از مجموعه شعر در دست انتشار “تبار تیره و شعراگین”
1)
برای لایروبی چه
ارواحِ ضد آب
یا شهرِ تهیروان میباری باران؟
زار اینچنین برای که
خاکِ پستانخشک را میکنی پُر
باران؟
اشباحِ هول و بیروح
سرپاییناند و چترین
دم نمیگیرد کسی ترانه با تو اینجا
میآورد تهران
با تو هرچه چرکین بالا
و میکنند رفتگران شکوه
که جارو آن همه بود برای چه؟!
به دلخواهِ کدام افسردهجانترین پاکروان
کردی عزمِ بارش باران؟
2)
ببار
آرزوی تراویسهای بسیاری که باران
بازاریانِ سودزی نیستند
نه کارمندان ساعتپرست
آرزومند دلخشکِ تو
تراویسهای حیراناند و کوب در جیب
رویابینان تنهای تطهیرِ زمین به ضربِ دستانِ هزار انگشتات
ببار
گوزنِ دستانم که شکار کار شده باران
ببار
شاهینِ روحم که میانِ کتبستگان پرواز ندارد
ببار
نیاز که خیالِ خیابان به آسمانهای بسیار دارد باران
دلم را
به پدرت آفتاب و بگو برادرت برف
جانهای بسیاری میکشند
انتظار را که بارانی حقیقی
روزی
میشوید شهرها را…
این دو شعر در شماره زمستان 97 مجله الکترونیکی عقربه منتشر شده است.
——————————————————————-
پینوشت :
*تراویس: نام شخصیت نخست فیلم راننده تاکسی به کارگردانی مارتین اسکورسیزی به سال ۱۹۷۶
* "Someday a real rain will come and wash all this scum off the streets"
یه روز یه بارون واقعی میاد و همه این کثافتا رو از خیابونا میشوره؛ جملهای از همین فیلم