شبگرد
شبگرد
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

زندگی ، واقعیت یا توهم

آیا تا کنون به مفهوم زندگی فکر کرده اید؟ اینکه اصلا دید و تعریفی که ما از زندگی داریم از کجا شکل گرفته است؟ وقتی ما در مورد خاطراتمان و دیدگاهایمان از افراد و اشیا صحبت می کنیم در اصل این دیدگاه از کجا شکل گرفته است؟

وقتی یک چیز را زیبا و باحال یا زشت و کسالت آور می دانیم ، این دانستن از کجا ناشی می شود؟

قاعدتا داشته ها و دیدگاه ما از همه چیزها بر اساس برداشت هایی است که حواس ما به مغز ما ارسال می کند . منظورم همان حواس پنج گانه یعنی بینایی، شنوایی ، لامسه ، بویایی و چشایی است . ما از طریق دیدن ، لمس کردن ، شنیدن و ... به یک جمع بندی می رسیم : زیبا است یا زشت ، باحال است یا کسالت آور و ... .

از طرفی وقتی به دنیا می آییم هیچ پیش فرضی نسبت به دنیای اطراف نداریم ، به مرور از طریق شنیدن تحت تاثیر جامعه قرار می گیریم و از طریق دیدن و بوییدن و ... تجربه ما تکمیل می شود . ما فرض می کنیم آدم ها لاغری که سیگار می کشند به احتمال خیلی زیاد معتاد هستند، آدم های چاق تنبل و کند هستند، آدم های شیک پوش و خوش بیان احتمال زیاد باید خیلی باسواد و عالم باشند و ... .

پس خود فعلی ما نتیجه برداشت هایی است که حواس پنج گانه ما از محیط پیرامون ما داشته اند و چیزی که ما تعریف می کنیم لزوما واقعیت نیست بلکه برداشت و یا به نوعی حاصل تجربه ما از قضیه است . برای درک بهتر به مواردی فکر کنید که یک صحنه یا فرد واحد را دوستان مختلف شما به شکل های متفاوت شرح داده اند . حتی یک فرد ممکن است از نظر شما باحال و شجاع و از نظر دیگری بی مزه و نفهم تعریف شود . چرا؟ چون دید و اندیشه هر کدام از شما حاصل تجربه های متفاوت بوده است ؟

حال وقتی می گوییم دیدن و شنیدن و ... مگر به غیر از این است که از مجموعه ای واکنش های الکتروشیمیایی در مغز صحبت می کنیم. دیدن یعنی از طریق عصب های چشم پیام به مغز منتقل و مغز این پیام را تحلیل می کند ، شنوایی و ... هم به همین صورت یعنی در اصل هر چیزی که درک می کنیم نتیجه واکنش های الکتروشیمیایی حواس ما از طریق اعصاب و آنالیز آن توسط مغز است.

خوب پس تا اینجا فهمیدیم برداشت ما از جهان حاصل تجربیات ما است که از طریق حواس ما جمع آوری شده است ، ولی اگر این حواس به ما واقعیت را نگویند چه؟ آیا ما واقعا در حال دیدن و لمس کردن چیزی مه فکر می کنیم واقعیت است هستیم و یا صرفا در حال القا کردن این مطلب به خودمان هستیم و یا‌ حتی بدتر آیا ممکن است زندگی ما صرفا یک توهم باشد که به مغز ما القا شده است؟ تا کنون فیلم ماتریکس را دیده اید؟(اگر نه حتما توصیه می کنم ببینید) در این فیلم دقیقا ‌زندگی حاصل القا یک برداشت به ذهن ما نشان داده شده است . واقعیت در مقابل چیزی که به عنوان واقعیت پذیرفته می شود . آیا ما همان چیزی هستیم که فکر می کنیم یا صرفا درون یک پردازشگر کوانتومی برنامه ریزی شده ایم یا حتی چیزی شبیه ماتریکس یعنی صرفا مغزهای به خواب رفته ای هستیم که به توهم زندگی‌ خود باور داریم.

نتیجه نهایی اینکه برداشت ما از زندگی نتیجه تجربه حواس ما است و لذا ممکن است آنچه می بینیم حتی به واقعیت هم نزدیک نباشد ، وقتی به فردی نگاه می کنید قبل از هر صحبتی نتیجه گرفته اید که او را دوست دارید یا نه ، برای او احترام قائلید یا نه و می خواهید به حرفش گوش کنید یا نه . همه دیدگاه های ما حاصل برداشت حواس ناقص و ابتدایی ما است که هنوز در ابتدای مسیر تکامل قرار دارند .

فلسفهزندگیفلسفه تجربیبرداشت از زندگیماتریکس
احتمالا همه توافق دارند بین زنده بودن و زندگی کردن خیلی تفاوت هست و من این روزا دنبال نشونه هایی هستم که بهم حسی بیشتر از زنده بودن بده . اینجا شبه نوشته هایی از منظر یک ذهن مغشوش ولی امیدوار هست .
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید