در سال 1988 روزنامه نگار و نویسنده فمینیست، مردیت ماران، هنگامی که دوره ای روان درمانی را پشت سر می گذاشت، به حقیقت تکان دهنده ای پی برد: پدرش در کودکی به او تجاوز کرده بود. این مسئله برای او شوک بزرگی بود. خاطره ای فراموش شده بود که بیشتر دوران بزرگ سالی اش را بی اطلاع از آن گذرانده بود. اما در سی و هفت سالگی، پدرش را بابت آن بازخواست و ماجرا را برای خانواده اش هم بازگو کرد.
این خبر مردیت، تمام خانواده اش را وحشت زده کرد. پدرش بلافاصله همه چیز را انکار کرد. برخی اعضای خانواده اش سمت مردیت را گرفتند و برخی هم سمت پدرش را. خاندانش به دو بخش تقسیم شد...
بعد در سال 1996 مردیت به حقیقت تکان دهنده ی دیگری پی برد: پدرش واقعا به او تجاوز نکرده بود. او به کمک روانشناسی که هیچ نیت بدی نداشت، درواقع خاطره ی جدیدی برای خودش ساخته بود. مردیت احساس گناه می کرد، در مابقی عمر پدرش سعی کرد با او و سایر اعضای خانواده، با عذر خواهی و توضیح پیوسته، آشتی کند؛ اما دیگر دیر شده بود. پدرش از دنیا رفت و خانواده اش هرگز مثل قبل نشد.
بعداً معلوم شد مردیت تنها کسی نیست که این اتفاق برایش افتاده است
سعی کردم یک قسمتی از کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها رو خدمت شما ارائه کنم و با اینکه خودم با بخش هایی از کتاب موافق نیستم اما به نظرم بخش های مفید بسایر دارد که به بهتر شدن و آرامش ما کمک می کند.
