شبنم حکیم هاشمی
شبنم حکیم هاشمی
خواندن ۲ دقیقه·۴ روز پیش

من اگر نقاش بودم(۳)، نقاشی آبشار

بی تردید آب‌ها برکت بخش طبیعت و زندگی‌اند؛ چشمه و رود و آبشار و دریا و اقیانوس، که هر کدام به نوبه‌ی خود روح هستی را سیراب می‌کنند. و نمی‌گذارند تشنگی قلب جهان را از تپش بیندازد.
من از میان تمام آب‌ها شیفته‌ی آبشارم؛ آبشار که هم سربلند است و هم سر به زیر. در حالی که بر جای استوار است از رفتن نمی‌ماند. از اوج فرو می‌ریزد، اما نمی‌افتد. سقوط آبشار مثل صعود است، و گویا از هر فرود دوباره به اوج برمی‌گردد. و در اوج و فرود مثل یک آواز بلند است.
اگر در مقابل آبشار بایستی و محو آن شوی حس می‌کنی که شکوهش روحت را تسخیر می‌کند و اوج و فرودش در جان و تنت تکرار می‌شود.

من اگر نقاش بودم حتماً آبشار را نقاشی می‌کردم. آن را در حال فرو ریختن از کوه یا سنگ و صخره ترسیم می‌کردم که اطرافش تپه‌های سرسبز یا دشت‌های سرسبز است.
همچنین آن را در جنگل تصویر می‌کردم که از کوه یا سنگ و صخره فرو می‌ریزد و اطرافش را درختان انبوه جنگل فرا گرفته‌اند.
آبشار در میان جنگل تصویری بی‌نظیر از زیبایی است که تمام وجود را در آرامشی محض سرمست و تسخیر می‌کند. و آوای گوش‌نواز و دل‌انگیزش تا عمیق‌ترین نقطه‌ی وجود جاری می‌شود.
من اگر نقاش بودم الهه‌ی آبشار را نقاشی می‌کردم با الهام از الهه‌ی آب‌ها، آناهیتا، در اساطیر باستانی ایران.
طبق روایت‌های اساطیری، آناهیتا از یک رود کیهانی به وجود می‌آید. و من الهه‌ی آبشار را در حال برآمدن از آبشار ترسیم می‌کردم. او را در حالی می‌کشیدم که‌ از میان آبشار بیرون آمده است، تنش مثل بلور است، چشمانش آبی‌ست، و موهایش همان آبشار است.

اگر من نقاش بودم و آبشار را تصویر می‌کردم در مقابل تابلو می‌ایستادم، محو تماشا می‌شدم، و جریان آبشار را در نقاشی حس می‌کردم و آوایش را با گوش جان می‌شنیدم که در تمام رگ‌های تنم جاری می‌شود.



نویسنده: شبنم حکیم هاشمی

آبشارنقاشیطبیعتاوجسقوط
شاعر و نویسنده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید