شاهین غمگسار
شاهین غمگسار
خواندن ۱۰ دقیقه·۵ سال پیش

رساله ای ضد ِ مردم!


این یادداشت را تابستان سال 96 در وبلاگم نوشتم.

http://falakhanedoran.blogfa.com/tag/%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85


یکی از راحت‌ترین کارهای ممکن، به هنگامی که در جایگاهی بالاتر از عموم قرار می‌گیرید، استفاده مدام از واژه "مردم" برای تامین پشتوانه موجه و خدشه ناپذیر در بیان مساله یا واقعه یا آماری است.- به کار گیری آن به صورت مطلق در معنای مثبت، و توجیهی با جایگاهی قدسی-. مردم! مردم! مردم! همه (آنانکه در جایگاهی بالاتر از عموم قرار گرفته‌اند) دم از مردم می‌زنند بی‌آنکه ذره‌ای صادق باشند. وقتی ملاک "صداقت" را به میان می‌کشم، دقیقا دست روی تزویری می‌گذارم که اغلب چهره‌ها و هنرمندان و ورزشکاران و سیاستمداران و خاصه پوپولیست‌ها (عوام گرایان) هنگام استفاده از واژه مردم و پنهان شدن پشت مردم و دست‌مایه قرار دادن این مفهوم، بی‌آنکه متوجه آشکار بودن این ریا باشند، از خود بروز می‌دهند. وقتی هم می‌گویم "تزویر" به آن پاره‌ای از ماجرا اشاره می‌کنم که با آوردن کلمه مردم با الحان معلومه! بلافاصله پنهان می‌شود. یعنی نیمه دیگر واقعیت. یعنی دیدن مساله آنطور که به دلخواه شخصی‌ست. به مصلحت شخصی. به سود شخصی. – و می‌دانیم که یکی از معانی تزویر، علاوه بر مکر و حیله، آراستن و نیکو کردن است!- و این دنیای منافع شخصی، فلج‌کننده عیان بودن حقیقت است. این مساله را به یاد داشته باشید که حقیقت را نسبتی با فردیت نیست. هرگز نبوده است!

حال این مردمی که گروه نام برده شده از آن دم می‌زنند، چه می‌کنند که آنان چنین یکه‌تازانه و چشم و گوش بسته هواخواهیشان را می‌کنند. حقیقتا مردم چه به آنها -شما- می‌دهند؟ (آیا تحویل گرفتن و لی‌لی به لالایشان گذاشتن و دویدن دنبالشان همچون عقل از سر پریده‌ای مسحور، سبب این حمایت جان‌فشان‌گون می‌شود؟) توده مردم قادرند چه چیزی به آنها ارزانی دارند؟ آیا مردم آنچنان بی عیب و نقص‌اند که هرچه از آنها صادر می‌شود منزه و بری از خطاست؟ چرا وقتی "آنها" این واژه را تلفظ می‌کنند دچار خلسه‌ای عرفانی، همچون بر زبان آوردن اسم اعظم به‌شان دست می‌دهد و  می‌اندیشند که "مردم" تطهیرشده‌ترین مفهوم جهان هستی‌ست؟ خب مختصات این مردم چیست که آنها این همه مردم مردم می‌کنند؟ مختصاتشان را به عرض خواهم رساند! در واقع تنها می‌خاهم روی دیگر قضیه را هم ببینم و آن را در نسبت با آن تزویری قرار دهم که ادعا کرده‌ام. می‌خاهم روی دیگر سکه را هم ببینم. می‌خاهم شفاف و واضح باشم. بی آنکه در برخورد با هرچیزی، سوی کورکور را برگزینم و ابلهانه بر موضعی پافشارم که هرگز از ماهیت آن آگاهی نداشته‌ام.

بگذارید واضح‌تر سخن بگوییم. می‌گویند مردم تصمیم می‌گیرند که کدام اثر ماندگار است. ولی آیا این ادعا راست است؟ می‌گویند مردم فلان کار را تایید کرده‌اند، پس این دلیلی محکم برای نیک بودن، خوب بودن و درست بودن آن امر است! عجبا! تاریخ را که تورق می‌کنید صدها واقعه به چشم می‌بینید که مردم کوکورانه هی شده‌اند. چگونه انتخاب آنان اصلح می‌شود؟ مردم از فلان کتاب استقبال کرده‌اند، پس خوب است؟ (بی‌شعوری). مردم فلان فیلم را دیده‌اند (من سالوادور هستم) پس فیلم خوبی است؟ مردم طرفدار فلان چهره یا شخصیت سیاسی یا هنری یا هرچه هستند. پس آن کس از نقصان بری، و از جهل و حمق مصون است؟ مردم رای داده‌اند و فلان کس منتخب شده است! پس دیگر کسی یقه این مردم را نگیرد؟ چگونه عیار همه چیز شده است مردم؟ در حالی که آشکارا این مردم‌اند که همه چیزی را به زوال می‌کشانند. به دست مردم است که مفاهیم پلشت، و جهان به کرم‌تپه‌ای مشمئز کننده و متکثر مبدل می‌شود! برای این مدعا به هزارها نابهنجاری و کنش‌های زشت مردمان می‌توان استناد کرد.

این مساله همانند حکم کلی "مردم خوبند" است. مردم خوبند یعنی تمامی آحاد بشری؟ آیا این حقیقت دارد؟ پس تکلیف جانیان و قاتلان و اشرار و بدنهادان و کلاهبرداران و اختلاس کنندگان و شارلاتان‌ها و دین فروش‌ها چه می‌شود؟ آنان در میان مردم زندگی نمی‌کنند و جزیی از مردم نیستند؟ اگر حقیقت ندارد چرا از آن استفاده می‌کنیم؟ آیا بهتر نیست گفته شود برخی مردم خوبند؟ آیا این مساله از نادانی عموم چهره‌های به جایی رسیده نسبت به علم منطق – یا اساسا به هر نوع آگاهی- حکایت دارد؟

در واقع چیزی که بنده دست روی آن می‌گذارم و اصرار به گفتنش دارم، دیگرگونه جلوه دادن یا نمایان نکردن تمام مساله است. درست است که بگوییم فلان اثر فلان هنرمند فروخته است. آری! فلان اثر یا کالا در امر "فروختن" موفق بوده است. حتی می‌توان گفت از آن "استقبال" شده است. اما این همه مساله نیست. چراکه ارزش و قدر و جایگاه و عیار آن کالا یا اثر، با این سنگ سنجیده نمی‌شود و هرگز سنجش نخواهد شد. آلبوم‌های موسیقی فراوانی در ایران هستند که فروش خوبی هم دارند. اما آیا موسیقی‌های خوبی‌اند؟ می‌مانند؟ چرا کسی از آلبوم "پلاستیکا"ی امیر اشکان غلامی نمی‌گوید و چرا مردم از آن استقبال نکرده‌اند؟ آیا مردم می‌توانند به برخورد جدی‌تر اشعار این آلبوم با کلمات و زبان –درقیاس با هذیان‌های ترانه انگارانه بازار موسیقی- و نحوه اجرای خواننده‌اش که در برخی قطعات تا ژانر بلوز پیش می‌رود، آگاهی پیدا کنند؟ زمانی که درباره ماهیت حقیقی اثری که به اصطلاح هنرمندی منتشر می‌کند، حرف می‌زنیم، درباره معیارهای دیگری سخن می‌گوییم، که شاخص مردم در آن کم رنگ است. به مباحثی می‌پردازیم که مردم از آن ناآگاهند. از عیاری سخن می‌گوییم که مردم نمی‌توانند به آن پی ببرند. چراکه آن عیار در صورت فهمیده شدن از طرف مردم دیگر عیار ارزشمندی نخواهد شد! مرتضی پاشایی هم خیلی‌ها را به خیابان کشاند. یقین دارید که یک دهه دیگر هیچ نامی از او باقی بماند؟ این جاست که انتخاب مردم، انتخابی است که تنها از نظر "حجم" یا "بسیاری" قابل اعتناست.

آیا رمان مسخ از فرانتس کافکا برای مردم همانقدر جذاب و خریدنی است که "بی‌شعوری" است؟ چرا مردم از جنگ و صلح لئو تولستوی استقبال نمی‌کنند. یا از نویسندگان وطنی، چرا از چوبک چنان که باید، با خرید و خواندن قدردانی نمی‌شود؟ یا چرا در باب سینما اثری همانند چه کسی امیر را کشت؟ موفق نمی‌شود؟ آیا اینها به دلیل ارزش کم این آثار است؟ خیر! چراکه اساسا مردم معیار سنجیدن ارزش حقیقی آثار هنری نیستند. مردم رو آورندگان‌اند. از فیلم گذشته اصغر فرهادی نیز استقبال خوبی در سینماهای ایران شد. اما هیچ کدام از مردمان عادی نگفتند این فیلم خوب بوده است. بلکه آن را کسل‌کننده خواندند. مساله همین است. جنایت و مکافات برای مردمان عادی نوشته نشده است. مولانا برای مردمان عادی نیست. از سخن سنجی سعدی مردم نیستند که حظ می‌برند. صادق باشیم و بگوییم هرگز مردم از عیار حقیقی هیچ چیز و هیچ کس در تاریخ تمجید نکرده‌اند. سخن حلاج در گوش خلایق نرفت. پاکی حسنک برای مردم آنچنان ارزشمند نبود که بردارکردنش را ملغا کنند. خیر. این مردم نیستند که صحه بر قدر و عزت و والایی چیزی یا کسی گذارند. مردم به "مصدق" ایمان نداشتند. چرا که مردم‌اند. توده‌ای که دیگران به آن شکل می‌دهند و هیچ چیز از خود ندارند. آنها هی شدگانند. هی شوندگان با بادهای هرجایی. آنها به واسطه جمعیت بر اموری تاثیر دارند. و از همین جمعیت (جنبه نظری و سطحی و نخستین هر مساله‌ای) و آمار و اعداد است که کسانی نهایت استفاده را در پیشبرد سخنان مزورانه‌شان می‌برند و از همین بُعد است که "مردم" راه خود را در تاریخ باز کرده است.

ما می‌گوییم مردم، مردم محیط زیست را به گلخن مبدل می‌کنند. می‌گوییم مردم، همین مردم‌اند که قادر به درست رانندگی کردن نیستند. ما می‌گوییم مردم، همین مردم‌اند که کم مطالعه می‌کنند و در کوچه و خیابان فحش می‌دهند و قلدری و توی سر زدن برایشان ارزش است و جمع کردن اموال بیشتر برایشان قدرت جلوه می‌کند. مردم‌اند که به هر دختر آرایش کرده‌ای می‌گویند جنده! مردم دروغ می‌گویند، زیرآب یکدیگر را می‌زنند، خیانت می‌کنند و دچار منیت پوشالی و حیوانی خود هستند. این مردم حتا از جستجو در باره آنکه چه بخورند تا به درد و مرض کمتری دچار شوند عاجزند. مردم خوردن هرچه بیشتر را دلیل بر سالم بودن می‌دانند و پس انداختن بچه نتیجه حشرشان نیست! بلکه می‌خواهند به گسترش جمعیت نباتات زمین یاری رسانند! بی آنکه بدانند. مردم اینجا هرگز به فکر محیط زیست نبوده اند. برای مردم اینجا معماری اهمیت ندارد. مردم اینجا حاضرند همه ایران به جاده تبدیل شود تا آنها با قراضه‌های میلیونی خود در آن بتازند و بکشند و در مقصد لش کنند. مردم اینجا هرگز سواد آنچنانی نداشته‌اند تا فرق میان شایعه و خرافه و حقیقت را دریابند. مردم اینجا به حمید هامون و حسین پناهی می‌گویند خل! آنها به عباس و حسین و علی معتقدند، در حالی که هیچ بویی از صفات حسنه همین اشخاص نبرده‌اند و  آنگاه که تیرکی لای پایشان سیخ شد، عصمت و شرف و آدم جایش را در دخول می‌یابد و کردن. مردمان اینجا زشت‌ترین مردمانند. مردم اینجا بی‌لیاقت ترین مردمانند. مردم ایران حماسه ساز نیستند؛ بلکه آلاینده‌هایی‌اند که توان منقرض کردنشان نیست!

به قول صادق هدایت در داستان بلند "حاجی آقا"، کسانی چون فردوسی عمری را پای شعر می‌گذارند، تا مردمان این سرزمین اعتبار و آبرویی داشته باشند. (نقل به مضمون)

تنها مردم این سرزمین اینگونه نیستند. مردمان تمامی ملل همین‌اند. سینما با اضافه کردن چاشنی‌هایی که "مردم" می‌پسندند ارتزاق می‌کند. با جلوه‌های بصری و قهرمان پروری خیالی و زد و خورد و انفجار. موسیقی POP در جهان با روی آوردن به برهنگی هرچه بیشتر و برجسته کردن بدن و سکس به عنوان مهمترین بخش هستی بشر! توانسته به حیاتش ادامه دهد. خب این مردم‌اند که استقبال می‌کنند. می‌خرند و می‌بینند و پول پای این کالاهای دنیای مدرن می‌ریزند. در ابعاد سیاسی هر مملکتی نیز هر حزب یا عقیده‌ای تنها برای گستردن و پیشبرد عقاید خود است که دست به دامان مردم می‌شود و مردم نیز به دلیل ماهیت هی‌شدگی ذاتی‌شان از این سو به آن سو رهنمون (!) می‌شوند.

با این اوصاف، وقتی از مردم سخن می‌گوییم (می‌گویند)، کلی‌ترین و گمراه کننده‌ترین مفهوم را به کار بسته‌ایم (بسته‌اند). و چیزی را به میان کشیده‌ایم (کشیده‌اند) که صرفا برای خاطر سودی که نصیب آنها (ما) کرده، به خصایلی ملبس شده‌اند. به همین دلیل وقتی می‌گویند: مردم مشخص می‌کنند، مردم تصمیم می‌گیرند، مردم‌اند که فلانی و فلان کار و فلان چیز را تایید کرده‌اند، بدانید که گوینده نادان‌ترین، مزورترین و ریاکارترین، و در عین حال دروغ‌گوترین آدم‌هاست. چراکه به اراده خود حقیقت را پنهان می‌کند. حال اگر نداند، نادان و ابله است. اگر بداند، خطاکار و تزویرگر است. و تزویرگر همیشه دروغ می‌گوید!

در حین نوشتن این مطلب و اندیشیدن درباره واژه "مردم" و این مفهوم، به یادداشتی جالب توجه در روزنامه شرق برخوردم که از نظر گذراندن بخشی از آن مفید خواهد افتاد. تیتر مقاله شرق چنین بود: بیست ‌و‌ چهار نکته درباره استفاده از واژه "مردم" - آلن بدیو - ترجمه: رحمان بوذری

1. حتی اگر بتوان بارها و بارها بر این شعار انقلاب نوپای فرانسه صحه گذاشت که «ما به پشتوانه اراده مردم اینجاییم» باید اذعان کنیم که «مردم» به خودی خود، به‌هیچ‌وجه اسمی مترقی نیست. وقتی پوسترهای ملانشون (سیاست مدار عضو حزب چپ فرانسه)  هم از «مکانی برای مردم» دم می‌زنند دیگر این واژه فقط یک لفاظی گنگ است. همین‌طور باید بپذیریم که «مردم» یک اصطلاح فاشیستی هم نیست، حتی اگر کاربرد واژه ملت (Volk) در قاموس نازیسم ظاهرا به سمت مردم میل کند. حالا هم که دیگر همه از «پوپولیسم» مارین لو پن (رهبر جبهه ملی فرانسه) حرف می‌زنند و آن را محکوم می‌کنند گیجی و ابهام بیشتر شده. حقیقت آن است که «مردم» هم مثل بسیاری از واژگان سیاسی اصطلاحی خنثی است. همه‌چیز به زمینه استفاده از این واژه بر می‌گردد. بنابراین باید اندکی دقیق‌تر آن را بررسی کنیم.
2. صفت «مردمی» از این جهت بهتر است، که دلالت‌های ضمنی روشن‌تری دارد و فعال‌تر است. فقط باید به معنای عباراتی بنگریم؛ مثل «کمیته مردمی»، «جنبش مردمی»، «جبهه مردمی»، «قدرت مردمی»، و حتی در سطح دولت، «دموکراسی مردمی» - بگذریم از «ارتش آزادی‌بخش مردمی» - تا دریابیم این صفت می‌خواهد اسم را سیاسی کند و هاله‌ای به آن ببخشد که قطع جریان ظلم را با روشنای یک حیات نوی جمعی ترکیب می‌کند. البته وقتی از «مردمی»‌بودن یک خواننده یا سیاست‌مدار حرف می‌زنیم صرفا درباره یک واقعیت آماری حرف می‌زنیم بدون هیچ ارزش واقعی. ولی وقتی یک جنبش یا قیام را در زمره جنبش‌های مردمی به حساب می‌آوریم این‌طور نیست، درست مثل برهه‌هایی از تاریخ که مسئله بر سر رهایی بود.
3. از طرف دیگر، وقتی واژه «مردم» با یک مضاف‌الیه، به‌خصوص یک مضاف‌الیه مربوط به هویت یا ملیت بیاید، به آن مشکوکیم.

(روزنامه شرق: 11/4/96 – صفحه 10) ویرایش شده.

مردمآلن بدیوصادق هدایتجستار
falakhanedoran.blogfa.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید