این کتاب رو آقای رابرت کیوساکی و خانم شارون لچتر(هر دو اهل امریکا) در سال 1997 نوشتن و هدف اصلیشون بیان اهمیت دانش مالی، استقلال مالی و سرمایه گذاری بوده. یه نکته جالب در مورد این کتاب اینه که نویسندگانش معتقدن:
نکاتی در این کتاب بیان میشه که پدران پولدار به بچه هاشون میگن و پدران فقیر نمیگن.
اکثر ما خواسته یا ناخواسته کارهایی رو انجام میدیم و مسیری رو طی میکنیم که مورد تایید اجتماع قرار داره. مثلا باور عمومی جامعه اینه که "ما باید مدرسه و دانشگاه بریم و خوب درس بخونیم تا بتونیم یه شغل خوب پیدا کنیم." این باور ریشه در گذشته ی پدران و مادران ما داره که میتونستن با چنین فرمولی یه شغل دولتی پیدا کنن و 30 سال کار کنن تا بازنشست بشن. ولی این فرمول الان دیگه جواب نمیده و حداقل نمیتونه موجب پولدار شدن شما بشه.
این ترس ما از عدم تایید اجتماعیه که باعث میشه تو مسیری که جامعه فکر میکنه همه باید برن قرار میگیریم و این موج به ما میگه که مرحله به مرحله چه کاری باید انجام بدیم که نهایتاً موجب میشه نتونیم از این موج جدا بشیم و برای خودمون پیشرفت کنیم و پولدار بشیم.
معمولا وقتی پای پول وسط باشه، این دو احساس سراغ آدما میرن و اگه کسی دانش مالی ضعیفی داشته باشه، این احساس ها باعث میشه تصمیمات غیر منطقی ای بگیره.
معمولا افرادی که حواسشون به مدیریت مالی شخصی شون نیست، در مقابل این دو احساس بیشتر آسیب پذیر هستن. مثلا فرض کنید یه ارتقا شغلی و افزایش حقوق خوب گرفتید. میشه با این اضافه درآمد سرمایه گذاری کرد (مثلا در سهام، اوراق خزانه و ...) یا اینکه باهاش ماشین و خونه بزرگتر خرید. اگه حواستون نباشه معمولا تو این شرایط این احساسات کنترل اوضاع رو در اختیار میگیرن. ترس از دست دادن پول ممکنه باعث بشه سراغ سرمایه گذاری نرید و حرص شما رو تحریک میکنه تا سبک زندگی تون رو خیلی تغییر بدید که موجب قسط های بیشتر، قبوض بیشتر، هزینه های نگهداری بیشتر و ... میشه و در واقع شانس پولدار شدن در بلند مدت کمرنگ میشه.
اما چطور میشه بر این احساس ها غلبه کرد؟
راهش اینه که دانش مالی مون رو بالا ببریم و مثلا در مورد سرمایه گذاری ها، ریسک، بدهی و ... بیشتر یاد بگیریم. این دانش ها به ما کمک میکنه تصمیمات منطقی تری بگیریم (حتی با وجود اون احساس ها)
اکثر مردم فکر میکنن استعداد و توانایی برای پولدار شدن کافیه. ولی دنیا پر از آدمهای با استعداد و توانا و البته فقیره. درواقع چیزی که نیاز دارن چیزی نیست جز "هوش مالی"
منظور از هوش مالی مجموعه ای از دانش، توانایی و مهارت ها در حوزه های حسابداری، سرمایه گذاری و کسب و کار است.
متاسفانه جای این آموزش ها در سیستم آموزشی بسیاری از کشورها خالیه. بچه ها تو مدارس کمتر در مورد مسائلی مثل پس انداز،و سرمایه گذاری یاد میگیرن و نتیجه ش این میشه که دید خوبی از ابتدایی ترین آموزه های مالی (مثل سود مرکب، رابطه ریسک و بازده و ...) ندارن و همین ها باعث میشه تصمیمات بدی در مورد دارایی هاشون بگیرن.
این مساله حتی در بسیاری از سیاستمداران هم دیده میشه که با تصمیمات مالی اشتباهشون کشورها رو به سَمت ورشکستگی سوق میدن.
اینطور که به نظر میرسه، جامعه این چیزها رو به ما یاد نداده (اگرچه دونستن اینها هم نفع فردی داره و هم نفع اجتماعی). بنابراین چاره نیست جز اینکه خودمون بریم سراغ ارتقا هوش مالی خودمون.
خودآموزی در زمینه هوش مالی رو هر زمانی در زندگی میشه آغاز کرد ولی خب مسلماً هر چه زودتر شروع کنیم بهتره.
بهتره اول یه ارزیابی از وضعیت مدیریت مالی خودمون انجام بدیم و برای خودمون اهداف تعیین کنیم و بعدش بریم دنبال یادگیری چیزهایی که برای رسیدن به اهداف نیاز داریم.
برای ارزیابی اولیه میتونیم از وضعیت شغلی و درآمدی مون شروع کنیم. ببینیم چقدر و از چه راه هایی درآمد داریم و تخمینمون از درآمد آینده مون چیه. در کنارش ببینیم چه هزینه هایی داریم و چه تناظر و تناسبی بین هزینه ها و درآمدهامون برقراره.
بعدش شروع میکنیم و قراردادن هدف های واقع بینانه مثلا رسیدن به سطح خاصی از دارایی ها.(مثلا شبیه هدفی که جیم کری برای رسیدن به 10 میلیون دلار برای خودش قرار داد.لینک)
در قدم بعدی میرسیم به ارتقا هوش مالی خودمون. فراموش نکنیم این کار در واقع سرمایه گذاری بر روی ارزشمندترین داراییمون مونه یعنی ذهنمون. بهتره این ایده رو در خودمون تقویت کنیم:
برای یادگرفتن کارکنیم و نه برای پول درآوردن.
میتونیم تو وقت های آزادمون در حوزه مالی مطالعه کنیم و یا دوره های مفید ثبت نام کنیم تا با یاد گرفتن بیشتر، هوش مالی خودمون رو ارتقا بدیم.
یکی از چیزهایی که اکثر مردم نیاز دارن اینه که یاد بگیرن ریسک کنن. تمام افرادی که از منظر مالی موفق هستن، مرتباً ریسک میکنن و بجای ترس از ریسک، سعی میکنن مدیریتش کنن.
بهتره یاد بگیریم نگه داشتن پس اندازهای غیر ضروری در حسابهای بانکی، همیشه بهترین گزینه نیست. بجای اون مثلا سرمایه گذاری در سهام میتونه شانس بدست آوردن بازده های بسیار بالا رو برامون به ارمغان بیاره. البته باید همیشه به خاطر داشته باشیم همیشه این احتمال هم وجود داره که بخشی یا حتی کل اصل پولمون رو از دست بدیم(بسته به اینکه رو چه دارایی ها یا سهام هایی سرمایه گذاری میکنیم میشه این ریسک ها رو مدیریت کرد.)
همون طور که احتمالا متوجه شدید ریسک کردن (به صورت مدیریت شده) خصوصا در ابتدای راه خیلی ضروریه.
برای پولدار شدن میبایست ریسک کردن رو یاد بگیریم.
در مسیر سرمایه گذاری ها مشکلات و چالش های زیادی پیش میاد و لازمه راه هایی رو پیدا کنیم که مدام به خودمون انگیزه بدیم.
یه راه اینه که لیستی از چیزهایی که میخواهیم بهشون برسیم و چیزهایی که نمیخواهیم بنویسیم و این لیست رو در جایی که مرتبا ببینیمش قرار بدیم. مثلا: "من میخوام بدهی هامو ظرف 3 سال تسویه کنم."
یه راه دیگه اینه که برای چیزهایی که میتونه مارو خوشحال کنه پول خرج کنیم (و تمام پولمون رو سرمایه گذاری نکنیم)
این مثال ها و سایر روش ها از این دست، میتونه به مجموعه ای از اصول تبدیل بشه که هرکسی برای خودش قرار میده (که کتاب از این با عنوان Financial Discipline یاد میکنه)
یه راه خوب هم اینه که داستان افراد موفق مثل وارن بافت رو بخونیم. با خوندن این داستان های واقعی میفهمیم که اون افراد از چه سختی هایی چطور عبور کردن و این میتونه به ما انگیزه بده.
توجه این دو خصیصه بسیار مهمه، چون این خصایص میتونن حتی افرادی با هوش مالی بسیار بالا رو به زمین بزنن.
تنبلی تنها به معنی نشستن و کاری انجام ندادن نیست. بلکه گاهی به معنی انجام ندادن کارهای ضروری که باید انجام بده هم هست.
مثلا فرض کنید یه نفر 60 ساعت در هفته کار میکنه و به ظاهر آدم تنبلی نیست. ولی همین آدم همیشه دیر میاد خونه و وقت کمی رو با خانواده ش میگذرونه. در واقع کارهایی رو که باید در حق خانواده ش انجام بده، انجام نمیده و داره تنبلی میکنه. احتمالا چنین فردی سرانجام مجبوره با عواقب ناشی از یک طلاق روبرو بشه.
مشابه همین، تکبر و غرور هم میتونه ویرانگر باشه. نمونه ش کسیه که دانش مالی زیادی نداره ولی فکر میکنه خیلی دانش زیادی داره و غرورش بهش اجازه نمیده حقیقت رو بپذیره. غرور و تکبر خصوصاً در سرمایه گذاری ها خیلی میتونه ضربه بزنه. چون افرادی که غرور زیادی دارن، تصمیمات خودشون رو خیلی درست میدونن و حتی با دیدن دلایل منطقی قانع نمیشن.
این دو خصیصه همیشه باید یادمون باشه و مراقب باشیم گرفتارشون نشیم.
درک درست از دارایی ها و بدهی ها خیلی مهمه. دارایی ها اون چیز هایی هستن که برای ما درآمد به همراه دارند و بدهی ها معمولا برای ما هزینه به دنبال دارند.
مثلا کسب و کارها، سهام، صندوق های سرمایه گذاری، اوراق خزانه، مسکن درآمدزا و ... جزو دارایی ها طبقه بندی میشن که درآمد ایجاد میکنن، مستهلک میشن و معمولا قابل فروش هستن. وقتی شما یه دارایی میخرید، در واقع پولهای شما مثل کارگرانی برای شما کار میکنن و هرچه کارگر بیشتر و بهتری داشته باشید براتون بهتره. باید سعی کنیم درآمدهامون از هزینه هامون بیشتر باشه و با اضافه ش مجددا سرمایه گذای کنیم.
ولی متاسفانه خیلی از افراد بدهی ها رو با دارایی ها اشتباه میکنن. برای مثال معمولا همه مسکن رو به عنوان یه دارایی ارزشمند تلقی میکنن ولی داشتن خونه ای بزرگتر از نیاز واقعی، درواقع خودش بدهیه چون باید سالهای زیادی قسط پرداخت کنید و هزینه های نگهداری به مراتب بیشتری رو پرداخت کنید. در مقابل میشد این پول رو در سهام و یا مسکنی درآمد زا (با مستاجر) سرمایه گذاری کرد.
بنابراین همیشه باید فکر کنیم که یک سرمایه گذاری چه درآمدها و هزینه هایی در آینده برای ما به همراه خواهد داشت.
بعضیا حرفه و کسب و کارشون رو معادل هم در نظر میگیرن درصورتی که تفاوت های زیادی دارن.
حرفه معمولا اون فعالیتیه که شما 40 ساعت در هفته انجامش میدید تا بتونید هزینه های جاری تون رو باهاش پرداخت کنید ولی کسب و کار اون چیزیه که شما زمان و انرژی زیادی براش میذارید تا به عنوان یک دارایی رشد کنه و بزرگ بشه و براتون درآمد هایی به ارمغان بیاره.
کمتر پیش بیاد کسی از یه حرفه ساده بتونه پولدار بشه و خیلی خوبه که بتونیم در کنار حرفه خودمون به کسب و کاری که میخواهیم راه بندازیم فکر کنیم.
اینم یادمون باشه که حرفه مون معمولا سرمایه اولیه رو برامون در طول سالها جمع میکنه که اگه با سرمایه گذاری های مناسب خوب رشدش داده باشیم، عالیه.
دونستن قوانین کشوری که توش فعالیت میکنیم هم خیلی اهمیت داره. تو سرمایه گذاری ها، دونستن قوانین مالیاتی هم تعیین کننده هستن. ما باید تلاش کنیم با روش های قانونی کمترین مالیات رو در سرمایه گذاری هامون پرداخت کنیم. این مساله خیلی بستگی داره به اینکه ما تو چه کشوری و با چه قوانین مالیاتی فعالیت میکنیم.
مثلا باید دقیقاً متوجه بشیم سرمایه گذاری در بورس، مسکن و ... چه مالیاتی داره و تصمیم بگیریم چطور سرمایه گذاری کنیم که هزینه های مالیاتی مون زیاد نباشه.
ما به لحاظ دانش و هوش مالی خوب تربیت نشده ایم و الان به خودمون بستگی داره که چقدر برای ارتقا خودمون تلاش کنیم تا بتونیم مستقل و پولدار بشیم و برای این میبایست ذهنیات و روحیات مناسبی هم داشته باشیم. به یاد داشته باشیم که سرمایه گذاری مناسب و موثر بر روی ذهنمون میتونه ما رو به موفقیت برسونه چرا که ذهن ما مهمترین دارایی ما در هر شرایط اقتصادی و مالی ست.
منبع اصلی برای نوشتن این مطلب، سایت Blinkist.com بوده.