در نوشتههای قبلی مباحث کلی سهام در استارتاپها و مشکلات تقسیم سهام ثابت در استارتاپها رو بررسی کردیم. در این قسمت نگاهی عمیقتر به اصول و کارکرد این مدل میکنیم. این قسمت هم مانند بقیه نوشتهها برگرفته شده از کتاب برش کیک نوشته آقای مایک مویر است. آقای مویر نویسندهی کتاب ادعای جالبی را مطرح میکند:((مدل برش کیک یک مدل همگانی، و قابل کاربرد برای تمامی استارتاپهای نوپای خودگردان است. من میدانم که این حرف، ادعای بزرگی است، بخصوص در جهان امروزی که هر چیزی وابسته به چیز دیگری است. اما به هر حال من این ادعا را میکنم که این مدل را «هرجایی» میتوان پیاده کرد. زمانی که من مدل را طراحی کردم، هدف من این بود که آنرا بعنوان یک مدل همگانی معرفی کنم.))
دلیلی که آقای مویر معتقد است این یک مدل همگانی است، این است که اصل اساسی زیربنای مدل عمیقن ساده و بدون ابهام است. اصل برش کیک این است:
درصد سهم شما از پاداش شرکت= درصد سهم شما از ریسکی که برای شرکت کردهاید
منظور از پاداش، پاداش مالی است و حاصل از سود سهام، یا درآمدهای حاصل از فروش است. آنچه در معرض ریسک است، مشارکت های زمانی، پولی، ایده، روابط یا هرچیز دیگری است که هم بنیانگذاران در یک استارتاپ سرمایه گذاری کرده و در قبال آنها هزینه ای دریافت نکردهاند. هر فرد مستحق برشی از پاداش هاست که دقیقا منعکس کننده سهم او از ریسک متقبل شده برای بدست آوردن آن پاداش هاست.
برخی افراد معتقدند که سهم آنها از پاداش باید از سهم آن چیزی که ریسک کردهاند بیشتر باشد. اما اغلب افراد دوست ندارند با فردی که راضی به کسب سود بیشتر از حق خود در ازای زیان دیگران است کار کنند. بیشتر افراد می دانند که شایسته چیزی هستند که حق آن را دارند، نه بیشتر و نه کمتر. امیدوارم که شما هم یکی از این افراد باشید.
یک استارتاپ متشکل از افرادی است که با هم برای ایجاد ارزش کار میکنند و میخواهند سهمی را که لایق آن هستند بردارند. برش کیک درباره انجام رفتاری درست و منصفانه با افرادی است که به پیشبرد شرکت شما کمک کرده اند. برای واضح شدن بیشتر این بحث، یک نمودار نقطه سر به سر مانند شکل زیر را در نظر بگیرید.
محور عمودی نشان دهنده درآمد خالص است که حاصل درآمدها منهای هزینه هاست. در آغاز، درآمد منفی است. بعد از نقطه سر به سر، درآمدها از هزینه ها بیشتر میشود. در این نقطه، خرجهایی که هر کس میکند، پرداخت می شود(یا خود شرکت هزینه های متفاوت را میتواند پرداخت کند) و تلاشهای افراد جبران می شود. بعبارت دیگر، بعد از نقطه سر به سر، مشارکت های جدید فرد دیگر در معرض ریسک نیستند زیرا افراد در قبال آنها از این به بعد پول میگیرند.
آنچه بسیار اهمیت دارد این نکته است که در نقطه سر به سر، مساحت زیر نمودار ( A)، که نشان دهنده مشارکت های همراه با ریسک است، قابل اندازه گیری و قابل محاسبه است. ولی درآمد آینده ایجاد شده توسط شرکت، مساحت زیر نمودار( B)، نامعلوم است.
برش کیک برای قبل از نقطه سر به سر استفاده می شود. سهام تخصیص شده مبتنی بر چیزی است که در معرض ریسک است. پس از نقطه سر به سر همه حقوق خود را میگیرند، بنابراین، سهام پس از این نقطه دیگر مرتبط با ریسک نمی باشد. بعد از نقطه سر به سر یا در وضعیت یک شرکت جا افتاده، سهام به صورت یک استراتژی حفظ کارمند یا پاداش در اختیار افراد قرار میگیرد.
با این تفاسیر فرمولی که برش کیک برای تخصیص سهام استفاده میکند کاملا قابل فهم است:
درصد سهم شما= آنچه شما در معرض ریسک گذاشته اید/هرچیزی که در معرض ریسک است
آنچه در مدل برش کیک در معرض ریسک است، تابعی از ارزش متعارف بازار (مثلا زمان، پول، ایده و غیره) و ضریب ریسک است که مشارکت های نقدی و غیرنقدی را نرمالیزه میکند و پیامدهایی را در صورت جدایی فرد از شرکت، بر فرد یا شرکت تحمیل می کند.
مدل برش کیک بیشترین تناسب را با استارتاپهایی دارد که در طول مراحل اولیه توسعه خود، بصورت خودگردان اداره می شوند. استارتاپها از این مدل تا زمانی استفاده می کنند که پول کافی برای پرداخت به شرکا و همکاران در ازای مشارکت هایشان بدست آورند. معمولا شرکت در این مرحله، شروع به ایجاد درآمد می کند یا شرکت به راند اول سرمایه گذاری جدی(سرمایه گذاری سری A) میرسد.
مدل برش کیک، پتانسیل درگیری حاصل از مدل تقسیم سهام ثابت را کاهش می دهد. در یک مدل با تقسیمات ثابت، سهمها در شروع راه اندازی کسب وکار تخصیص یافته و اغلب به مقادیر برابر میان بنیانگذاران تقسیم می شود. معمولا چنین توافقاتی با مستندسازی ضعیف مانند یک توافق کلامی بین همبنیانگذارانی که بیش از حد خوشبین هستند همراه است.
مشکلات با تخصیص سهام ثابت، زمانی ایجاد می شود که افرادی به تیم اضافه یا از آن کم می شوند، یا حجم و نتیجهی کاری یک فرد متفاوت از آن چیزی میشود که ابتدا توسط تیم پیش بینی شده بود. ریشه همهی این شکایات، احساس کلی عدم رعایت عدالت، بی اعتمادی، و طمع کاری است؛ زیرا شرکا، بدلیل فقدان معیار عینی برای سنجش عدالت، سعی می کنند که به بالاترین سهم ممکن برای خود دست یابند، حتی اگر به ضرر دیگر افراد تمام شود. چنین نزاع هایی میتواند منجر به هزینه های قانونی غیرضروری، بده بستان های نامعمول، یا خرید سهم کارمندان مختلف و تنزل روابط کاری شود که در نهایت می تواند باعث سقوط شرکت شود.
در نگاه اول، اجرای تقسیم بندی ثابت نسبت به مدل برش کیک سادهتر است. مشکل اصلی تقسیم بندی ثابت، اجرای آن نیست؛ بلکه تغییر آن در زمانی است که شما متوجه اشتباهی در مذاکرات اولیه تقسیم سهام خود می شوید. پیاده سازی یک مدل تقسیم بندی ثابت می تواند به لحاظ قانونی، مالی و احساسی بسیار پیچیده باشد. خیلی بهتر است که مدل برش کیک را اجرا کنید و بقیه تلاشهای خود را به جای دعوا با هم تیمی هایتان بر روی پیشبرد کسب وکار خود بگذارید. گرچه همه به مدل سهم ثابت و نزاع اعتقاد دارند، اما مدل برش کیک نشان دهنده واقعیت است.
مدل برش کیک می تواند بخشی از یک قرارداد قانونی باشد. در بطن این مدل، یک قرارداد اخلاقی وجود دارد که در قبال افرادی که در موفقیت به شما کمک کردهاند رفتاری درست و شایسته داشته باشید. زمانی که مدل بصورت گفته شده اجرا شود، ساختاری برای بازی منصفانه پدید می آید، با هیچ فردی به نسبت دیگری ویژه برخورد نمیشود، و این اطمینان ایجاد می شود که هر فردی، آنچه را که سزاوار آن است دریافت می کند.
طبق تجربه آقای مویر، اغلب افراد تمایل دارند که با دیگران منصفانه رفتار کنند؛ اما ممکن است با توجه به محدودیتهای دانش و روشهای مرسوم سنتی، دقیقا ندانند که چگونه اینکار را انجام دهند. مدل برش کیک نحوه انجام این کار است و به افراد خوش نیت کمک می کند که کار درست را انجام دهند.
البته، طمع می تواند نیروی قوی ای باشد که گاهی افراد را به سوی اعمال غیراخلاقی سوق می دهد. طمع زمانی است که فردی به بیش از حق خود داشتن علاقه وافری دارد. ممکن است فردی در چهارچوب قانون، برای بیشتر داشتن سهم به نفع خود و به ضرر دیگران عمل کند؛ اما هر امری که قانونی است، لزوما منصفانه نیست.
برخی افراد آنقدر تحت تاثیر طمع خود هستند که انصاف و عدالت از نظر آنها اصلا اهمیتی ندارد. تا میتوانید به عنوان یک کارآفرین، از چنین افرادی در مسیر شغلی خود دوری کنید. گرچه اینکار همیشه آسان نیست؛ اما اگر خود را چنین وضعیتی یافتید، مدل برش کیک می تواند به شما کمک کند. اجرای این مدل شما خواهد گفت که تا چه حدی مورد سوء استفاده قرار گرفته اید و بنابراین، می توانید تصمیمات بهتری در آینده اتخاذ کنید.
تمایل فرد به اجرای مدل برش کیک می تواند شاخصی از تمایل او برای اجرای عدالت باشد. اگر من با فردی مواجه شوم که نمی خواهد از این مدل استفاده کند، به شرکت او ملحق نمی شوم؛ از آنها هم نمی خواهم که من ملحق شوند. البته اشتباه برداشت نکنید. نمی خواهم بگویم که این مدل معیاری قطعی برای شناخت شخصیت فرد است و قطعن من درک میکنم که عدم تمایل فرد به همکاری بر اساس این مدل، نشانه ای از طمع کاری یا غیراخلاقی بودن او نیست. اما چرا ریسک را افزایش دهیم؟ استارتاپها به خودی خود با ریسک زیادی مواجه هستند.
شرط بندی روی یک استارتاپ
میتوان استارتاپ رو به بازی قمار تشبیه کرد. زمانی که فرد در یک استارتاپ مشارکت میکند، در واقع در حال قمار روی آیندهی آن شرکت است. خبر خوب اینکه بر خلاف پیش بینی آینده، میزان ریسکی که هر فرد در لحظه حال متقبل می شود قابل اندازه گیری و مشخص است. این ریسک برابر با مقداری است که این افراد می توانستند از فرد دیگری برای همان مشارکت ها پول دریافت کنند. این مقدار که بعنوان "ارزش متعارف بازار" شناخته می شود، به آسانی از بازار قابل استعلام است.
بعبارت دیگر، زمانی که فرد در یک استارتاپ مشارکت می کند، در واقع روی دریافت ارزش متعارف بازار آن مشارکت از خروجی آیندهی شرکت شرط بندی می کند.
مثلا ارزش متعارف بازار برای یک سال از وقت یک فرد، برابر با حقوقی است که می توانست برای شغلی مشابه، در شرکتی که توان پرداخت دارد، دریافت نماید. بنابراین اگر شما برای کار در یک استارتاپ(همان کار مشابه) این حقوق را نادیده بگیرید، روی آن مقدار پول شرط بندی کرده اید. هزینه فرصت کار برای یک شرکت نوپا، برابر با مقدار پولی است که می توان در جای دیگر، با انجام شغلی مشابه بدست آورد. بطور مشابه، ارزش متعارف بازار فضای یک دفتر کار برابر با مقدار پولی است که مالک می تواند از آن فضا بدست آورد. بنابراین، اگر مالک به شما امکان استفاده از فضای دفتر را بدون هزینه ای داده است، روی مقدار پولی شرط بندی کرده که در غیراینصورت می توانست از دفتر بدست آورد.
هر مشارکتی که افراد برای شروع یک کسب وکار نوپا انجام می دهند، در واقع شرط بندی است. هر مشارکت همان چیزی است که هست. هیچ چیز جادویی صرفا به این دلیل که شما به شرکت نوپا کمک کرده اید، اتفاق نمی افتد. تنها تفاوت این است که نرخ متعارف بازار به شما پرداخت نشده است. برای مثال، شما هفته ها وقت را صرف کار روی مساله ای می کنید تا به یک راه حل خوب برسید. دقیقه ای که شما به راه حل می رسید، بطور جادویی باارزش تر از دقایق قبل از آن نمی شود. و مدادی که با آن نوشته اید با ارزشتر از سایر مدادها نیست. اما، حتی اگر این ارزش بیشتر باشد، اندازه گیری آن غیرممکن است.
بدلیل اینکه مشاهده ارزش متعارف بازار خیلی ساده است، می توان از آن بعنوان جزء مهمی از محاسبات در میزان مالکیت یا سایر مزایا از درآمد کسب شدهی استارتاپ استفاده کرد. استفاده از ارزش هایی که بسادگی قابل مشاهده هستند، به این معنی است که ما مجبور به حدس زدن نیستیم.
ضرایب نرمال کننده
تنها دلیلی که یک فرد منطقی خواهان پیوستن به یک استارتاپ و پذیرش این ریسک است، این است که فرد باور داشته باشد که پرداخت نهایی او، بسیار بیش از مقداری است که در صورت نبودن در استارتاپ دریافت میکرده است. متاسفانه شانس این رویداد خیلی کم است و ریسک عدم دریافت و شکست استارتاپ بسیار بالاست. در واقع استارتاپها بشدت پر ریسک هستند.
بدلیل اینکه شرکت های نوپا با ریسک بالایی همراهند، جزء مهم دیگر برای محاسبه منافع مالک یا دیگران در یک استارتاپ، بغیر از ارزش متعارف بازار، ضریبی است که نه فقط به فرد بابت ریسکی که متقبل شده، پاداش اختصاص می دهد، بلکه همچنین مشارکت های نقدی و غیرنقدی را نیز نرمال سازی می کند. همچنین این ضرایب، جریمه هایی برای طرف مقصر در صورت وقوع جدایی در نظر می گیرد. ضرایب، عناصر تشکیل دهنده پنهانی هستند که منجر به کارکرد مدل برش کیک می شوند.
برش کیک بر روی پدیدههای قابل اندازهگیری محاسبات مختلفی را انجام میدهد تا منصفانهترین تقسیم سهام را رقم بزند. این مدل برای استفاده بین افراد تیم که معمولن سرمایه بسیار کمی برای پیشبرد کار دارند استفاده میشود و تا دو اتفاق به قوت خود باقی میماند. یا شرکت به نقطه سر به سر میرسد یا اولین راند سرمایهگذاری جدی(سریA) اتفاق بیافتد. تا قبل از این دو اتفاق با رجوع به ارزش متعارف بازار برای هر فعالیتی میتوان نرخ منصفانهی آنرا پیدا کرد و با استفاده از ضرایب نرمال سازی این اعداد را به یک سری واحد فرضی به اسم برش تبدیل کرد. این برشها معیاری منصفانه برای پیدا کردن سهام هر یک از بنیانگذاران است. در قسمت بعد شروع به باز کردن بیشتر این مبحث میکنم.