همه دوست دارند بدانند که میخواهند با زندگیشان چه کار کنند و چطور میتوانند آن اشتیاق درونیشان را پیدا کنند. برای همین کار مدام از این و آن سوال میکنند ولی واقعیت این است که اگر خودتان نمیدانید میخواهید چه کار کنید، چطور بقیه باید آن را بدانند؟ به علاوه کل زندگی یعنی ندانستن! و با این وجود کاری انجام دادن. اگر هم شغل مورد علاقهتان را پیدا کنید چیزی از این ندانستن کم نمیشود.
اینکه دغدغه پیدا کردن اشتیاق را دارید ولی آن را پیدا نمیکنید برای این است که آن را نادیده میگیرید چون درست جلوی روی خودتان است. شما حدود 16 ساعت در طول روز بیدار هستید و کارهای مختلفی انجام میدهید. در این میان موضوعاتی هستند که شما ناخودآگاه بخش زیادی از روزتان را صرف جستجو، صحبت یا انجام آن میکنید ولی آنها را نادیده میگیرید یا به هر دلیلی از آنها اجتناب میکنید.
حتما الان فکر میکنید از این موضوعات که نمیشود پول در آورد اما آیا تا الان آن را واقعا صادقانه امتحان کردهاید؟ پس شاید مشکل اصلا پیدا نکردن علاقهتان نیست، مشکل در درک و پذیرش است که فکر میکنید یک سری موضوعات گزینههای واقعبینانهای برای اشتیاق نیستند یا اگر دنبال آنها بروید دیگران دربارهتان چه فکری میکنند. پس موضوع هیچوقت اشتیاق نیست بلکه اولویتهای شماست.
و یا اصلا چه کسی گفته که همه باید از علاقهشان پول در بیاورند یا هر لحظه از شغلشان لذت ببرند؟ چه اشکالی دارد اگر شغل نرمال و خوبی دارید و با آدمهای خوبی کار میکنید و علاقهتان را هم در زمان بیکاری دنبال میکنید؟ این ایده جدید که همه باید اشتیاق درونیشان را پیدا و با آن کار کنند و پول در بیاورند از کجا آمده است؟ هر شغلی هر چقدر هم مورد علاقه باشد، روزهای بد دارد، خستگی و استرس و شکایت دارد. ماهیت زندگی همین است.
اگر فکر میکنید قرار است شبانه روز کار کنید و مثل استیو جابز در دفترتان بخوابید و هر لحظه آن را دوست داشته باشید، احتمالا زیاد فیلم دیدهاید. یا اگر فکر میکنید قرار است هر روز از خواب بیدار شوید و از اینکه میخواهید سر کار بروید خوشحال باشید، واقعبین نیستید چون زندگی اینطور پیش نمیرود و هر چیزی باید تعادل داشته باشد.
اگر قرار باشد دنبال علاقه و اشتیاق درونیتان بگردید، احتمالا آن چیز، دیگر اشتیاق شما نیست چون اگر بود، در این صورت جلوی روی شما قرار داشت و لازم نبود اصلا از اول هم دنبالش بگردید چون هر روز در حال انجام آن بودید و نیازی نبود راه دوری بروید. اشتیاق شما بخشی جداییناپذیر از زندگیتان است که در آن زمینه هیچ کس دیگری مثل شما نیست و بقیه هم این را میتوانند ببینند.
بچهها وقتی میخواهند بازی کنند از خودشان نمیپرسند چه کار کنم تا به من خوش بگذرد، آنها میروند و خوش میگذرانند. آنها فکر نمیکنند که آیا کاری که میخواهند انجام دهند خوب یا نرمال است، یا تاثیر آن بر آیندهشان چیست. شما هم لازم نیست دنبال چیزی باشید که از آن لذت میبرید چون همین الان دارید کارهای زیادی انجام میدهید که لذت میبرید ولی انتخاب کردهاید که آنها را نادیده بگیرید.
خلاصه مقالهای از مارک منسن
لینکهای من: اینستاگرام - وبسایت