ویرگول
ورودثبت نام
شبنم حکیم هاشمی
شبنم حکیم هاشمیشاعر و نویسنده
شبنم حکیم هاشمی
شبنم حکیم هاشمی
خواندن ۱ دقیقه·۴ ماه پیش

نامه‌ای به همزادم، سوار بر اسب

این نامه را برای تو می‌نویسم؛ برای تو که در تمام رویاهایم با من همزادی. در تمام رویاهای جان گرفته در طبیعت تو را می‌بینم که در دشت‌ها و سبزه‌زارها سوار بر اسبی. گاه آرام حرکت می‌کنی و گاه می‌تازی. و در هنگام تاختن، گیسوانت به همراه یال‌های اسب و دامن بلندت در باد موج می‌خورند.
تو را به دو شکل در رویاهایم می‌بینم:
گیسوانت همرنگ شب، پیراهنت سرخ، و اسبت سیاه. یا گیسوانت سرخ، پیراهنت آبی، و اسبت سفید.

به هر شکل که باشی تجسمی از منی که آزاد از تمام حصارها و مرزها در بی‌نهایتِ طبیعت سفر می‌کنی. و روح بکر طبیعت را در خود داری. مثل آتش سرکشی، مثل آب سیالی، مثل باد رهایی، و مثل خاک عمیقی.

می‌خواهم از تو بپرسم به کجا می‌روی؟ اما می‌دانم که تو هیچ مقصدی نداری و فقط می‌روی. در واقع، مقصد تو خودِ رفتن است، رفتن تا نهایت زندگی، تا نهایت آزادی.
آن‌قدر می‌روی تا سرانجام در بی‌نهایت بودن ادغام می‌شوی؛ جایی که دیگر جان و تنت چیزی به جز تبلور طبیعت نباشد.

نویسنده: شبنم حکیم هاشمی

همزاداسب
۲
۰
شبنم حکیم هاشمی
شبنم حکیم هاشمی
شاعر و نویسنده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید