شهر توحید
شهر توحید
خواندن ۲۶ دقیقه·۲ سال پیش

بشنوید. سخن استادم رو هیچوقت، هیچکس، براتون نمیگه

سلام

این سخنان استادم، حجت‌الاسلام عبداللهی خوب رو هیچوقت از هیچکس نخواهید شنید

بشنوید و وارد فضای جدیدی در اندیشه بشید

گوش بدید و وارد دانشی بشید که اسمش رو هم نشنیده بودید

شرط می‌بندم تا حالا نشنیده بودید و از این به بعد هم نخواهید شنید

استاد عبداللهی خوب
استاد عبداللهی خوب


و اما متن سخنرانی:

بسم الله الرحمن الرحیم وصلی الله علی سیدنا محمد و آله

« وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دينِكُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا »

جلسه 551 از مباحث این حوادث الهی است برای تأدیب ما امروز هم چهارشنبه 20 مهرماه 1401. بحث ما با عنوان شیعه یعنی معرفت و با گرایش به موضوع معرفت با توجه به مزاحمت ابلیس برای ایمان ما اخلاص ما متدین بودن ما و برای معرفت ما هست آیه ای که هرروز در بحثمان میخوانیم و تکرار میکنیم « وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ» در جای دیگر میفرماید « وَ الْفِتْنَةُ أَشدُّ مِنَ الْقَتْلِ» قرآن کریم ؛ فته که دشمن به وسیله فتنه میخواهد ما را دین ما را از ما بگیرد « وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دينِكُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا» مجموعه فتنه های دشمن که با مدیریت ابلیس صورت میگیرد میخواهد آخرش مارا برساند به بی دینی . ولو که نخواهیم بی ‎ دین بشویم و باشیم و ما را بکشد میکشد تا این که به مقصودش برسد تلاش میکنید به مقصودش برسد ولو که مجبور بشود بکشد. که ما را از دینمان جدا کند خب این فتنه ابلیس برای این که مارا از دین جدا کند متمرکز هست روی قضیه مرعفت انسان هایی که از نگاه قرآن کریم به تصریح قرآن به صدیق تاریخ بشر اینها افراد گروه هایی که با این آیات از خدا میترسیدند از گمراهی گرماه شدن می ‎ ترسیدند امااینها گمراه شدند در حالی که خیال میکنند هدایت یافته هستند و ما در این رابطه اقعا باید به خدا پناه ببریم و اسعاذه کنیم از خدا کمک بگیریم و دعا کنیم همچنان که قبلا عرض شد که قرآن کریم میفرماید : « قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ» اگر دعای شما نباشد خدا به شما اعتنا نمیکند پس برای این کهما برای این مهم مان مهم دنیا و آخرت ما ا ین است که متدین باشیم یعنی هدایت یافته باشیم گمراه نشویم این لازمه اشاین است که ما با معرفت بشویم در معرفت اعوجاج فکری پیدا نکنیم همچنان که بسیاری با خیال این که هدایت یافته هستد گمراه شدند. خب این آیه شریفه 34 تا 37 سوره هود که در بحث اغوا صحبت میکند که آیات م ربوط به شیطان که گفت که خدایا تو من را اغوا کردی خدا هم چیزی نگفت که نه من نکردم را اینجروی گفتی ؟ و این آیه 34 تا 37 سوره هود که به صراحت بحث اغوا گری خداوند را مطرح میکند که خدا اغوا میکند پیغمبر خدا اراده میکند که نصح کند خیرخواهی کند که نمیکند البته چون او میفهمد میگوید من اگر اراده بکنم نصح شمارا بخواهم شمارا هدایت بکنم در حالی که خدا ارده کرده شمارا اغوا کند چه فایده ای دارد پس من اراده نمیکنم که شمارا نصیحت بکنم البته تا الان که میکردم پیامبران به إذن خدا امر خدا اراده میککنند که بروند بندگان را نصیحت بکنند خیرخواهی کنند و تلاش خودشان را برای هدایت آنها میکنند بعد به جایی میرسد که میبینند اراده شان بر خیرخواهی و نصیحت بندگان وقتی فایده ندارد چون خدا اراده کرده اغوایشان کند آنجا دیگر وقتی این را میفهمند دیگر طبعا ادامه نمیدهند اراده خیرخواهی شان را اون آیات دیگر که مثلا پیغمبر به قومش میگوید پیغمبر به قومش میگوید که لا تحبون الناصحین. شما ناصح را دوست ندارید اصلا خب اینها وقتی آدم میزنیم به هم کنار هم قرار میدهیم یعنی این که پیامبران که به امر خدا فرستاده میشوند برای این که اقوم ر ا همه شان را هدایت کنند اما هدایت نمی ‎ شوند بعضی شان میفرستد که اینها را نصیحت کنند خیرخواهی کنند اما نصیحت و خیرخواهیش ان به نفع اینها نمی ‎ شود یعنی آنها نمیخواهند هدایت شوند این که آنها نمیخواهند هدایت شوند ازاینجا معلوم میشود که خدا اراده کرده اینها هدایت نشوند خدا اراده کرده که اغوا شوند خیلی جالب است که پیامبران را خدا میفرسد که همه مردم را هدایت کنند مخاطبشان هم همه مردم هست پیامبر هم می آید همه را نصیحت میکند بعد گله هم میکند به همه آنها آنها که ایمان میآورند که هیچ. کسانی که ایمان نمی آورند پیامبر دارد باهاشون گله میکند که چرا ایمان نمی آورید؟ بعد به خدا گله میکند میگوید که من وقت و بی وقت رفتم از اینور رفتم از اونور رفتم از هر طرف هر زمان ی صبح و شب و فلان و اینها که هدایتشان کنم اینها گوش دادند وقتی خدا پیامبر میفرستد اینها می آیند تمام سعی و تلاش خودشان را میکنند خستگی ناپذیر فرو گزار نمی ‎ کنند همه کارهایی که باید بکنند را میکنند بعد که اینها یک عده ایمان می آورند کثیری ایمان نمی ‎ آورند وق ت ی اینها ایمان نمی آورند در حالی که خیرخواهی و نصیحت کرده بعد می ‎ گوید که شما من نصیحت کردم میکنم شما « لا تحبون الناصحین» شما ناصح دوست ندارید. بعد این مراحل که طی میشود بعد این بحث خداوند که آیه میگوید که پیغمبر میگوید نوح میگوید من اگر اراده کنم که نصیحت کنم شمارا هدایت شوید چه فایده دارد وقتی خدا اراده کرده که شما گمراه شوید اینجا سئوالی به وجود می آورد که حضرت نوح یا هر پیغمبری از اون اولی که داشت نصیحت میکرد همه را میدانست که از همان اول خدا اراده کرده که عده زیادی ایمان نیاورند خدا اراده کرده اغوایشان کند میدانست که خدا اراده کرده اینهارا اغوا کند؟ و داشت همینجوری نصیحت میکرد پیغمبر حکیم که این کار را نمیکند وقتی میداند که خدا اراده کرده که اینهارا اغوا بکند از همان اول. اگر الان دارد حرف میزند میگوید که من چه کار کنم که الان نصیحتتان کنم فایده ندارد وقتی خدا اراده کرده اغوایتان کند؟ این حرف اگر حرف صحیحی است که صحیح است پیغمبر خدا دارد این را میگوید یک آدم حکیمی است یک آدم فهیمی است این حر ف اگر الان میگوید من چه کار کنم نصیحت کنم فایده ندارد چون خدا اراده اغوا کرده این حرف اگر الان درسته اگر همین پیغمبر از اول که داشت نصیحت میکرد فکر میکرد که این نصیحت فایده ندارد چون خدا اراده اغوا کرده این حرف احماقنه وبد این کار چرا؟ چون فایده نداشت پیغمبر هم که حکیم است عاقل است پس این که میگوید م چه کار کنم که خدا اراده کرده اغوا کند مال زمانی است که فهمیده که اینها نصیحت برایشان فایده ندارد نصیحت را دوست ندارد بعد آنجا جمع بندیاش این میشود که خدا اراده کرده اینها هدایت نشوند وگرنه اگر خدا اراده هدایتشان کرده بود خب اینها هدایت میشدند مثل همان ‎ ها که هدایت شدند آنها که هدایت شدند خودشان هدایت شدند یا خدا هدایتشان کرد؟ خدا راده کرد که آنها هدایت شوند خب خدا اراده کرد که آنها هدایت شوند اینها که ه دایت نشدند چی؟ خدا اراده نکرد. خب آنها چی؟ اآنها خدا اراده کرد که ارشاد شوند اینها چی؟ خدا اراده کرد که اغوا شوند. خدا اینها را اغوا کرد اراده اش این بود که اینها را اغوا کندو اغوا کرد اراده اش این بود که آنه ارا ارشاد کندو ارشاد کرد اغوا اضلال گمراه کردن و ارشاد و هدایت دوتاش یکی است خدا هدایتش کرد یعنی خدا رشدش داد اراشادش کرد خدا اغوایش کرد یعنی خدا گمراهش کرد دوتاش یکی است برای ما اگر بگوییم خدا گمراهش کرد خدا بعضی را گمراه میکند خدا بعضی را هدایت میکند این یک کمی آسان تر است تا این که یکی یهو بگوید که بشنویم که این بحثی که ما مطرح کردیم بعضی از عزیزان چند نفر بودند می ‎ آمدند می ‎ گفتند خیلی عجیب است چرا تا الان ما متوجه این آیه نبودیم چرااین آیات را به ما نگفتند کدام آیه ؟ این که خدا گفته فته پیغمبر گفته من چه فایده دارم اگر نصیحتتان کنم وقتی خدا اراده کرده که اغوایتان کند اغوا؟! خدا؟ خدا اغوا کند ؟ برایش سخت بود. بعد میگفت من تازه الان دارم متوجه این آیه میشوم این آیه را میشنوم یعنی چی واقعا خب این همان است خداوند گمراه میکند کسی را خداوند هدایت میکند خداوند ارشاد میکند کسی را خداوند اغوا میکند کسی را خب اینها بعد اگر اون سئوال راجع به این که خدا اغوا کند؟! برای ما به وجود می ‎ آید این سئوال قبلا باید برای ما به وجود می ‎ آمد که خدا گمراه کند؟ این سوال عینا همان اول باید برای ما به وجود میآمد. اگر برای ما قابل تعجب بود که خدا اغوا کند؟ مگر میشود؟ اگر این برای قابل تعجب بود قبلا باید تعجب میکردیم میگفتیم خدا اضلال کند؟ خدا گمراه کند؟ مگی میشود؟ بله این حرف مهم است خدا کی اضلال میکند کسی را؟ خدا هدایت میکند هدایت میکند پیغمبر می ‎ فرستد سنگ تمام میگذارد خدا فروگذار نمیکند پیغمبر می ‎ فرستد کتاب می ‎ فرس ت د هدایت میکند با زبان دیوار هم با آدم حرف میزند با زبان اتفاقات و اشیاء وسایل و موجودات و اینها هم برای هدایت آدم با آدم حرف میزند همچنان که در روایات هست در روز قیامت خدا با آدم که میگوید چرا من را گمراه کردی ؟ میگوید فلان چیز فلان حادثه فلان کس فلان اتفاق فلان کسی که یک چیزی گفت اونی که دیدی اینها مگر نه همه اینها اتفاق افتاد اینها همه برای هدایت تو بود ولی گوش ندادی دقت نکردی. نه که فقط خدا پیغمبری فرستاد یا کتابی فرستاد حالا شنید یا نشنید اصلا میگوید عقل من بهت عقل دادم پیغمبر عقل ، عقل بهت دادم عقل پیغمبردرونی است به هرکه خدا داده. یگوید هرکه پیغمبر بیرونی بهش نرسیده باشد خدا با پیغمبر درونی اش محاکمه اش میکند عقل برای چی داده؟ عقل داده برای این که انسان هدایت شوند وقتی که انسان به هیچ چیز توجه نکند پیغمبر خدا کتاب خدا هدایت ‎ های بیرونی اشاره ‎ ها تنبیه ‎ ها تنبه ‎ ها عقل درونی وقتی آدمی به هیچ کدام از این چیزها توجه نکند این دیگر میشود اون آدمی که مهر خورده به دلش مهر خورده به قلبش و دیگر نه گوش میدهد نه میبیند نه میشنود« صُمٌ‏ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ» دیگر تعقل نمیکنند. پس این که خدا اراده کرده که اینها را اغوا کند این آخر این است که هرچه خدا سعی کرده کار کرده که اینها را هدایت کند اینها هدایت نشدند خیلی خب اینجا یک نکته به وجود میآید خدا این مه سعی کرده موفق نشده؟ این سئوال به وجود م ی ‎ آید خدا این همه خواسته خواسته خدا اراده کرده مگر میشود خدا اراده بکند و نشود؟ خدا بخواهد و نشود؟ مشیت خدا مشیت داشته باشد شاء بخواهد و نشود؟ میشود؟ اینجا دوباهر مسئله بر میگردد به اونور. خدا بخواهد و نشود؟ نمیشود که پس اگر خدا اگر این آدم هدایت نشده و این آدم گمراه شده مفهومش این است که خخآیا خدا خواسته هدایت بشود ولی این هداست نشده ؟ خواست خدا محقق نشده؟ یعنی مشیت خدا محقق نشده؟ این پیچیدگی این جا هست که انسان هرچه بیشتر این مساعل را فکر میکندو میبیند میفهمد بیشتر که احتیاج به معرفت دارد بعد از معر ف ت معرفت با معرفت معرفت دقیق تر معرفت عمیق تر. و اینجاها هست که میبینیم اون حرفها مطرح فرمودند اینها مطرح میشود. آدم ها یی که همه به دنبال معرفت بودند کجاها گیر کردند گیر میکنند در گیرهایشان به نتیجه نمیرسند نرسیدند بعد چطور شدند؟ هیچی ملعون شدند « القدریه مجوس امتی» پیغمبر میفرماید قدریه مجوس امت من است مجوس مجوس همین آتش پرست ها و همین کافرها و ایرانی های کافر قدیم مجوس امتی. اینها مجوس امت من هستند. پیامبر فرمود که هنگامی « نادا مناد» یک منادی ندا میکند به اهل جمع بشریت در روز قیامت « این خصماء الله» خصماء الله کجا هستند؟ « این خصماء الله» خصم های خد؛ « فتقوم القدریه» قدریه قیام میکنند خصماء الله قدریه ؛ قدریه مگر میخواستند خصماء الله باشند؟اصلا اگر آدم قدریه را برود نگاه بکند اینها را اصلا اینها بحثشان بحث خدا بوده بنا نداشتند که خصم خدا باشند ولی خصم خدا شدند. فرمود پیامبر کرم حالا این در کتب روایی ما هست در کتب اهل سنت صحاء سنه ؛ صحاء سته اهل سنه کتاب ‎ های جامع حدیثی شان ؛ آنها این حدیث هست مثل این حدیث « لعن الله قدریه علی لسان سبعین نبیا» خدا در زبان هفتاد پیامبر قدریه را لعنت کرده هفتاد تا پیامبر آمدند قدریه را لعنت کردند. حالا هفتاد پیغمبر در زمان خودشان قدریه را لعنت کردند یکی از کسانی که قدریه را لعنت کرده پیغمبر اکرم پیغمبر آخرالزمان بوده قدریه در زمان پیغمبر آخرالزمان امتداد داشته تا الآن ما قدریه گمراهان عجیب و غریب زمانه بودند از گذشته ها از قبل از پیامبر پیامبران قبل که اینها همه قدریه را لعنت میکردند تا زمان پیامبر خب اینها تا زمان پیامبر بودند و معلون بودند ناگهان یک اتفاقی افتاده از زمان پیغمبر تا الان دیگر فرقه قدریه وج ود ندارد؟ وجودندارد؟ حرف نمیزند ؟ فعالیت نمیکند؟ نه. فرقه قدریه بوده ملعون بوده توسط همه انبایء تا زمان پیامبر تا زمان معصومین روایاتی که معصومین در خصوص قدریه مطرح کردند یعنی اینها بعد از پیغمبر قدریه بودند . زمان امیرالمؤمنین احادیثی که راجع به امیرالمؤمنین راجع به قدریه زمان امام صادق بقیه ائمه راجع به قدریه اینها بودند در غیبت امام زمان تاالان هم همینطور قدریه کی ها هستند؟ خب خیلی مهم است من و شما ممکن است جزء قدریه باشیم یا نه؟ ممکن است یا نه؟ ممکن است باید بشناسیم قدریه کی ها هستند یا نه؟ خباین احتیاج به چی دارد؟ می ‎ گوییم که داریم می ‎ گوییم بشناسیم قدریه کی ‎ ها بودند یا نه؟ داریم کلمه را می ‎ گوییم بشناسیم یا نه؟ پس احتیاج به شناخت دارد احتیاج به معرفت دارد بسیاری از انسان های امروز من کار به خارج ندارم ها بسیاری از مسلمان ها ندارم ها کار به مسلمان ‎ ها ندارم؛ بسیاری از شیعیان کار به شیعیان بیرون ندارم ها بسیاری از شیعیان ایران قدریه هستند تمام شدرفت. یعنی ملعون هستند. خب حالااگر اینجور باشد که هست مهم است برای من و شما که اهل قدریه باشیم یا نباشیم ؟ حالا اینها که اهل قدریه هستند غیر مسئولین هستند؟ غیر کارگزاران مسئولین حکومتی و دولتمردان هستند؟ فقط مردم اند؟ هرکه میرود مسئول میشود از قدریه خارج میشود؟ یانه از همین قدریه ‎ ای ‎ ها میروند مسئول هم میشوند مدیر هم میشوند رئیس هم میشوند مسئول امور حوزه و دانشگاه هم میشوند حتی مسئول امور تربیت و اخلاق و آموزش و پرورش هم میشوند قدریه هایی که میروند تعلیم و تربیت قدریه ای میکنند وا مصیبتا اینها مسئله بسیار مهمی است این همه آیات و روایات دارد از این مساعل حرف میزند خب چرا اصلا حرفش نیست؟ شنیده بودید تاالآن؟ این بحث قدریه و یا میشنوید مثلا الآن تو جامعه رواج دارد؟ می ‎ گویید اولین بار ا ست . خب چرا باید اینجوری باشد؟ این مسئله به این مهمی . می ‎ فرماید اینها ملعون است « لعن الله قدریه علی لسان سبعین نبیا» اینها ملعون هستند ملعون یعنی از رحمت خدا دور هستند حالا خوب است که ملعون ها با هم زندگی کنند و امور برود به دست ملعونین باشد؟ خب نه. باید چه کار کرد؟ شناخت میخواهد خیلی بحث مهمی است این حالا ضمن این که یک مسئله عقیدتی هست ضمنا مسئله سیاسی اجتماعی است هست یا نیست؟ یک مسئله سیاسی است یک مسئله اجتماعی است. حاکمیت سیاسی قدریه. حاکمیت سیاسی قدریه هرکه حاکم است یک فلسفه فکری دراد دیگر هرکه حکومت میکند هرجا یک فلسفه ای دارد یک فکری دارد یک تفکری دارد اگر این تفکر تفکر قدریه باشد حاکمیت میشود حاکمیت قدریه ای ها یعنی میشود حاکمیت ملعونین. چطور میشود؟ هیچی همه را ملعون میکنند مثل خودشان. همه را میکنند معلون جامعه میشود جامعه ملعون ها خیلی مهم است این خیلی مهم اصلا مورد حرف و سئوال و بحث و توجه و اینها هم نیست این بسیار مهم است این مسئله شما بروید نگاه کنید در آیات نگاه بکنید که بحث فرقه قدریه را بیان کرده در روایات در تبیین و تفسیر آیات راجع به قدریه چقدر حرف زدند. این همه که مثلااین آیه این آیه راجع به قدریه دارد صحبت میکند خب خیلی حرف مهمی است ما که نمی ‎ خواهیم. ما کلی حرفهای کاربردی داریم باید دنبال کنیم ما که نمیخواهیم که هی برویم تو پرانتز هر برویم حرفهای جانبی ولی سوال میکنم ماالآن رسیدیم به بحث مخلَص به مخلَص رسیدن و حرف زدن لازم است یا لازم نیست؟ می ‎ گوییم مگر میشود بگوییم لازم نیست؟ همه حرف این است. گفتیم مؤمن خب مؤمن باید حرف بزنیم؟ میشود آدم مؤمن نباشد؟ باید حرف بزنیم. مؤمن شده مخلَص میشود آدم حرف از مخلص نزند؟ نخیر. مخلَص شده شیعه میشود آدم راجع به شیعه و شیعه شناسی حرف نزند؟ نه نمیشود مجبور شدیم آمدیم در بحث تبیین شیعه اینها بحث معرفت بوده شیعه شده معرفت شیعه یعنی معرفت . میشود آدم راجع به معرفت حرف نزند نه نمیشود باید راجع به م ع رفت حرف بزنیم معرفت شده ابلیس شناسی معرفت با شناخت معرفت ابلیسی با شناخت ابلیس از معرفت ابلیس آنچنان معرفت دارد که با شناختش میخواهد اهل معرفت را گمراه کند یک معرفت فراتر نباید این را پیدا بکنیم؟ چرا اینها رسیدیم به کجا؟ رسیدیم به اینجا که امام علیه السلام به طرف میگوید که از قدریه نباش قدریه حتی حرف شیطان هم نزدند الله اکبر. میگوید از قدریه نباشی ها میگوید چرا ؟ میگوید برای این که قدریه حتی حرف شیطان هم نزدند. شیطان چی گفت؟ شیطان گفت رب بما اغویتنی. شیطان گفت رب بما اغویتنی یعنی امام علیه السلام میگوید شیطان درست گفت که ابلیس گفت که رب بما اغویتنی. او درست گفت. قدریه این هم نگفتند این هم نمیگویند این ها مهم نیست؟ ما بفهمیم فکر کنیم ؟ چقدر واقعا مسئله معرفت و معرفت تو معرفت معرفت پشت معرفت که ما را هدایت بکند بیاورد تا اینجاها حالا تا کجا ببرد؟ چقدر مهم است چقدر نیاز است. خب حالا بحث قدریه مطرح شده چقدر وقت لازم است که ما به قدریه بپردازیم . با این همه مطلبی که در دین راجع به قدریه مطرح شده خب خیلی مهم است ولی چقدر باید وقت صرفش کرد؟ کی اینها حرفها باید زده بشود؟ کی بشنود؟ کی گفته بشود؟ چقدر وقت گذاشته بشود ؟ این دنیا این آدم ها این همه انسان ها مشغول چی اند؟ مشغول چی اند؟ اگر ثابت شود که عمده انسان ها کار به دنیا نداریم ها کار به کشور خودمان همین مردم خودمان داریم اگر ثابت بشود که اینها اهل تفکر قدریه هستند بعد اون موقع شما میگویی نگاه کن این همه آدم چه کار دارند میکنند؟ خب ما باید چه کار کنیم؟ پیامبر اکرم میفرمایند که :« صِنْفَانِ‏ مِنْ‏ أُمَّتِي‏ لَيْسَ‏ لَهُمَا فِي الْإِسْلَامِ نَصِيبٌ الْمُرْجِئَةُ وَ الْقَدَرِيَّةُ » دو صنف از امت من هستند که حالااز جهاتی جهات دیگر چیزهای دیگر هم گفتند مثلا معتزله اینها شاخه ‎ های همین ها هستند مثلا معتزله شاخه های قدریه هستند دو صنف از امت من هستند که اینهااز اسلام اصلا نصیبی نمیبرند خب یعنی اسمشان اسلام است خیال میکنند مسلمان هستند ولی پیغمبر فرموده اینها اصلا از اسلام نصیب ندارند اصلا بدانند المرجعه و القدریه ؛ مرجعه ؛ فرقه مرجئه و فرقه قدریه حالا مرجئه بوده یا الان هست الآن صاحبان تفکر مرجئه باشند یا نباشند یک بحثی است اما قدریه بیشتر توی روایات مطرح شده در تاریخ این قدریه بیشتر فعال بودند برقرار بودند تا الان میفرماید که این دوتا حالا معتزله اشاعره و معترله و که این اشاعره و معتزله شاخه های قدریه هستند . قدریه اینجوری است قدریه فرقه نون به نرخ روز خور است ؛ وقتی صلاح باشد میگوید خدا کرد وقتی صلاح باشد میگوید خودم کردم. وقتی صلاح باشد میگوید این کرد وقتی صلاح باشد از نظر خودش میگوید خدا کرد آنجا که به مصلحتش است میگوید خدا کرد ؛ آنجا که به مصلحتش است میگوید این کرد آنجا که به مصلحتش است میگوید خودم کردم . آنجا که به مصحلتش است میگوید خدا کرد قدریه یک فرقه نون به نرخ روز خور است. از تو قدریه جبریه آمده تفوی ضیه آمده معتزله در آمده اشاعره در آمده اینها از توی دل این قدریه در آمدند خیلی بحث مهمی است. حالا شما مدیران سیاسی قدریه نون به نرخ روز خور وقتی لازم میشود میگوید اون بود قوتی لازم بشود میگوید خدا بود. وقتی لازم بشود میگوید ما کردیم ما میکنیم. وقتی لازم بشود میگوید خدا کرد ما نبودیم هیچ مسئولیتی برای خودش قاعل نیست تف به ذات فرقه قدریه. تف به ذات طاغوت حاکمیت فرقه قدریه خیلی مهم است همان حاکمیت طاغوت است . قدریه از بعد سیاسی چقدر اهمیت دارد چقدر ا میشناسیم چقدر برایمان مهم است . خیلی مهم است چقدر این شناخت ها وجود دارد. اینها به هر حال حرفهای بسیار مهمی است حالا واقعا حق چی است؟ مثلا امام صادق میفرمایند که « انا لا نقول جبرا و لا تفویضا» «انا لا نقول جبرا و لا تفویضا» «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین» نه جبر است نه تفویض است بلکه امری بین این دو امر است بعضی میگویند نه جبر است نه تفویض است هم جبراست هم تفویض است بعضی میگویند نه جبر است نه تفویض است مقداریش جبر است مقداریش تفویض است اینها همه باطل است. میفرماید لا جبر ، ذره ای جبر نیست و لا تفویض ، ذره ‎ ای تفویض نیست پس چی است؟ باید بفهمیم این که بفهمیم شدیم اهل معرفت. نفهمیم میشویم یکی از این فرقه ها میشویم یکی از این فرقه ها می فرماید « انا لا نقول جبرا و لا تفویضا» چی است واقعا قضیه که نه جبر است نه تفویض است؟ بلکه امری بین این دوتا است امری بین این دوتا یعنی هم جبر هم تفویض؟ درصدی است؟ نه این نیست. بسیاری از این کسانی که آمدند برای این که جبر و تفویض را تبییین کنند اینها گرفتار شدند یا جبری اند یا تفویضی ‎ اند اینها شدند همین ‎ ها دیگر شما بروید استدلال های این جبری ها یا استدلال های این تفویضی ها را نگاه بکنید شااعره استدلال هایشان را نگاه بکنید معتزله استدلال هایشان از طریق قرآن نگاه بکنید اینها میبینید همه به نوعی گرفتار هم جبر هم تفویض اند در حالی که امام علیه السلام میفرماید ا ذره اینه جبر نه تفویض. لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین. خب چه جوری میشود فهمید که خود فلاسفه گفتند که جبر و تفویض از غامض ترین مساعل فلسفی است این همه همیشه در این قرن ‎ ها راجع بهش بحث بین علماء اینور و اونور بوده . حالا به نتیجه هم رسیدند یا نه؟ هرگز به نتیجه نمیرسیم نمیرسند تا به توحید من برسند . تا به توحید من برسند توحید من یعنی یک من بیشتر نیست چون میخواهیم جبرنباشد و چون میخواهیم تفویض نباشد باید من دوم نباشد وگره اگر من دوم باشد و خدا بهش استق لال اراده مشیت تقدیر قضا حکم ببرد تمام کند اگر خدا بهش اینها را داده باشد خب دیگر میشود این دیگر مجبور میشود یا این دیگر مختار میشود در حالی که هیچ کدام از اینها نیست این که آرمانشهر این همه تأکید به مسئله توحید من دارد به خاطر این که این مسئله توحید من اساس مسئله است و عدم توحید من اساس مسئله بد است توحید من آدم را آرام میکندو همه خوبی ‎ ها را می ‎ آورد و همه شرهار ا میبرد عدم توحید من همه بدی هارا می آورد و همه خوبی ‎ ها را میبرد ادم هم مقدسمیشود ولو به هر اسمی هم که میخواهد باشد ملعون است خودش فکر نمی ‎ کند ملعون است خیال میکند کارش درست است. میشود همان قدریه ‎ ای میشود همان طاغوت بدون این که بداند هم که خلاصه طاغوت است خب اینها واقعا بحث های مهمی است که باعث میشود که ان س ان بیشتر دقت بکند در این بحث ضرورت معرفت. حالا بحث ما ا ی ن بود این آیه شریفه خدا اغوا بکند این که خدا اغوا بکند این حدیث را را در کتاب بحار ج 5 ص 207 از امام رضا علیه السلام در تفسیر این آیه:« وَ لا يَنْفَعُكُمْ نُصْحي‏ إِنْ‏ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَكُمْ إِنْ كانَ اللَّهُ يُريدُ أَنْ يُغْوِيَكُمْ» در تفسیر این آیه امام رضا علیه السلام فرمودند : « قال الامر الی الله» آمر الی الله است. « یهدی و یضل» این همان بحث هدایت و گمراهی است یهدی و یضل بعضی هارا هدایت میکند کی را؟ هرکه بخواهد خودش فرموده یهدی من یشاء بعضی ‎ ها را گمراه میکند کی را ؟ هرکه بخواهد هرکه بخواهد. اون بحثی که اون حل میکند مسئله را که عرض کردیم توحید من است توحید من چه جوری مسئله را حل میکند؟ یهدی من یشاء ، یهدی من یشاء ؛ خدا یهدی من یشاء خودش بخواهد؛ خدا یهدی من یشاء ، خدا هدایت میکند هرکس را بخواهد خدا گمراه میکند هرکس را که بخواهد گمراه بشود اینجا توحید من است چون توحید من است این من من الهی است میتواند انتخاب بکند « اما شاکرا و اما کفورا» خدا گفته « انا هدیناه السبیل» انا هدیناه السبیل » نمیگوید ما این هدایت یافته ‎ هارا هدایت کردیم گمراهان را گمراه کردیم « انا هدیناه السبیل » هُ یعنی الانسان بما هو انسان، ان سان را ما هدایت کردیم به سبیل « إِنَّا هَدَيْناهُ‏ السَّبيلَ‏ » « إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً » حالا میخواهد شاکر باشد میخواهد کفورا کی کفورا ؟ او که هدایت شده؟ نه دیگر اون که هدایت شده که دیگر هدایت شده. او شاکر است « إِنَّا هَدَيْناهُ‏ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً »خب این حرف « إِنَّا هَدَيْناهُ‏ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً» این حرف با اون حرف که « یهدی من یشاء و یضل من یشاء» یضل من یشاء و یهدی من یشاء این دوتا با هم چه جوری میخواند؟ با ا ین آیه که خدا اغوا میکند چه جور ی میخواند؟ بیچاره های گرفتارهای فلسفی تاریخ باید هم گرفتار باشند و باید گرفتار بمانند زمانی که هنوز به تفکر وحید من نرسیدند. وقتی هنوز نرسیدند یک من بیشتر نیست باور کن یک بیشتر نبوده نیست نخواهد بد تمام شد رفت وقتی هنوز به این نرسیدند و هنوز برای خودشان یک من قاعل هستند خیال میکنند چیزی هستیم ما؛ باورنکردند که هیچی نیستیم ما هیچی نیستیم ما هم نه هیچی نیستیم هیچی نیستیم میم هم نه ؛ هیچی نیستیم میم هم نه ندارد هیچی نیست. این را باور نکردیم هیچی نیست نه که من هستم هستممم؛ که آخرش باز یک چیزی باشممم نه هیچی نیست این را باور نکردیم باور این معجزه ها را می ‎ آورد باور این ایمان می ‎ آورد. روشن میکند همه چیز را خوبی ها را می ‎ آورد بدی ها را میبرد. خب این است باور این است که انسان را از این گمراهی ها از این نفهمیدن آیات نفهمیدن تعارض ظاهری آیات نجات میدهد. هم انسان باور دارد که اغوا کرد هم انسان باور دارد که چی؟ من خدا مسئولم کرده از من سئوال میکند من موظف هستم من مکلف هستم که شاکر باشم کافر نباشم مکلف هستم عمل خوب انجام بدهم عمل بد انجام ندهم. مسئول هستم روز قیامت که چرا این کار را کردی چرا نکردی به خاطر این که بهت هم گفته بودم اینها همه درسته چه جوری میشود اینها را فهمید که نه آدم اشاعره ‎ ای بشود نه معتزله ای؟ قدریه نشود نون به نرخ روز خور نشود چه جوری میشود؟ جز این که تفکر توحید من را بفهمیم راهی نداریم. اول و آخر ما همه مردم باید به تفکر توحید من برسند تفکر توحید من مفقود است متأسفانه عمده انسانها اینها کسانی هستند که چون فاقد تفکر توحید من هستند آدم های قدری هستند خطرناک برای خودشان برای جامعه ؛ مدیران قدری طواغیت قدری اینها اینطوری هستند . خب پس ببینید این سخن امام رضا علیه السلام در تفسیر این آیه همان است میگوید این همان بحث هدایت و گمراهی است پس خدا اغوا میکند وحشت نکن همان خدا گمراه میکند است حالا از خود باید سئوال کنی خدا گمراه میکند بعد این سئوال را میخواهی جواب بدهی باید بروی بعد اینجا کشمکش میشود گمراه نمیکند چرا؟ چون خدا هدایت میکند خدا که اهل بدخواهی نیست که چرا گمراه بکند بعد دعوا میشود آنها میگویند پس چرا خدا گفته هرکه بخواهد گمراه میکند؟ پس یک چیزی هست چرا گفته اغوا میکند؟ پس یک چیزی هست این پس یک چیزی هست پس یک چیزی نیست شده یک مسئله از گذشته تا ال ان. هنوز هم که هنوز هست تو حوزه ‎ هایشان برو نگاه بکن جنگ و دعوا هست که بالاخره یک چیزی هست. هنوز هم این دعوا هنوز هست فقط بین کی و کی ‎ ها این دعوا اصلا وجود ندارد؟ محمد و آل محمد که فرمودند: « انا لا نقول جبرا و لا تفویضا» حالا فهمیدند همه اینها که شر آنها با هم دعوا میکنند؟ نه. حرف چی است؟ اون حرف این است هرکس این معنا را فهمید دیگر دعوایی ندارد اگر سیاسی است دعوایی ندارد اگر فلسفی است دعوایی ندارد دعواش دیگر دعوای اینجوری که آدمها با هم میکنند نیست دعوای فلسفی افراد فلسفی دعوای سیاسی افراد سیاسی دعوای فرهنگی افراد فرهنگی دعوا دیگر اینجوری دعوا ها نیست این که کی بوده کی هست این که فقط خدا هست یک جور دیگر قضایا را میبینند اتفاقاتی که می ‎ افتد فقط از خدا هست اول از خدا میبینند اول وسط آخر از خدا میبینند بعدش دخالت میدهند نفس اماره آدم نفسانی را و نفس الهی آدم الهی را نفس الهی آدم الهی همه امور خیر خدا از من الهی سر میزند ؛ امام علیه السلام و مؤمن ؛ و همه بدی ‎ ها از نفس سر میزند هرکه هر غلطی میکند ابلیس کرده هرکس هر غلطی بکند ابلیس کرده. توحید من نفسانی. هرکه هر غلطی بکند اولی کرده دومی کرده سومی کرده. هرکه هر غلطی بکند آنها کردند توحید نفس شیطانی نفسانی. خیلی عظیم است پرونده اش روز قیامت نگاه میکند کاری که نکرده تو پرونده اش هست ؛ نوشتند کارهایی که نکرده تو پرونده اش نوشتند ؛ مال چی است؟ مال توحید نفس نفسانی است هرکه هرچه هر گناهی کرده نوشتند پای اولی اون اولی ‎ ها؛ دومی سومی. خیلی حرف عجیبی است خیلی وحشتناک است اینها را فقط با توحید من میشود فهمید. خب وقت ما تمام شده می ‎ خواستیم این جلسه بپردازیم به روایاتی در خصوص همین ب حث اغوا و حرف شیطان و اینها إن ‎ شاءالله جلسه آینده همین اندازه که عرض کردیم که امام علیه السلام به ما توصیه میکنند نهی میکنند مبادا قدری بشوی ها همین اندازه ما بفهمیم که چقدر این قدری بودن و نبودن مهم است که بعد انگیزه برای ما ایجاد بشود برویم بشناسیم این قدریه کی هستند که کی بودند الان هستن د، چه جوری هستند مبادا این بشویم. که اینها حتی حر ف ابلیس هم که گفت بما اغویتنی اینها حرف ابلیس هم نمیزنند حرف ابلیس درست بود اینها آن حرف هم نمیزنند. إن ‎ شاءالل ه جلسه آینده بحثمان را ادامه خواهیم داد. خدایا به حق محمد و آل محمد همه مارا به هدایت توحید خودت هدایت بفرما خدایا به حق محمد و آل محمد ما را از گمراهی ‎ ها به تمامه حفظ بفرما خدایا به حق محمد و آل محمد مارا از این که خدای نکرده نادانسته از اهل قدریه باشیم دور کن به حق محمد و آل محمد در ظهور صاحبمان تعجیل بفرما رهبر عزیز مارا مورد حفظ و عنایات دائم خودت قرار بده سایه اش را بر سر همه ما مستدام بدار به حق محمد و آل محمد شر اشرار را و دشمنان را به خودشان برگردان عزت انقلاب و نظام اسلامی و ملت ایران را روز افزون کن به حق محمد و آل محمد به ما توفیق خدمت به صاحبمان و رهبر عزیزمان روز افز و ن مرحمت بفرما وصلی الله علی محمد و آله.




توحیدجبر و اختیاراسلاماندیشهفلسفه
عاشقِ تفکرِ "توحید من، یگانگی ما، تو خودمی"
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید