دیشب مراسم تولدم بود. خیلی هم خوب گذشت.
توی مهمانی همه یکی یکی متوجه شدند که کیک تولید من که قطرش نزدیک به 40 سانتی متر بود، شمع ندارد
یکی جرات کرد و پرسید
شمعت کو؟
و من بی هوا طوری جواب دادم که بفهمند که عمدا شمع نگذاشته ام
گفتم:
من عمرم را به باد نداده ام که بخواهم با شمع و فوت کردنش یادمان شان را گرامی دارم!
اینجا بود که همه کمرشان رگ ب رگ شد و گفتند سریع تر کیک و ببر و بیا که صد سال زنده باشی.
راستی فلسفه شمع ها مگر چیزی غیر از این است؟
چاکرات