آینهی شیشهای نمایانگر جسم است و آینهی کاغذی نمایانگر روان.
برای دیدن خودم، بر کاغذ مینویسم.
مانند زمانیکه فوتونهای نور به آینه میخورند و بازتاب میکنند.
بسته موجهای احساس، افکار و نیازهای من نیز به کاغذ برخورد و بازتاب میکنند.
مانند زمانیکه فوتونهای بازتابی به چشم من میرسند و میتوانم تصویر وارونهای در شبکیه داشتهباشم.
بستهموجهای بازتابشده از کاغذ به شکل کلمات نمایان میشوند و میتوانم آنها را ببینم.
همانطور که در مرحلهی پایانی فرآیند دیدن، مغز تصویر را به حالت صحیح برمیگرداند تا بالا و پایین جسم همانگونه که در طبیعت هست، دیدهشود.
مفاهیم ترکیب کلمات من بر روی کاغذ نیز نیاز به سیستمی دارد که آنها را بهدرستی تفسیرکند.
شاید این سیستم شبیهسازی از علم روانشناسی باشد که در طی سالیان سعی در کاوشگری نهاد، خود و فراخود انسانها دارد.
با نوشتن میتوانم:
برای خودم وقتبگذارن
وجود خودم را بپذیرم
خودم را ببینم
با خودم ارتباط بگیرم
خودم را دوستبدارم
خودم را تحلیل کنم
خودم را بشناسم
خودم را بسنجیم
خودم را برنامهریزی کنم
و باز هم خودم را دوستبدارم
من فکر میکنم ارتباط من با جهان (آدمها، اشیا و طبیعت و...)
بازتابی از ارتباط من با خودم است.
شما چطور فکر میکنید؟
پینوشت: به زبان بسیار ساده، بستهموج مجموعهای از امواج است. این مفهوم در مکانیک کوانتومی کاربرد دارد.
با سپاس
شادی صفوی