برگ افتاده، نرسید و گذشت چکّهی رنگی به دامانِ دشت سایهای لرزید و در باد شکست پُشت یک پنجره خاموش نشست
کوچه بیپرسه، صدا رفته دور روی دیوارا فقط ردّ نور پای دریاچه، غروبی کدر شیشهها مات و هوا خاکستر
یه طلسمِ بیصدا وا نشد سایهای موند و صدا پا نشد ساعت افتاد و زمان ساکن موند پشت آیینه کسی جا نشد
پُشت دیوارِ خزونیِ سرد رنگ گلها همه خاموش و زرد باد پیچیده میان شاخهها بیخبر، بیرد، بیجُنبوجا
نورِ خورشید از افق برگشت توو نگاه شب، صدا رنگ باخت پُشت آیینه فقط خوابِ گرد نه صدایی، نه نگاهی، نه درد
راهی از دود، به خاموشِ شب پُشت هر پنجره، خوابه عجب بوی خاکستر و برگِ فسرده نفس افتاده، سکوتش نبرده
یه طلسمِ بیصدا وا نشد سایهای موند و صدا پا نشد ساعت افتاد و زمان ساکن موند پشت آیینه کسی جا نشد
سراینده
هزار ترانه خالق اجرا
شهرام کاظمی مرادی
