به نظرتون کارآفرینی یه ویژگی / استعداد ذاتی و مادرزادی هست یا یه مهارت که همه می تونن اونو به دست بیارن و تو خودشون پرورش بدن؟ این سوال اغلب برای کسایی پیش میاد که دغدغه کارآفرینی و راه اندازی کسب و کار دارن ولی به هزار و یک دلیل معلوم و نامعلوم دچار شک و تردید هستن و فکر می کنن که برای کارآفرینی ساخته / آفریده نشدن!
خب من امروز اومدم که یه بار برای همیشه جواب این سوال و شبهه رو بدم! البته که سعی کردم از تجربیات شخصی خودم هم تو این مقاله استفاده کنم و استنادم فقط به منابع و کتاب ها نباشه.
اول از خودم شروع می کنم. من چند سالی هست که از یکی از دانشگاه های خوب تهران و تو یه رشته خوب مهندسی فارغ التحصیل شدم و در سِمَت های مختلفی کارمندی و فریلنسری کردم.
روحیه من جوریه که حس می کنم زندگی کارمندی آدمو محدود می کنه، خلاقیت هاش رو می کشه و اونو اسیر روزمرگی میکنه! البته اگه شما کارمندی هستین که ماهی 100 میلیون تومن درآمد دارین و خیلی هم از شغل تون راضین؛ نظر و عقیده شما هم کاملا محترمه. :-)
خلاصه بگم براتون که من همیشه دوست داشتم کسب و کار خودم رو داشته باشم. کسب و کاری که بتونم باهاش به یه عده کمک کنم شغل و درامد و زندگی بهتری داشته باشن. البته که اکثر آدما این ایده های خیرخواهانه رو دارن. ولی خب از حرف تا عمل خیلی فاصله است، نه؟!
به نظر من مهم ترین ویژگی یه کارآفرین سرسختی و جانزدنه! بذارید براتون یه مثالی بزنم...
نامی نو رو فکر کنم همه مون میشناسیم و تا حالا از محصولات اون مثل الویه و سالاد مرغ و اینا حداقل یه بار استفاده کردیم. موسس های برند نامی نو آقایان حسین علیخانی و امیررضا ثابتپی هستن.
این دو عزیز خلاق و نوآور برای اولین بار تو کشور الویه رو به روش صنعتی درست کردن و تو بازار پخش کردن. اوایل کار هیچ مغازه دار و فروشگاهی به محصول اونا اعتماد نداشت و 80 درصد محصولاتشون روانه سطل های زباله می شد و حتی به دست مشتری ها نمی رسید.
اونا مجبور بودن از پارکینگ خونه شون به عنوان انبار استفاده کنن و مثل راننده های شخصی کارگرای کارخونه رو خودشون ببرن و بیارن؛ چون ساعت های کاری زیاد بود و رفت و آمد برای کارگرا سخت بود. از طرفی مدت ها طول کشید تا کارشون به سوددهی برسه و بتونن با سود خود نامی نو هزینه مواد اولیه و حقوق پرسنل رو بدن.
با وجود همه این سختی ها اونا جا نزدن و به تولید و تلاش خودشون ادامه دادن و الان به جز الویه، سالاد مرغ، فیله مرغ، خوراک بندری، فلافل ، کشک و بادمجان و خدا می دونه دیگه چه غذاهایی رو به صورت صنعتی تولید می کنن و میفروشن.
خواستم براتون از کارآفرین های ایرانی مثال بزنم که یه تنوعی بشه. چون احتمالا همه مون سرگذشت بیل گیتس و جف بزوس و ایلان ماسک و اینا رو حفظیم از بس این ور و اون ور خوندیم و شنیدیم در موردشون! خب حالا بیاین یه کم تخصصی تر ماجرا رو بررسی کنیم و به چند تا سوال اساسی در مورد کارآفرینی جواب بدیم.
خب دو دسته از آدما رو می تونیم به عنوان کارآفرین های مادزادی در نظر بگیریم! دسته اول اونایی هستن که تو یه خانواده معمولی به دنیا اومدن و پدر و مادرشون هم احتمالا کارمند هستن ولی خودشون خیلی آدمای خلاق و جاه طلبی هستن و آرزوهای بزرگی دارن و نمیتونن با زندگی کارمندی کنار بیان. همون استیو جابز و هم نسل هاش که همه مون میشناسیم شون. :-)
اندکی تامل : بعضی هام هستن پر از ایده های ناب برای راه اندازی کسب و کار هستن ولی هیچوقت همت شروع کردن رو پیدا نمی کنن یا خیلی آدم های کمال گرایی هستن و منتظر شرایط و تیم رویایی شون هستن تا کارو شروع کنن. برای این دسته از انسان های شریف هم از خداوند متعال خواستار اراده و انگیزه هستیم!
دسته دوم اونایی هستن که تو یه خانواده کارآفرین و صاحب کسب و کار به دنیا اومدن و می تونن جا پای پدر / مادرشون بذارن و کارآفرینی والدین خودشون رو ادامه بدن. اونا شاید خودشون مستقیما کارآفرینی نکرده باشن و در آینده هم نکنن ولی خب وارث و محافظ کارآفرینی خانواده شون هستن. البته که همه فرزندای کارآفرین ها لزوما خودشون هم کارآفرین نمیشن و شاید راه دیگه ای رو در پیش بگیرن.
دسته دوم شاید به خاطر حس مسئولیتی که در قبال کسب و کار خانوادگی شون دارن یا نداشتن شجاعت و ریسک پذیری کافی، هیچوقت کسب و کار خودشون رو راه اندازی نکنن و فقط سرمایه و بیزینس خانوادگی شون رو مدیریت کنن و ادامه بدن که بازم کار سخت و البته مهمیه و ارزشش کمتر از کارآفرینی نیست.
ناگفته نمونه که عده ای معتقدن استعداد / روحیه کارآفرینی داشتن مثل یه دونه می مونه که از اول تو خاک وجود بعضی هامون هست، این مهارت و تجربه است که باعث میشه اون دونه رشد کنه و تبدیل به یه گیاه یا گل زیبا و مفید بشه.
البته شاید تو سال های بعدی زندگی مون به خاطر شرایط و تجربه هایی که پشت سر میذاریم؛ دونه کارآفرینی تو خاک وجودمون کاشته بشه. مثل یه فروشنده لباس که سال ها فروشنده برتر یه مغازه / فروشگاه بوده و یه روز به این نتیجه میرسه که تجربه، مهارت و سرمایه کافی به دست آورده که خودش یه مغازه لباس فروشی بزنه.
ریسک پذیری، توانایی برنامه ریزی هدفمند، خلاقیت، سرسختی، خوشبینی، اهل یادگیری بودن و ... مهم ترین و بارزترین ویژگی های اکثر کارآفرین ها هستن.
همونطور که از فهرست ویژگی های بالا معلومه، اکثر این خصیصه ها نوعی مهارت نرم هستن که میشه اونا رو با تمرین و تکرار به دست آورد. شاید بگین مگه خلاقیت رو هم میشه تمرین کرد؟
بله که میشه! خلاقیت چیزی نیست جز ترکیب ایده ها ، تجربه ها و دانسته ها. درست مثل آشپز ماهری که میتونه به خاطر دانش، تجربه و مهارتش مواد غذایی رو با هم ترکیب کنه و یه غذای جدید درست کنه و خلاقیت به خرج بده!
خب شاید همه آدما از اولش رویاها و ایده های بزرگی نداشته باشن و دلشون به یه زندگی و حقوق کارمندی خوش باشه؛ ولی بعضی از آدما یه نقطه عطف (turning point) دارن که اونا رو به سمت کارآفرینی سوق میده؛ مثل کافی نبودن درآمد کارمندی، دعوا و جر و بحث با مدیر و کارفرما، حرف های رویایی و امیدوارکننده مربی ها و کوچ های کسب و کار! و ...
آیا این دسته از آدما می تونن موفق بشن و یه قولی مهارت کارآفرینی رو یاد بگیرن؟
جواب کوتاه : بله!
جواب مفصل : روحیه / استعداد کارآفرینی داشتن شاید مسیر تبدیل شدن به یه کارآفرین موفق رو هموارتر کنه ولی به تنهایی هرگز کافی نبوده و نیست. راه اندازی یه کسب و کار یا استارتاپ بیش از هر کار دیگه ای وابسته به تلاش، یادگیری و آزمون و خطا و البته درس گرفتن از اشتباهات و خطاهاست.
از طرفی، مهارت هم یعنی کاری که ساعت ها برای تمرین و یادگیریش وقت میذاریم و اونقدر تمریتش میکنیم که بتونیم بدون نقص انجامش بدیم. پس اگر بگیم کارآفرینی یه مهارته که میشه یادش گرفت غلط نگفتیم.
نتیجه گیری و کلام آخر
در پایان، امیدوارم از خوندن این مقاله لذت برده باشین. :-)
راستی شمام اگر چیزی بلدین یا تجربه ای تو کارآفرینی دارین برام تو کامنت ها بنویسین.