همچون دیوار کجی که از سر وظیفه
هرروز آجری به آجرهایش اضافه میشود
قد میکشم
این بارِ کج بر شانهها
سنگینی میکند
تا کِی میتوان خموده ادامه دادن؟
روزی از همین روزها
بر سر خود آوار خواهم شد
شاید باید زودتر تکانی به خود داد
به این امید که حبس زیرآوار
و نفسهای به شمارش افتاده
تلنگری شود برای یک آغاز نو و استوار