اگرچه سالها پیش اکانت ویرگول درست کردم برای خودم اما بیتجربه بودنم اجازه نمیداد چیزایی که میخوام رو به طور عمومی منتشر کنم. ولی حالا میخوام شروع کنم به نوشتن در ویرگول از چیزایی که تو ذهنمه. از جایی که مغزم زیادی پراکندست امیدوارم اذیت نشید از نوشتههام :)
از جایی که بچه شیطون و کنجکاوی بودم (برخلاف الآن) نوشتن رو کمی زودتر از همسنهای خودم شروع کردم. هشت سالم بود و یکی از تفریحاتم نوشتن خاطرههام توی یه سررسید سبز بود. با لحن بچگانه بخون: " بابا مرسی که برام خوراکیهای خوشمزه میگیری تا بتونم با پرندههای توی حیاط تقسیمشون کنم."
پ.ن: قطعا پرندههای توی حیاط علاقه خاصی به پفک و کرانچی نشون نمیدادن.
خلاصه که نوشتن یه خصلتی بود که به هیچوجه از ذاتم جدا نمیشد و نشد. دوران کنکورم هروقت حس بدی داشتم مینوشتم. خیلی وقتا گریه میکردم و مینوشتم... ولی در نهایت میدونستم و مطمئن بودم که نوشتن آرومم میکنه.
خیلی دوست دارم این متن بمونه برای آینده تا با نگاه کردن بهش به خودم یادآوری کنم که ویرگولو از کجا و چرا شروع کردم...