تا حالا شده ببینی یکی از دوستات داره تلاش میکنه تا یه تغییر بزرگ توی زندگیش ایجاد کنه،
اما انگار یه چیزی نگهش داشته؟
گیر کرده توی یه شغل خستهکننده،یه رابطهی دردناک،یا یه وضعیتی که مدام حالش رو بدتر میکنه…
و تو، از بیرون که نگاه میکنی، با خودت میگی:
«چرا نمیفهمه داره چی میکشه؟ چرا نمیبینه اینهمه درد رو؟»
واقعیت اینه که…
احتمالاً یه زمانی، اونم همین فکر رو دربارهی تو کرده.
هممون این لحظهها رو تجربه کردیم.
لحظههایی که خواستیم تغییر کنیم، اما نتونستیم.
یا نمیدونستیم از کجا باید شروع کنیم.
چرا؟
چون تغییر آسون نیست.
تغییر، یعنی دست کشیدن از چیزی که روزی برات امید بود.
یعنی پذیرفتن اینکه «این راه دیگه جواب نمیده»
و این اعتراف،گاهی مثل دلکندن از رویای کودکانهت سخت و سنگینه.
گاهی فقط با رفتوبرگشتهای مکرر به یه وضعیت اشتباه،آدم بالاخره یه روز، وسط درد،به خودش میگه:
«بسّه دیگه. این راه من نیست.»
و اون لحظهست که شجاعت، مهمترین چیزی میشه که نیاز داری.
شجاعت برای برداشتن قدم بعدی.
حتی اگه ندونی قراره چی بشه.
حالا چه بخوای به دوستی کمک کنی،چه بخوای خودت رو از یه چرخهی فرسایشی بیرون بیاری،
راه یکیه:
🌀 سؤال بپرس. و واقعاً گوش کن.
از دوستت بپرس تجربهش چیه. نه برای قضاوت. نه برای راهحل دادن.
فقط برای اینکه کنارش هستی. فضایی بساز پر از گوش شنوا، بدون قضاوت.
و اگه با خودت طرفی:
یه گوشهی خلوت پیدا کن. یه تیکه کاغذ بردار.
و از خودت بپرس:
«واقعاً از ته دل، در مورد این وضعیت چی حس میکنم؟»
شروع کن به نوشتن.
همهی افکارت رو، بدون سانسور، روی کاغذ بیار.
این مهربونیِ بیقضاوت با خودت،میتونه نقطهی شروعِ نجاتت باشه.
چون گاهی فقط وقتی واقعاً صدای خودتو بشنوی،میفهمی کجا ایستادی—و کجا باید بری. ✨
با احترام❤️
تحریریه شادی جدید ShadiJadid.com