اگر راننده تاکسی هستید، اگر آنقدر بیپول شدهاید که علاوه بر شغلتان ناگزیر از مسافرکشی با ماشین شخصی هستید، اگر کاری بلد نیستید و چهارچرخی دارید و تنها چارۀ کسبِ رزق و روزی مسافرکشی با ماشین شخصی است، یا به هر علت دیگری کارتان به مسافرکشی گره خورده است، این راهنما سعی میکند رمز و رازهای چندین و چند سال مسافرکشی و مسافر بودن را برایتان فاش کند. البته که بیشتر این رمز و رازها را اهل نظر، هوشمندان، حکیمصفتان و خوشذوقان از پیش میدانند. به این ترتیب بنده متواضعانه فقط این موارد را تنظیم کردهام. البته کتمان نمیکنم که در لابلای این تنظیم، نگاهی هم به ظرفیتِ آموزندگی و حکمت در هر کار داشتهام، که در نهایت سبب خلق عبارت «چگونه مسافرکشی میتواند از شما حکیم بسازد» شده است. در این عبارت وامدار تعبیر فیثاغورس از زندگی بودهام که گفته است: زندگی یکسره آموزندگی است.
تاریخچۀ مسافرکشی
ظاهرا آنچه به مسافرکشی امروزی شباهت داشته، نخستین بار در زمان ناصرالدینشاه قاجار و از حدود سال 1267 شمسی، با ورود درشکه و دلیجان و گاری سروشکل گرفته است[1]. از همان زمان اصطلاح مسافر و گاریچی و درشکهچی پیدا شده است و سپس سازمان گرفته و از پهلویش شرکتهای مسافربری بیرون زدهاند. سرآخر هم به سبب فراوانی رزق و روزی در ممالک مسلمین، سروکله مسافرکشی با ماشین شخصی پیدا شد. آنقدر که وقتی منتظر تاکسی هستید، دهها مسافرکش پشت هم ریسه میشوند، بلکه از این دریای آدمهای جابهجاشونده، صیدی به تور آورند. سوا از این تاریخچۀ مختصر، ناگفته پیداست که قدمتِ مسافرکشی باید قدمتی برابر با زندگیِ بشر داشته باشد. وگرنه بر کسی پوشیده نیست که فیالمثل هزار سال پیش، حتما درراهماندگان و پیادگان و کهترانِ بسیاری، از سواران و مهتران میخواستند آنها را به اولین آبادی برسانند و جای کرایه دادن، پشت سرشان دعای عاقبت به خیری میکردند. این همان مسافرکشی امروزی بوده، منتها بیمزد و منت.
چگونه مسافرکشی میتواند از شما حکیم بسازد
از اصل مطلب دور نیفتیم و بیش از این طفره نرویم. راهنمای جامع مسافرکشی دیگر چیست؟ در مسافرکشی با ماشین شخصی چه رمز و رازی هست که بنده را مجاب به نوشتن این راهنما کرده است؟ خاصه اینکه نام راهنمای مسافرکشی را بر آن نهادهام. مگر مسافرکشی هم راهنما میخواهد؟ آیا میشود بهتر مسافرکشی کرد؟ چه نسبتی بین مسافرکشی و حکمتآموزی هست؟ واقعا مسافرکشی میتواند از ما حکیم بسازد؟! خودآموختههایی که جلوتر میآید را موبهمو بخوانید تا پاسخها را بدانید. بنده این نکات را در چند دسته تقسیم کردهام تا پرداختن و نظم دادن به آنها آسانتر شود.
اصول آغازین (اخلاقی):
یادگیریِ آداب و معاشرت (مودب باشید)
پیش از سوار شدن به ماشینتان (شخصی یا تاکسی) آدابدان باشید. منظور از آداب و معاشرت چیز پیچیدهای نیست. منظور سلام کردن و خداحافظی کردن (به سلامت) است. گفتن روز بخیر (هنگام سوار شدن یا پیاده شدن مسافر در روز)، شب بخیر (هنگام سوار شدن یا پیاده شدن مسافر در شب)، خسته نباشید (سلامت باشید در جواب خسته نباشید) و عبارتهایی از این دست. این مساله هیچ ارتباطی با لزوم همکلام شدن با مسافر و خوشخلقی و خزعبلات اینچنینی ندارد. بلکه صرفا نمایاندن شخصیت مسافرکش است و بهجا آوردن ادب. حتی میشود که اوقات آدم تلخ باشد، اما مودب باشد. مودبانه گرفتن کرایه از مسافر و تعارف زدن نیز در همین مقوله میگنجد. ورورهای امروزی و اینکه تعارف بیخود است و کارکرد ندارد را بگذارید در کوزه! اینجا ایران است و شما ایرانی. تعارف چکیدۀ هزاران سال احترام کردنِ ایرانیان به هم است. پس با مختصاتِ ایرانی مسافرکشی کنید. اگر بیدرنگ پول را از مسافر بقاپید، مسافر جادرجا حمل بر بینزاکتی و آدابندانی شما خواهد کرد. شک نکنید که در دل خواهد گفت انگاری از پشت کوه آمده است. شما که از پشت کوه نیامدهاید؟ آمدهاید؟! اگر آری که هیچ. اگرنه شما سوارهاید و مهتر. بنابراین، از آداب و معاشرت غافل نشوید؛ حتی در اوجِ خستگی و اوقاتتلخی.
انصاف و بزرگمنشی (دنیای اطرافتان را تغییر دهید)
اگر پیش پای کسی نگه داشتید و گفت «آقا من خورد ندارم»، «آقا من پول همراهم نیست»، «آقا چند حساب میکنی مسیر رو»، دندان گردی نکنید و از او بخواهید سوار شود. زدودن دغدغۀ کرایه از ذهن مسافر، دال بر شعور مسافرکش، درک عضو دیگر آفرینش[2]، توانمندی تغییر (آخرین شاخص سنجش سواد به تعبیر یونسکو[3]) و بزرگمنشی است. خودتان را جای دیگران بگذارید و همواره به یاد داشته باشید که هزار تومن، دو هزار تومن حتی پنج هزار تومن، هرگز نه شما را فقیرتر میکند، نه ثروتمندتر؛ اما محتاجِ هزار تومن بودن، آدم را گدامنش میکند. حافظ میگوید، گنج زر گر نبود گنج قناعت باقی است / آنکه آن داد به شاهان، به گدایان این داد. یا به تعبیر داستایوفسکی عزیز: در گدایی کیفیتی هست، که دل آدم را سیاه میکند؛ تا ابد[4]. در عین حال، شمای مسافرکش، سواره حساب میشوید و مسافر پیاده. همچنانکه پیشتر گفتم، این رابطه رابطهای باستانیست؛ هرچه باشد پای مسافر پس است و چرخ شما پیش. پس انصاف و بزرگمنشی را در بدترین و محتاجترین اوقات در خود بپرورید، تا هنگام مطالبه کردن آن از دیگران، شما پیشتاز باشید و سرتان بالا.
وارد نشدن به گفتوگوی مسافران (ذکر سخن نگفتن)
مسافران همیشه منتظرند تا به هر بهانهای سر صحبت را باز کنند و تا رسیدن به مقصد گپی زده باشند. با این حال بهتر است راننده صرفا شنونده باشد و سکوت کند. به چند دلیل: نخست آنکه حواس شما باید به رانندگی باشد (گرم صحبت شدن و سرعت گیر را ندیدن و پریدن از روی آن و خوردن کلۀ مسافران به سقف ماشین، روزی هزاران بار تکرار میشود). دوم آنکه اگر اختلاف نظری وجود داشته باشد، در طول مسیر کوتاهِ مسافرکشی قادر به اثبات یا رد ادعایی نخواهید شد. سوم اینکه اگر به هر دلیلی نظر مسافر را رد کنید، مسافر آن را بی بروبرگرد حمل بر فضل فروشی و حسِ دانای کل بودن رانندگان خواهد کرد. چهارم اینکه تمرین کنید چطور وارد هر بحثی نشوید و شنونده باشید. این تمرین میتواند شما را از نقنقو شدن برهاند. خاصه اینکه اغلب گفتوگوی مسافران حول و حوش گرانی و سود و ضرر و عقل معاش است. چیزی که شما خود نیک میدانید و برای رفع همان نقصان، مسافرکشی میکنید. پس عملا وارد شدن به بحث مسافران، عبث، زائد و بینتیجه است و عادت کردن به آن تبعاتی چون نقزنی را در پی دارد. مطالعۀ باب چهارم گلستان سعدی (در فواید خاموشی) مفید خواهد بود.
صبوری (سیزیف باشید)
پشت چراغ قرمز یا در ترافیک گیر خواهید کرد. هیچ کاری از دست هیچ کسی در جهان هستی برنمیآید. خدایان شما را به عذابِ ابدیِ غلتاندنِ سنگی تا قلۀ کوه، و لغزیدن و پایین افتادنش گرفتار کردهاند. تاب بیاورید. همچون سیزیف؛[5] و دم برنیاورید که به غر زدنِ شما و پیشنهادهای خلاقانهتان، هرگز گرهِ ترافیک و شلوغی باز نخواهد شد. همۀ دنیا همین شکر است! شکیبایی کنید تا از چراغ و ترافیک رد شوید. سپس به خدایان پوزخند بزنید که این بار هم از ترافیک بیشکوه کردن گذشتید و به زاری برنیامدید! بدانید که مسافران به واکنش شما حساساند و از آن تاثیر میگیرند. اگر در چنان وضعیتی بیتاب شوید و به رانندۀ جلویی فحش بدهید و برای بغلی بوق بزنید که «وایسا من رد شم»، تنها تشویش را به مسافران منتقل میکنید. و این یعنی وضعیت بر شما چیره شده است. یعنی خدایان پوزخند میزنند. آنها در عذابتان توفیق داشتهاند. یعنی شما کلافه و درمانده شدهاید. پس، صبوری کنید و چنین نباشید تا ورقِ عذابکار و عذابکِش برگردد.
اصول پسین (فنی):
در بخش دیگر راهنمای جامع مسافرکشی سعی کردهام به مسائل فنی بپردازم. اما این مسئلهها سوا از بررسی آب و روغن و اطمینان از سالم بودن راهنما و داشتن بنزین و باد لاستیکها است. فرض میکنیم که این اصولِ نگهداری انجام گرفته است. چیزی که در ادامۀ راهنمای مسافرکشی به آن اشاره میکنم، چیزی بیش از اینهاست.
تمیزی
سعی کنید خودرو خود را تمیز نگه دارید. نیازی به بزکدوزک و خوشبوکننده نیست. تمیز بودن صندلیها و کفیها و شیشههای ماشین کفایت میکند. وجود آشغال روی صندلی و کفی، همیشه برای مسافر آزاردهنده است. برای این کار نیازی به خودرو آنچنانی یا مدل جدید نیست. هر خودرو قدیمی، حتی پیکان هم میتواند تمیز باشد. این مساله درست مثل مسواک زدن است. دیدن دوستداشتنیترین آدمها با دندان زرد، مانند خردهچوبیست داخل کفش. چیزی آزاردهنده و دلآشوبکننده. البته برای آنان که تمیزی و نظافت در نظرشان قدر و منزلتی دارد. در گام بعد، هرگز هیچ آتوآشغالی را از شیشۀ ماشین به بیرون پرت نکنید. شما در خانهای به نام زمین رانندگی میکنید و این زمین حرمت دارد. آن را احترام کنید. گیج تمیز بودن خانه، خودرو و اطراف زندگی خود را باید بیشتر از گیج روغن بررسی کرد. سید حسین نصر، در این باره به قول خودش مثال زنندهای دارد: «اگر شما خواهری داشته باشید و آدم بهنجاری هم باشید هر روز صبح به او تجاوز نمیکنید، چون به او احترام میگذارید و او خواهرتان است، شما با او رابطهای انسانی دارید. اما دنیای جدید هر روز مرتکب تجاوز به طبیعت میشود.[6]
رانندگی محترمانه
طوری رانندگی نکنید که انگار مسافرْ گونیِ سیبزمینیِ پشتِ وانت است. برای او احترام قائل باشید. هنگام نزدیک شدن به سرعتگیرها سرعت را کم کنید و نپرید. مدام خط عوض نکنید و وانمود نکنید که عجله دارید یا قرار است در خط پایان به شما جام قهرمانی اهدا کنند. نه! خبری نیست. از ترمز کردن پیاپی بپرهیزید. بگذارید مسافر در خودرو شما احساس آرامش کند؛ حتی دو دقیقه. اگر در حال جابجایی سرویس چینی خانمتان بودید هم، اینگونه رانندگی میکردید؟! اعتراض نکردن مسافر به رانندگی غیرمحترمانۀ شما، دال بر رضایت او نیست. قطعا سکوتش از رضایت نیست (این خصلتِ مسافران شاید از قدرتِ سرکوبگری در جامعۀ والامقامِ اسلامی یا عادی سازیِ نابهنجاریها ریشه بگیرد). تصور کنید مادرتان سوار ماشین است و او را از بیمارستان و پس از عمل دیسک کمر به خانه برمیگردانید. ممکن است مسافر شما دیسک داشته باشد و به هر علت نخواهد برایتان توضیح بدهد که پریدن از روی سرعتگیر ممکن است او را زمینگیر کند. شاید از توصیف وضعیت خود خجل شود. شاید هزار بار گفته و خسته است. امکان دارد زنی سوار خودرو شما باشد که نداند حامله است. امکان دارد پیرمردی باشد که نمیتواند خود را با تکانهای خودرو شما هماهنگ کند و با آن برقصد! و هزار امکان دیگر. به این ترتیب، تا حد امکان محترمانه رانندگی کنید. شما حامل انسان هستید.
راهنما بزنید
بهمحض دیدن مسافر، فرمان ندهید و ترمز نکنید. این کار از شما آدمی عجول، رانندهای بیمبالات و مسافرکشی بیانظباط (بیدیسیپلین) میسازد. هنگام پیاده کردن مسافر نیز به این قاعده پایبند باشید. حتی اگر مسافر ناگهان درخواست پیاده شدن کند. شما به خود مسلط باشید و راهنما بزنید و آرام کنار بزنید. تکرار این کار و ممارست در انجام درست آن، تسلطِ مدیریتِ شما را در ابتدا بر رانندگی، و سپس بر امور دیگر بیشتر خواهد کرد. سوا از آن به شما خواهد آموخت که دستپاچه نشوید.
هرگز یک خانم را تنها سوار نکنید!
اگر زن هستید، احتمالا با هیچ یک از دو جنس مشکلی نخواهید داشت. چون که زن هستید! اگر مرد هستید، خوددار باشید و برای خانمهای تنها نگه ندارید! یا بدتر از آن برایشان بوق نزنید. شاید این مورد قدری عجیب باشد، اما وضع چنین است. آن مردانی که به دیدن زن و دختری جفت پا روی ترمز میکوبند، از مردی چیزی در خود ندارند و در خمیرهشان سستاند. شاید بدتر از آن ضعفی در بعضی از اعضای بدن خود احساس میکنند و افسارشان دست آن عضو است! در عین حال خانمها امروزه به مسافرکشِ شخصی و تنها اعتماد ندارند؛ که بدیهی، منطقی و عقلانیست و خردهای نباید گرفت. پس اگر تاکسی نیستید و تنها بودید، پیش پای خانمها نگه ندارید. اگر مسافر مرد داشتید، باز هم نگه ندارید. چون گمان میکنند تیمی عمل میکنید! به نظرم کلا برای زنها و دخترها نگه ندارید! نخست به این علت که به کلی دماغسوخته خواهید شد؛ چون نه به شما محل خواهند گذاشت و نه سوار خواهند شد (چون اگر تاکسی نباشید، تصور میکنند که میخواهید بلندشان کنید -البته که به سبب نابهنجاری های همچون ریگ، حق دارند- به همین علت به افق خیره میشوند و هیچ حرکتی دال بر اینکه نمیخواهند سوار شوند از آنها دیده نمیشود. زبان بدن نیز به کلی از دایره ارتباطی بیرون رانده میشود). دوم آنکه خوددار بودن و آقامنش بودن را در خود تقویت کنید. و سوم اینکه هوشمند باشید و همواره در حال حل کردن معما باشید: مسافر یک زن است، من تنهایم، او فکر میکند که نیت سوء دارم، پس سوار نخواهد شد، نیازی به ترمز زدن نیست، به راه خود ادامه میدهم.
صدای ضبط را کم کنید
سعی کنید همیشه باشعور باشید و آگاهانه رفتار کنید. انسان باشعور و آگاه (فرزانه و حکیم)، یکسره متوجه دنیای اطراف خود هست و هرگز در قبالش غفلت نمیکند. او همیشه حال دیگران را در نظر میگیرد و رنجاندن دیگران را به هیچ قیمتی خواهان نیست. کم کردن صدای ضبط (چه موسیقی باشد چه خبر رادیو و دروغدونگهای سیاسیون) یا پرسیدن از مسافر که: صدای ضبط اذیتتون نمیکنه؟! شما را به مسافرکشی بدل میکند که دیگران برایش اهمیت دارند، و وجودشان کافیست تا رفتار خود را بر مدار ساحت آنها تنظیم کند. این رفتار به شما فرزانگی میبخشد. به این معنی که شما پیش از دیگران میدانید و میفهمید.
خلاف نکنید
در خلاف کردن کیفیتی رذیلانه هست که روح انسان را تیره میکند. آدم را در قبال انجام کار نادرست ایمن میکند و آدمی بدل به موجودی غیراجتماعی و شیطانی میشود که در حال استفاده از امکانات اجتماع است (مسافرکشی/رانندگی). مثل پولشویی و دزدیست. نگویید همین چراغ قرمز است، همین دوربرگردان خلاف است، یکریزه در لاین مخالف رفتن که به جایی برنمیخورد. کاری که خلاف با ما میکند، مثل آبِ اندکیست که پای دیوار میرود. در نهایت سبب فرو ریختن دیوار خواهد شد. خلاف سبب فرو ریختن انسانیت خواهد شد. به عقیدۀ من رانندگانِ خلافکار باید زندانی شوند! یا جریمههایی چنان سنگین برای آنها در نظر گرفته شود که کمرشان بشکند! آنان به هیچ چیز پایبند نیستند و هیچ قرار و مدار اجتماعی برایشان مهم نیست. با این اوصاف، در هیچ موقعیتی خلاف نکنید. به یاد داشته باشید که مسافران، ناظر اعمال شما هستند و رفتار شما میتواند در آنها اثر کند. اگر مسافری درخواست کرد خلاف کنید، بیرودروایسی توضیح دهید که «نیازی به خلاف کردن نمیبینید».
در هوای بارانی هوای مسافران و عابران را داشته باشید
گمان نکنید چون توی ماشین خودتان نشستهاید، دنیای بیرون هیچ ارتباطی به شما ندارد و مسئولیتی را متوجه شما نمیکند. آن بیرون، عابرین و مسافران انساناند، و موجودیت هر انسانی محترم است. میدانم چون در این جامعۀ والای اسلامی همواره با ما مسلمینِ عزیزِ خاندانِ خداوندِ رحمان، همچون سگهای آوارۀ خانۀ ابلیس رفتار شده، نورونِ ضداحترام در ما تولید شده است. اما با این حال، شما مسافرکشی که راهنمای جامع مسافرکشی را میخوانید، در روزهای بارانی حواستان را جفت کنید و مسافران و عابران را بپایید. مبادا با هشتاد تا سرعت توی چالۀ آبی بزنید و یک تشت آب را شتک کنید روی بینوای از همهجا بیخبری که سرش را پایین گرفته و میخواهد سلامت و کمترخیسْ به مقصد برسد. فارق از همۀ این درازگوییها، ما هماره از سیاسیون (بخوانید مذهبیون افراطی!) مینالیم، که هیچ کجای این خاک از شر ماتحتِ نامبارکشان در امان نیست. آیا به قدر خود، نباید روزهای بارانی را برای مسافران و عابران امن کنیم؟ خدمت کردن به دیگران سخت نیست. جاهایی باید پیشقدم شد. وگرنه شکی در بیماریِ لاعلاجِ اسهالِ مملکتگردانان نیست.
سخن پایانی
من از این تصور اجتماعی نیک آگاهم که به هزار علت پیدا و نهان، نگاه چندان مثبتی به رانندگان تاکسی و مسافرکشان خودرو شخصی وجود ندارد. شاید یکی از آنها این تصور ابتدایی و خام باشد که چون اینان بیهنر و بیتخصصاند مسافرکشی میکنند. و این تصور هم از تکبر و نخوت دانشآموختگانی آب میخورد، که بختِ داشتنِ مدرک، دستشان را در این دامگه حادثه گرفته است و به تحصیل و مدرک و حقوقِ بخورنمیرِ خود مفتخرند و فخرفروش. هرچه باشد، ما را جهان سوم نام دادهاند، به دستاویز همین شاخصها. اگرچه حاجتی به اثبات نیست که بسیاری از همان مدرک گرفتگان نیز راننده تاکسی اند، یا با خودرو شخصی مسافرکش.
بگذریم. این راهنمای مسافرکشی را در روزهایی نوشتهام که نیازمند هر پول سیاهی بودهام که از مسافرکشی با ماشین شخصی درمیآوردهام. زمانی این سخنان را از پس هم ردیف کردهام که در فقری ناگهانی زندگی میکردم. پس عذر بدتر از گناه نیاورید و بسیار لنگی و بسیار گرفتاری را دستاویز از سر واکردن توصیههای راهنمای جامع مسافرکشی نکنید. از ما در گوش داشته باشید که اصول و موازینی را که در زندگی به آن پایبند میشوید، هرگز زیر پا نگذارید و پایبندی به آن را از نان شب هم واجبتر بدانید. از جمله پایبندی به راهنمای مسافرکشی را که سروکارش با بسیاری از ماهاست. در آخر امیدوارم سطرهای این شعر از شاملو در یادمان بماند: با این همه از یاد مبر / که ما / ــ من و تو ــ / انسان را رعایت کردهایم / (خود اگر شاهکارِ خدا بود / یا نبود).
[1]. https://snapp.ir/blog/transportation-history/
[2]. بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند، سعدی، گلستان، باب اول، در سیرت پادشاهان، حکایت شماره 10.
[3]. https://mstpark.com/library/education/public/unesco-latest-definition-literacy/
[4]. شیاطین (جنزدگان) فئودور داستایوفسکی، سروش حبیبی، انتشارات نیلوفر، ص418.
[5]. قهرمانی در اساطیر یونان.
[6]. در جستوجوی امر قدسی، گفتوگوی رامین جهانبگلو با سید حسین نصر، نشر نی، ص279.