شهاب کریمی
شهاب کریمی
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

هوا داری

پیش‌نوشت: همه‌ی هواداران تیم آرسنال امیدوار بودند که این فصل تیم‌شان قهرمان شود. اما در هفته‌ی ۳۳ام لیگ آن‌ها باید در برابر منچسترسیتی که جدی‌تری و اصلی‌ترین رقیب‌شان بود بازی می‌کردند. این بازی می‌توانست تکلیف قهرمان لیگ را مشخص کند. تاریخ این نوشته مربوط به شب برگزاری این بازی است.




من هیچ‌گاه هوادار تیمی نبوده‌ام. هیچ‌گاه برای تیمی گریه نکرده‌ام. هیچ‌گاه نمی‌دانستم چرا باید از پشت نمایشگر به داور فحش بدهم. البته تا همین چند ساعت پیش.
من دوستی دارم که هوادار آرسنال است. همه‌ی بازی‌های آرسنال را می‌بیند. حتی می‌داند در فهرست بازیکن‌های آزاد فصل بعد باشگاه چه کسانی هستند. اما وقتی مهم‌ترین بازی فصل برای آرسنال در حال برگزاری بود او در هواپیما بود و نمی‌توانست بازی را ببیند. کاری از دستم برنمی‌آمد. جز آنکه بازی را ببینم. جز آنکه هوادار آرسنال شوم و بازی را ببینم. گاهی جز اینکه خودت را جای کسی بگذاری کاری از دستت برنمی‌آید.
بازی شروع شد. دوست داشتم آرسنال ببرد. آرسنال باید می‌برد. این فصل ما این‌همه تلاش کرده بودیم و باید این بازی را می‌بردیم تا قهرمان شویم. اما نشد. و باختیم.

حتما هوادارانی بودند که بیشتر از من ناراحت شدند. بیشتر از من افسوس خوردند.

اما من فکر میکنم آن شب من تنها هواداری بودم که از خوردن گل‌‌ها به صورت مضاعف ناراحت میشدم. یکبار خودم ناراحت می‌شدم و یکبار به جای دوستم.

شاید برای همه هواداران خوردن ۴ گل یعنی از دست دادن جام قهرمانی. اما برای من معنای دیگری هم داشت. از دست دادن جامی برای هواداری که خبر از نتیجه ندارد.

بازی تمام شده است. مهم‌ترین بازی فصل را باخته‌اید. با این شکست دیگر می‌دانید خبری از قهرمانی نیست. فصل تمام شده است. همه چیز تمام شده است. اما… اما هواداری ادامه دارد.

اگر هوادار تیمی نباشید سخت است برایتان توضیح دهم که هواداری یعنی چه و چرا میگویم بازی تمام می‌شود ولی هواداری ادامه دارد. دوستم اینطور برایم می‌گوید:«هواداری جوهر هرچیزی را برایت عوض کند. مثلا رنگ‌ها. رنگ‌ها برایتان جوهره‌ای فراتر از بازتاب‌‌دهنده‌ی طول موجی خاص دارد. این‌‌گونه که وقتی می‌روی لباس فروشی و یک پیراهن قرمز می‌بینی، یاد پرسپولیس می‌افتی. عددها دیگر کم منفصل نیستند. مثلا پشت چراغ قرمز که ایستاده‌ای، عددها برایت فقط گویای تعداد ثانیه‌های مانده تا سبز شدن چراغ نیست. اعداد به صورت معکوس نمایش داده می‌شوند. ۹…محسن خلیلی… ۸ … علی کریمی… ۷ حامد کاویان‌پور… ۶….کریم باقری…

اصلا مگر ماهیت خود فوتبال چیزی جز این است که ۲۲ نفر به صورت احمقانه‌ای به دنبال یک توپ می‌دوند و چند نفر از همه بی‌کار تر هم باید نگاه کند که چه کسی توپ را به بیرون زد یا توپ دقیقا به کجای بازیکن خورد. چیزی جز این نیست. اما همین ماهیت پوچ و ابله‌هانه می‌تواند اشک شما را در آورد. می‌تواند کاری کند که یک آن احساس کنید شما فاتح یک جنگ بزرگ شده ‌اید. یا بازیکن پشت ضربه پنالتی می‌ایستد و بدنتان همان استرس را تجربه می‌کند که انگار پشت در اتاق عمل ایستاده‌اید. همه‌ی این کار‌ها را می‌تواند انجام دهد تنها به یک شرط. به شرطی که شما هوادار باشید.»




حرف‌هایش را خوب میفهمم. خوب می‌فهمم اینکه جوهر هرچیزی برایت عوض شود یعنی چه. میفهمم که دیگر مکان‌ها، اشیا و اتفاقات معنای دیگری بدهند و یادآور چیزی باشند یعنی چه؟ مثلا …. مثلا
من هرکس میخندد یاد تو می‌افتم.

چشمان گریه کرده که می‌بینم یاد تو می‌افتم.

دکمه ضبط صدای تلگرام‌ را که می‌بینم یاد تو می‌افتم

من وقتی می‌بینم کسی دارد با انگشتان ظریفی لبه‌های شالش را درست می‌کند یاد تو می‌افتم.

من وقتی می‌بینم کسی دارد چیزی می‌نویسد یاد تو می‌افتم.

نوشته که می‌بینم یاد تو می‌افتم

هرگاه آدرسی را در مرورگر تایپ می‌‌کنم یاد تو می‌افتم.

تایپ که می‌کنم یاد تو می‌افتم

چشم پریشان که می‌بینم یاد تو می‌افتم.

مادرم که لالایی می‌خواند یاد تو می‌افتم.

نفس، ‌نفس که می‌کشم یاد تو می‌افتم.

چراغ چارراه که قرمز می‌شود یاد تو می ‌افتم. میدانم که ربطی ندارد. من بی‌ربط یاد تو می‌افتم.




در دنیای فوتبال اگر خیلی خیلی هوادار باشید، به شما میگویند هوادار تیفوسی. تیفوس نام یک بیماری است. که به آن تب محترقه هم می‌گویند. از علائم تیفوس هذیان‌گویی است.

اگر دنیا لیگ فوتبال بود، تو حتما تیم پرطرفدار صدر جدول لیگ بودی و من هوادار تیفوسی رو‌به‌روی جایگاه. هواداری که هیچ‌گاه بلیط vipای به اسم او صادر نشد.

یادهواداری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید