از تجربیات جالب حضور در تیم مدیریت پورتفولیو رهنما ونچرز، مواجهه با شور آغاز و غم پایان رویای کارآفرینان ست. همه با کولهباری از امید و جاهطلبی بر درب دکان سرمایهگذار میکوبند و با امضای قرارداد به سوی رویایی که در سر دارند، رهسپار میشوند. اما افسوس که تنها انگشت شماری از ایشان به سر منزل مقصود خواهند رسید و مابقی آنچنان که ذات سرمایهگذاری ریسکپذیر اقتضا میکند باید کناری بزنند، شکست را بپذیرند و بروند سراغ آغازی دیگر.
گفتم شاید برای شما هم جالب باشد که از مشاهداتم در خصوص مواجهه این دوستان با پایان و پذیرش شکست بگویم. در ادامه به قدر حوصله یک پست وبلاگی سعی میکنم برخی از این موارد را در قالب چند تیپ مرور کنم:
الف) زود تسلیم میشوند و با اولین نشانهها، دستهایشان بالا میرود. معمولا بیرون از شرکت فرصتهای بهتری در انتظار این افراد است. مدام در پس ذهنشان دو دو تا چهار تا دارند که اگر جای دیگری بودند چه میشد. اصطلاحا opportunity cost بالایی دارند. خودشان زودتر از همه به خط پایان میرسند و جلسه انحلال را درخواست میدهند. در این جلسه هم بسیار شکیل و منطقی مینشینند و با عدد و رقم تو را با تصمیم از پیش تعین شدهشان همراه میسازند و هر چه تلاش هم بکنی او دیگر تصمیمش را گرفته؛ و چه چیز بدتر از قوز کردن پیشنماز!
ب) درست در مقابل تیپ بالا، با کسبوکارشان به قول معروف «ناموسی» رفتار میکنند. این دسته خودشان را با استارتآپشان معرفی میکنند و بدون آن برای خود هویتی متصور نیستند. راحت با واقعیت کنار نمیآیند و در رویای خود سیر میکنند. پذیرش شکست کسبوکار برایشان به مثابه پذیرش شکست در زندگی ست پس به هر قیمتی از آن فرار میکنند. جلسات پایانی با ایشان به شدت مغشوش و مشوش است. از تو اصرار است و از ایشان انکار. حتی تا آخرین دقایق هم از برنامههای توسعه و pivot کردن کسبوکارشان سخن میگویند و چنین القا میکنند که گویی فرصت بزرگی را داری از دست میدهی. جلسات آخر با آنها بیش از آنکه حرف از عدد و رقم باشد، احساس و عاطفه موج میزند. شاید باید سر بر گوششان نهاد و آرام گفت: "باید اِستاد و فرود آمد، بر آستانِ دری که کوبه ندارد".
ج) قبل از هر چیز بگویم که این تیپ نچسبترین کارآفرینان را شامل میشود. همیشه دولا دولا پیش میروند. نه آنچنان شوری برای ادامه دارند و نه شجاعتی برای پایان. معمولا نام دهنپرکنی را هم یدک میکشند. اگر فشار بیاوری که پیش بروند، از سختیها میگویند و اگر بگویی ببندیم و تمام، میروند در این فاز که شما دارید به زیست بوم کسبوکارهای نوپا خیانت میکنید. اغلب سر در چند آخور دارند. تمرکز و برنامهای برای آینده کسبوکارشان ندارند و طلبکار همیشگیاند. باید گفت حضور در جلسات این افراد کفاره گناهان نکردهتان هم خواهد بود. شده است که آنقدر از پذیرش شکست و بستن کسبوکارشان طفره روند تا اینکه صرفا یک نام از آن باقی بماند و بشوند برخی از دایناسورهای استارتآپی که امروز در اکوسیستم فقط بود و نبودشان برای ضیافتهای شام به چشم میآید. القصه فلانی فقط "دلش خوش است که نامش کبوتر حرم است".
د) گروهی هم هستند که اصلا از ابتدا به اشتباه کارآفرین شده اند. در سختیها و سربالاییها، کاملا گیج، مبهوت و لبریز از استرس در جلسه میآیند. باورشان نمیشود که دیگر پولی در ته حساب نمانده و دوران بهروزی به سر آمده. باید به جای اینکه از ایشان داکیومنتی دریافت کنی، خودت دست به کار شوی و به همراه مستنداتی واقعیت را در جلویشان بگذاری و بگویی بس است. آنها هم معمولا شرمنده از پولی که خرج شده تنها میپرسند "کجا را باید امضا کنم؟!"
بدون شک شما هم میتوانید با تکیه بر مشاهدات و تجربیات خود این لیست را ادامه دهید. اما مهم تر آن است که چه به عنوان کارآفرین و چه سرمایهگذار یک کسبوکار، از ابتدا به خاطر داشته باشیم که دیر یا زود ممکن است این پایان به سراغ ما نیز بیاید و چه خوب که بهترین مواجهه را با آن داشته باشیم.