عزت نفس به معنای ارزشمندی خود است . عزت نفس یعنی ما چقدر برای خودمان ارزش قائلیم . درست است که این تعریف کلیشه ای و سخت به نظر می آید ، ولی سخت بودن این تعریف دلیل بر تاثیرگذار نبودن آن نیست .اگر بخواهم تعریف عزت نفس را به شکل خیلی ساده تری بیان کنم می گویم : عزت نفس یعنی خودمان را دوست داشته باشیم و عاشق خودمان باشیم . داشتن عزت نفس بالا به شما کمک خواهد کرد که به نتایج بسیار زیادی دست پیدا کنید ( که بعدا این نتایج را تشریح خواهم کرد ).
عزت نفس مولفه ای بسیار قدرتمند است که اگر آن را داشته باشید می توانم به شما این تضمین را بدهم که بیش از 70 درصد از راه موفقیت را طی کرده اید ولی اگر آن را نداشته باشید ،اولا به موفقیت نخواهید رسید ، دوما حتی اگر به خوشبختی و موفقیت هم برسید دیگر نخواهید توانست طعم اصلی موفقیتتان را بچشید چون شما خود را دوست ندارید .
ممکن است با خود بگویید که خب دوست داشتن خود چه ربطی به موفقیت دارد ؟ اصلا دانستن این تعاریف چه کمکی به ما می کند ، عاشق خود بودن چه ربطی به موفقیت دارد . اصلا داشتن عزت نفس به چه دردی می خورد و…
شما باید خود را دوست داشته باشید و عاشق خودتان باشید . این کار باعث می شود که در پیچ ها و سختی های موفقیت همراهی خوب و مورد اعتماد برای خود باشید تا بتوانید از این سختی ها جان سالم به در ببرید .
عزت نفس نه تنها شما را به سمت نتایج فوق العاده راهنمایی می کند بلکه بر روی زندگی شخصی شما ( یعنی ارتباط با اطرافیان ،سلامتی ، انتخاب های شما ، دوستانتان ، ارتباط با همسرتان و… ) تاثیر شگرفی می گذارد .
تا اینجا تعریف عزت نفس را دانستیم، حال نوبت آن است که به تفاوت اعتماد به نفس و عزت نفس بپردازیم .
یعنی اعتماد داشتن به کاری که ما آن را خوب انجام می دهیم . ممکن است ما پزشک باشیم، معلم باشیم، پلیس باشیم، روانشناس باشیم و … ما به کاری که انجام می دهیم یعنی تدریس کردن ، درمان کردن ، حفظ امنیت و… که انجام می دهیم بسیار اطمینان داریم زیرا در این مسیر تخصص گرفته ایم و بسیار تمرین کرده ایم .
ممکن است ما احساس خوبی را تجربه نکنیم ، ممکن است ما پزشک با اعتماد به نفس بالایی باشیم ولی در زندگیمان احساس خشنودی نکنیم . ممکن است من یک معلم نمونه باشم که به کار خودم ایمان دارم و می توانم به راحتی کار هایی را انجام بدهم که هر کسی از پسشان بر نمی آید ( اعتماد به نفس بالایی دارم ) ، ولی در زندگیم احساس خوشنودی نمیکنم ، احساس نمیکنم که حال دلم خوب است .
عزت نفس یا حرمت نفس (به انگلیسی: Self-esteem)، اصطلاحی در روانشناسی است که بازتاب ارزیابی یا برآورد یک فرد از ارزشهای خود میباشد.
عزت نفس، باور و اعتقادی است که فرد، دربارهٔ ارزش و اهمیت خود دارد. حرمت نفس را میتوان با عوامل مختلف توضیح داد از جمله فردی که حرمت نفس دارد معتقد است که انسان مقدّس است و به دلیل این مقدّس بودن نمیتوان او را قربانی اعتقادهای دیگران کرد، عامل بعد اینکه همهٔ انسانها با هم متفاوتند؛ یعنی بین افراد مختلف با نژادها و قومیتهای مختلف هیچ فرقی وجود ندارد و همینطور انسانها با هم برابرند، عامل دیگر خود دوستی و احساس رضایت داشتن از آنچه که هستم و هرچه که هستم و همینطور نداشتن شرم و خجالت از وجود خود است. اصولاً میتوان حرمت نفس را در امور مختلف زندگی شرح داد. افرادی که دارای حرمت نفس پایین هستند در زندگی خود با مشکلات فراوان روبرو میشوند.به باورکارل راجرز تمامی انسانها به حرمت نفس و عزت نفس نیازمندند. در درجهٔ نخست، عزت نفس نشان دهندهٔ احترامی است که دیگران برای ما قائلاند. هنگامی که پدر و مادر به فرزندان خود، توجه مثبت غیر شرطی نشان میدهند و آنها را جدای از رفتارهایشان به عنوان انسانهایی که از شایستگیهای درونی برخوردارند میپذیرند، در اصل به رشد عزت نفس آنها کمک میکنند. اما هنگامی که والدین به کودکان توجه مثبت شرطی نشان داده و در واقع هنگامی آنها را میپذیرند که به شیوهٔ مورد نظر و مطلوب رفتار میکنند، کودکان درشرایط ارزشی قرار میگیرند و گمان میکنند که فقط هنگامی شایستگی دارند که مطابق با خواست والدین رفتار کنند.
عزت نفس یکی از عوامل تعیین کننده رفتار در انسان به شمار میرود در حقیقت برداشت و قضاوتی که افراد از خود دارند تعیین کننده چگونگی برخورد آنها با مسائل مختلف است. فردی که عزت نفس پایین دارد و برای خود ارزش و احترامی قایل نیست ممکن است دچار انزوا، گوشهگیری و یا پرخاشگری و رفتارهای ضداجتماعی شود. عزت نفس را میتوان مجموعهای از افکار، احساسات، عواطف و تجربهها تصور کرد که در فرآیند زندگی اجتماعی شکل میگیرند. مجموعه هزاران برداشت، ارزیابی و تجربهای که فرد از خود دارد، باعث میشود که نسبت به خود احساس خوشایند، ارزشمند بودن یا برعکس آن را داشته باشد.
برای آنکه هر شخص توان بالقوه ی منحصر به فردی دارد، کودکانی که به شرایط ارزشی دچار میگردند، تا اندازهای در درون خویش احساس ناامیدی میکنند. آنها نمیتوانند کاملاً مطابق با خواست دیگران عمل کنند، و با خود نیز روراست باشند. اما، این به این معنا نیست که ابراز خود ناگزیر به تعارض منجر میگردد. به باور کارل راجرز هنگامی که در تلاش برای رسیدن به توان بالقوهٔ خویش، دچار ناکامی میگردیم، به دیگران آسیب میزنیم یا به شیوههای ضد اجتماعی رفتار مینماییم. اگر پدر و مادر و دیگران تفاوتهایمان را دوست بدارند و آنها را تحمل نمایند ما نیز آن تفاوتها را دوست خواهیم داشت. حتی اگر ترجیحات، تواناییها و ارزشهایمان با یکدیگر متفاوت باشد. اما در بعضی از خانوادهها کودکان میآموزند که داشتن برخی باورها به ویژه در مورد موضوعات جنسی، سیاسی و مذهبی زشت است. از این رو هنگامی که میفهمند مورد تأیید والدین و بزرگترها نیستند، خود را شخصی نافرمان میبینند؛ و به احساسهایی چون حماقت و شیطنت دچار میشوند؛ بنابراین اگر بخواهند خودپنداره و عزت نفس سازگاری داشته باشند باید احساسهای خویش را انکار و بخشی از وجود خود را پنهان نمایند. بدین ترتیب خودپندارهٔ آنها تحریف میگردد. بنابه گفته راجرز آگاهی از وجود احساسها و تمایلات ناسازگار با خود پندارهٔ تحریف شده موجب اضطراب میگردد و چون اضطراب ناخوشایند میباشد شخص تلاش میکند تا وجود احساسها و تمایلات واقعی و اصیل خویش را انکار کند. به باور راجرز مسیر خود شکوفایی به روراست بودن با احساسهای واقعی، پذیرفتن و عمل نمودن به آنها نیاز دارد و این هدف اصلی روش روان درمانی راجرز یعنی درمان مراجع محور است. او معتقد بود که ما در بارهٔ اینکه چه کسی میتوانیم باشیم، تصورات ذهنی داریم. این تصورات که خود آرمانی نام دارد مارا برمیانگیزد تا تفاوت بین خودپنداره و خود آرمانی را کاهش دهیم