Shaghayegh Mashayekhi
Shaghayegh Mashayekhi
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

اقیانوس انتهای جاده

هیولاها به هر شکل و اندازه ای که بخوان در می‌آن.  بعضی هاشون چیزهایی هستن که آدما ازشون می‌ترسن، بعضی هاشون چیزهایی هستن که مدت ها پیش آدما ازشون می‌ترسیدن. گاهی وقتا هیولاها چیزهایی هستن که آدما باید ازشون بترسن ولی نمی‌ترسن.
هیولاها به هر شکل و اندازه ای که بخوان در می‌آن. بعضی هاشون چیزهایی هستن که آدما ازشون می‌ترسن، بعضی هاشون چیزهایی هستن که مدت ها پیش آدما ازشون می‌ترسیدن. گاهی وقتا هیولاها چیزهایی هستن که آدما باید ازشون بترسن ولی نمی‌ترسن.

داستان درمورد یک مرد میانسال هست که برای یادبود یکی از رفتگان، به دهکده ی بچگیش برمیگرده و اونجا، یاد زمان بچگیش و دختری می‌افته که فراموشش کرده بود، دختری به اسم لِتی. اون به خونه ی لتی میره و در کنار دریاچه ای که لتی به اون "اقیانوس" می‌گفت میشینه و خاطرات دوران هفت سالگیش رو به یاد می آره، خاطراتی ترسناک که اگر برای کسی تعریف بشن، هیچکس باورش نخواهد شد.

نظر خودم:

داستان در واقع بیان خاطرات شخصیت اصلی هست و یک تک جلدی فانتزی هست، هر چند بنظرم برای رده ی سنی نوجوان خوبه و شاید به همین خاطره که برای من داستان بچگانه و پیش پا افتاده و کمی حوصله سر بر بود.

امتیاز خودم:

۲.۹ از ۵ (هرچند شاید از نظر یک نوجوون این امتیاز شاید بیشتر باشه)

خاطراتکتاباقیانوس انتهای جادهنیل گیمنفانتزی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید