شبنم حکیم هاشمی·۱ روز پیشمن اگر نقاش بودم(۴)، نقاشی ماهمن اگر نقاش بودم بارها ماه را نقاشی میکردم؛ هم هلال ماه را، هم ماه نیمه را، و هم ماه کامل را... همیشه از خودم میپرسم چرا ماه اینقدر جاذ…
شبنم حکیم هاشمی·۱۲ روز پیشمن اگر نقاش بودم(۳)، نقاشی آبشاربی تردید آبها برکت بخش طبیعت و زندگیاند؛ چشمه و رود و آبشار و دریا و اقیانوس، که هر کدام به نوبهی خود روح هستی را سیراب میکنند. و نمیگ…
شبنم حکیم هاشمی·۲۰ روز پیشمن اگر نقاش بودم(۲)، نقاشی جنگلجنگلها همیشه مرا مسحور خود میکنند، بهخصوص جنگلهای بکر و انبوه. گویا روح طبیعت رازهای خود را لابلای شاخهها و برگهای درختان و بوتههای…
شبنم حکیم هاشمی·۱ ماه پیشاگر نقاش بودم (۱)، نقاشی اسبهابدون شک اسبها یکی از باشکوهترین موجودات طبیعتند. نوعی عصیان و رهایی در آنهاست که گویا از عمیقترین غریزههای بکر طبیعت سرچشمه میگیرد. ا…
شبنم حکیم هاشمی·۱ ماه پیشکوچهباغهاکوچهباغهادیشب خواب دیدم که عابر یک کوچه باغ بیانتها شده بودم که مرا تصویر به تصویر در چهار فصل طبیعت قاب میگرفت.در تصویر اول بهار بود…
شبنم حکیم هاشمی·۱ ماه پیشستارهی من توی آسمونکوچیک که بودم مادربزرگم میگفت هر آدمی یه ستاره توی آسمون داره. کمی که بزرگتر شدم به معنای این جمله فکر میکردم که یعنی چی هر آدمی یه ستاره…
شبنم حکیم هاشمی·۱ ماه پیشمن زن رویاییِ هیچیک از قصهها نیستم...من زن رویایی هیچ یک از قصهها نیستم. من نه شاهزاده خانمیام که در قصری بزرگ زندگی میکند، نه آن دختر زیبایم که در چشمهی شیر تن میشوید، نه…
شبنم حکیم هاشمی·۷ ماه پیشروح هزارانسالهی اساطیری... بخش شانزدهم (پایان)روبهروی هم ایستادهاند و به هم نگاه میکنند. اطرافشان پر از ابر و مه و رنگینکمان است. آنقدر با دقت به یکدیگر نگاه میکنند که گویی دارند…
شبنم حکیم هاشمی·۷ ماه پیشروح هزارانسالهی اساطیری... بخش پانزدهمثانیههایی میگذرد و بیابان تاریک تاریک میشود و جز تاریکی چیزی در مقابلم نیست، و بعد از لحظاتی از درون تاریکی نوای بسیار خوش ساز به گوشم م…
شبنم حکیم هاشمی·۷ ماه پیشروح هزارانسالهی اساطیری... بخش چهاردهموقتی جریرهی گریان از مقابل چشمانم میرود سالن بزرگ قصری را میبینم که پر از مهمان است. در میان مهمانان شاهزادهها و نجیبزادگان بسیاری هس…