در همان نگاه اول فهمیدم که نباید مکث کنم. سریع بیخیالش شدم. در روزهای بعد هم که اینستاگرام پر بود از تصاویرش، سعی کردم سراغ اینستاگرام نروم. اگر هم جایی، یکجوری، عکسش -همان عکس معروفش- میآمد جلوش چشمم یا رویم را برمیگرداندم یا گوشی موبایل را کنار میگذاشتم. مطمئن بودم این چشمها کار دستم خواهد داد... چشم هایش... چشم هایش... چشم های شهید حججی در همان عکس معروف موقع اسارت بدجور آدم را خفت میکند!
تا الان چند روز گذشته؟ چند روز پیش بود که چشم هایش خط و نشان کشیدند برای همه ما؟ حال سرچ ندارم... بی خیال گوگل... گاگولی را عشق است. این چند روز خواستم فراموشش کنم... اما نشد. ول کن نیست. چشم هایش دست بر نمی دارند.
دیشب که خبر شهادت دو نفر از بچههای جهادگر موسسه طلوع را در اردوی جهادی شنیدم باز گفتم خودم را بزنم به گاگولی. زدم. این دفعه اما به چند روز نکشید. فقط تا صبح دوام آوردم. بعد از نماز صبح دستم رفت سمت گوشی. دوباره رفتم سراغ عکس هایشان. دوام نیاوردم. گاردم باز شد. دیوار دفاعی فروریخت... گریه کردم...
چشمهای حججی و لبهای خندان شیرازی و فارس حسینی چسبیدهاند بیخ گلویم. ول نمیکنند. حرف حساب میزنند. جواب ندارم...
ای کاش محسن حججی کتابفروشی نکرده بود. ای کاش لیست پرفروش های کتاب را درنیاورده بود. ای کاش کتاب پخش نکرده بود بین این و آن. ای کاش امین شیرازی در سه شنبههای مهدوی لیوان شربت نداده بود دست خلق الله در تابستانهای گرم چهاراره ولیعصر. ای کاش نانوایی سر خط نکرده بود برای پخش نان صلواتی بین فقرا...
چرا فقط اینها شهید میشوند. چرا از ما «حزب اللهی های حرفهای» و «حزب اللهی های اتوکشیده» یکی شهید نمی شود؟
ما حزب اللهی های حرفه ای انگار داریم میپلکیم تا آنها شهید شوند. قضیه همان از آخر مجلس است...
ما حرفهایها خطبههای نمازجمعه را نقد میکنیم، از بصیرت امام جمعه ایراد می گیریم اما یادمان رفته آخرین باری که رفتیم نمازجمعه کی بود! ما از تبدیل مسجدها به پاتوق پیرمردها گله میکنیم اما نمازمان را فرادا و با گردن کج میخوانیم که مثلا یعنی الهی و ربی من لی غیرک. لینک کمک به خانوادههای کم بضاعت را پشت کامپیوترمان باز میکنیم و پولی میریزیم اما از رفتن بین فقرا و مستضعفان مورمورمان میشود. علیه یکسان سازی قبور شهدا مقاله می نویسیم اما سری به مزار شهدا که امام گفته بود امام زادگان عشقاند و مزارشان زیارتگاه اهل یقین است نمیزنیم. برای ایستگاههای صلواتی پوستر طراحی میکنیم اما یک لیوان شربت دست ملت نمیدهیم. اردوی تشکیلاتی برگزار می کنیم و چارت آموزشی میکشیم و آسیب شناسی فرهنگی میکنیم و نقد علمی مینویسیم و...
ما حزب اللهی های حرفه ای سرگرم هشتگ و تشتک و پشتک در توئیتر و همایش و سمینار هستیم و حزب اللهی های غیر حرفه ای در عراق و شام و گیلان غرب شهید می شوند...
ای خدا... چشمهایش...