شاهین غمگسار
شاهین غمگسار
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

در باب زندگی پُرمرگ

طرحی از نقاب دکترها در دوران طاعون اروپا (مرگ سیاه) در قرن 14 میلادی
طرحی از نقاب دکترها در دوران طاعون اروپا (مرگ سیاه) در قرن 14 میلادی


گمان نمی‌کنم زندگی در برهه‌ی کنونی (دوران دنیاگیری ویروس کووید 19) مرگ‌خیزتر از زندگی 3 ماه یا 4 ماه پیش و قبل‌تر از آن باشد. در نظر من زندگی همچون گذشته کشنده است. چنان که همیشه بوده است. مگر اینکه چنان سفیه باشیم و ندانیم که زندگیِ امروز، خاصه زندگیِ شهری چه مخاطراتی را متوجه‌مان می‌کند و مردن یا محتضر شدن و از پا افتادن چه اندازه راحت می‌تواند باشد و چقدر جنابِ مرگ و برادر‌خواهرهای ریزو‌درشتش به ما نزدیک‌اند.

مثال‌هایی که بتوانم ادعایم را اثبات کنم بی‌شمارند. با این حال همیشه مثالِ بزرگِ این ادعا را خطوطِ ریلیِ قطارِ شهری یا همان مترو دانسته‌ام. ایستادن بر سکوهای مترو، نادیده گرفتنِ هشدارهای فاصله‌گیری از خطوطِ زرد یا قرمز، جریانِ برقِ کشنده‌ای که به فاصله‌ای کمتر از 2 متر از ما قرار دارد (که گاها تا 3000 ولت قدرت دارد) و تابلوی کله‌اسکلتی روی ریل‌ها که نمایشگرِ چهره‌های بدون نقابِ بعد از مرگ‌مان است، و حتی عبورِ قطارِ مترو با فاصله‌ی چند سانتیمتر از بدن‌هایمان، درست به مغازله و مقاربت با مرگ می‌ماند. نمی‌ماند؟! چه مر‌گ‌عاشقانی هستیم ما!

از مترو بیایید بیرون. با مغرورانه‌ترین ژست‌ها، که حتی هوارد هیوز (ثروتمند، هوانورد، مهندس و کارگردان امریکایی قرن گذشته) هم هنگامِ سوار شدن بر هواپیمای ساخته‌ی دستِ خویش به خود نمی‌گرفت، پشت چهار‌چرخ‌هایتان بنشینید. گاز بدهید و لایی بکشید و ذره‌ای هم خیال‌تان نباشد که درونِ این پاره‌سروش‌های آهنیِ مرگ، آدم‌های نحیفی نشسته‌اند (اعم از راننده و مسافر) که با کوچک‌ترین تلنگرِ فرشته‌ی مرگ، زندگی را بدرود خواهند گفت و شیون‌ها و گریستن‌ها و غصه‌ها و اندوه‌های بی‌انتها نصیبِ زندگان‌شان خواهند کرد. این یکی انصافا رقصیدن با مرگ است. چه مرگ‌رقاصانِ قهار و دلیری!

اما قضیه به همین‌جاها ختم نمی‌شود. می‌توان از میله‌های گندوکثافتِ داخلِ مترو و اتوبوس و دستگیره‌های توالتیِ تاکسی‌ها گفت که به آسانی می‌توانند سببِ هزار درد و مرضِ ناغافل شوند، تا مونوکسید کربنی که نفس می‌کشیم و با همتی راسخ اندازه‌اش را در سطحی ایدئال و کمال‌گرایانه نگه داشته‌ایم که مبادا یک نفس بی‌سرفه نصیب‌مان شود (منظور برادرخواهرهای مرگ‌اند). و همه‌ی آن چیزهایی که تولید می‌شود و ما می‌خوریم و تِپ‌تِپ هم بر شکم می‌زنیم که آخ چه حالی داد. از نوشابه و شیر پرچرب بگیر تا هر کوفت‌وزهرمار فراوری شده و بسته‌بندی شده‌ی طنازی که خانوم‌هایمان را قر در کمرکشان و با کفش‌های آخرین مدِ پاشنه‌بلند و تلق تولوق‌کنان به فروشگاه‌های زنجیره‌ای می‌فرستد تا خود را از چربی‌های انباشته و روغنِ پالم و جوشِ شیرین و سرخ‌کردنی و اسانس و رنگ و هر بنجلِ صنعتی بینباریم. این یکی به مزبله رفتن با کمالِ میل و رغبت شباهت دارد. چه فداییانِ مفتخری برای قربانی شدن به درگاهِ پرجلال و جبروتِ مصرف‌گرایی!

حال از خیر نام بردن از ده‌ها بیماری و معضلِ زندگی‌ِ شهری همچون افسردگی و MS و اختلالِ دو‌قطبی و شیدایی (Bipolar Disorder) و روان‌گسیختگی (اسکیزوفرنی) و انواع و اقسام فوبیاها و دوصد چیز دیگر که قاعدتا نمی‌دانم، درمی‌گذرم. این آخرِ کار، کوویدِ 19 هم به تمامِ آن افاضات و نعمت‌های زندگیِ رویاییِ شهری افزوده شد. باید بی‌رودروایسی اعتراف کرد که این یکی شبیهِ رم کردنِ گاوِ سیاهِ مرگ بود در کوچه‌خیابان، که همه‌مان را تا سوراخ‌موش‌های خانه‌ها فراری داد. (کاری نداریم که چینی‌های همه‌چیز‌خوار مسببِ این وضع بوده‌اند یا نه. به هر حال این وضعیت هم همچون مرگِ سیاه ((طاعونِ قرنِ چهاردهم در اروپا)) باعثِ فترتی اساسی و بنیادی در زندگی نوع بشر شده است، که در نهایت آدمی را سرسخت‌تر بار می‌آورد) حتی می‌شنویم و می‌خوانیم که کسانی هنوز هم از خوفِ این مرگِ نو، از پستوی خانه‌هایشان بیرون نیامده‌اند. با این همه باز هم می‌بینید که زندگی در جریان است. همراه و هم‌قدم و حواری‌گون با مرگ تا مرگ. مرگ‌های جدید، نو و مدرن! این میان، مرگ‌های طبیعی را هم به فهرستِ بالابلندِ انواع مرگ در زندگیِ امروز بیفزایید.

اما مرادم از بیان این توصیف‌و‌تعابیرِ بی‌نمک چه بوده‌ست؟ در مدتِ سه ماه گذشته به این 6 نکته اندیشیده‌ام. 1- زندگیِ اکنونی با ویروس کرونا اگرچه کشنده به نظر می‌آید، اما پیش از این هم وضعیت همین بوده‌ست. تفاوت شاید در پنهان بودن بسیاری از مرگ‌ها بوده باشد. مرگ‌هایی که یکباره می‌کشند، و مرگ‌هایی که ذره‌ذره می‌کشند. 2- زندگی در مرگ‌آورترین وضعیت‌ها نیز ادامه می‌یابد، و انسان می‌آموزد که چگونه با مرگ یا مرگ‌ها بستیزد یا همزیستی کند. این خود دلیلِ تامی‌ست برای اینکه چرا انسانِ خردمند منقرض نشده است. 3- ثابت شدنِ دیگربارِ نظریه‌ی اثر پروانه‌ای. کووید 19، یا همان گاوِ سیاهِ ریزِ رم کرده‌ی معاصر ثابت می‌کند که چگونه زندگیِ تک‌تکِ آدم‌های کره‌ی زمین، همچون زنجیری طولانی و متصل به یکدیگر پیوسته است. 4- هر چیزی خوردنی نیست! 5- خروجی این وضعیت، ممکن است به هشیارتر شدنِ نوع بشر نسبت به رعایتِ بهداشت در زندگی خصوصی و مکان‌های عمومی، خصوصا نوعِ زندگیِ شهری و مراوداتِ آدم‌ها منجر شود.

6- کووید 19 یادآوردِ دیگری بود بر این ترانه‌ی ایرج جنتی عطایی که: مثل پروانه‌ای در مشت، چه آسون می‌شه مارو کشت!
زیرنویس روزمرگی هامرگ سیاهایرج جنتی عطاییکووید ۱۹جستار
falakhanedoran.blogfa.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید