چگونه نوشتن به مادربودن کمک میکند؟
اولین پاسخ من به این پرسش تمرین توصیفکردن است.
در نوشتن یاد میگیرم: توصیفکردن ابزار مهمی برای تصویرسازی، انتقال احساس و ایجاد ارتباط است.
وقتی شروع به نوشتن میکنم، به ترتیب حسهایم را چک میکنم.
در این موقعیت:
چه میبینم؟
چه میشنوم؟
چه لمسمیکنم؟
چه میچشم؟
چه میبویم؟
شاید همهی حواس، اطلاعاتی دریافت نکردهباشند اما به تکتک آنها توجه میکنم.
در تمرین مصاحبه با خود از خودم میپرسم در این موقعیت:
چه احساسی داشتم؟
چه فکری داشتم؟
چه رفتاری داستم؟
چه نیازی داشتم؟
این مکث و تمرین توجه در رابطه هم تاثیرگذار است.
گاهی کودکم به حرف من گوشنمیدهد.
اغلب اوقات، قرمز میشدم.
قلبم تندتند میزد.
بدنبال راهی برای برندهشدن بودم.
سردرگم میشدم.
احساس میکردم کودکم به آنچه میگویم توجهی نمیکند.
عصبانی میشدم.
انگار شکست خورده بودم.
داد میزدم.
اما اکنون توصیف میکنم.
میگویم که: پسرم به حرف من توجه نمیکنی.
کار خودت را انجام میدهی.
من از این رفتارت عصبانی میشوم.
افکار و احساسم را، راحتتر میگویم.
زبان بدنم را معنا میکنم و بعد سکوت.
منتظر میمانم خودش تصمیم بگیرد.
نفس عمیق میکشم. آرام میشوم.
نظرم را گفتم و نوبت اوست که نظرش را بگوید.
تنها، احوال خودم را توصیف میکنم.
به مرور تعداد رفتارآگاهانهام را در موقعیتهای مشابه، بالا میبرم.
یادم هست که نیازی نیست بینقص باشم.
یک مثال دیگر:
وقتی لباسهای پسرم دورتادور اتاق پرتابشده،
میگویم: لباسهایت روی زمین است.
بجای آنکه بگویم:
لباسهایت را جمع کن.
قبلن اینگونه سخن گفتن با کودکان را در کتاب درخشان به بچهها گفتن، از بچهها شنیدن خواندهبودم.
با تمرین توصیفکردن در نوشتن، اکنون میتوانم بیشتر آنرا در موقعیت بکارببرم.
با سپاس
شادی صفوی