سلام به همه کسانی که به موضوعاتی مثل آرامش، سلامت روان، شادی، رضایت از زندگی، مدیتیشن، خواب خوب و کافی، و از همه مهمتر سلوک و دینداری علاقمند هستن. این مقاله کوتاه رو در این بعدازظهر بارانی و برفی مینویسم تا شاید جان و دل و روان شماها هم مثل خودم، آرامتر از قبل بشه. چند نوع مالکیت داریم: مالکیت بر اموالمون، مالکیت بر افتخاراتمون، مالکیت بر همسر و فرزندانمون، مالکیت بر عُمرمون و نهایتا مالکیت بر خودمون. که همهشون بد هستن و مایه اضطراب بیانتها. پس همراه بشید با مقالهی " خیلی طول کشید تا فهمیدم مالکیت بده ".
حق مالکیت البته از نظر شرعی، پذیرفته شدهست و فقط در جوامع کمونیستی-فاشیستی این حق رو به رسمیت نمیشناختن. اما این حق شرعی، صرفا یک اجازهست که در شرایط بهمریخته روزگاران به ما داده شده، و اصلا یک توصیه نیست. این نکتهایه که کمتر بهش دقت میکنیم. در یه جامعه آرمانی یا آرمانگرا به هیچ عنوان ادیان توحیدی به آدمها نمیگن چیزهاتون یا حتی نفراتتون مال خودتونه! -۱-
حق مالکیت هرچند که به نظر میاد به نفع من و توست، مثلا میگن: "این ویلا مال توئه و بقیه حقی درش ندارن". اما با نگاهی همهجانبهتر، معنیش این میشه: "این و تنها این ویلا مال توئه، تو از بقیه ویلاهای دنیا محرومی". این موضوع درباره تمام انواع مالکیت که در بالا گفتم، درسته: مالکیت بر افتخارات و ایدهها یعنی این و تنها این افتخار مال توست نه بقیه افتخارات، این و تنها این فرزند (انسان) مال توست، این و تنها این عُمر کوتاه مال توست، این و تنها این جان (فقط این استعدادها و تواناییها) مال توست.
حق مالکیت، بخواهی یا نخواهی، با ۳ استرس همراهه: استرسِ بدست آوردن (یا حرص)، استرسِ از دست ندادن (یا ترس) و استرسِ نداشتن/ از دست دادن (یا اندوه). -۲-
ما آدمها رو اونقدر به این سطح از فهم عادت دادن که نه میتونیم به بالاترش فکر کنیم، نه به خودمون اجازهش رو میدیم، و نه حاضر میشیم به حرف کسانی که از 'عدم مالکیت' دفاع میکنن گوش بدیم. در واقع خیلی برامون ترسناکه. وقتی به چیز نداشتن فکر میکنیم، احساس بیپناهی شدیدی میکنیم. -۳- حتی بچهها که جزء پاکترین و معصومترین موجودات هستن، اولین تمرینِ اجتماعیشون اینه که وسایلشون رو به بقیه بچهها ندن، انگار که مالکیت در ژنتیکمون هم نفوذ کرده.
هیچوقت مالک نبودن و در عین حال لذت بردن از چیزها رو تجربه نکردیم، یعنی خیلیکم تجربهش کردیم. دنیایی رو تصور کنید که اتومبیل های خودران (=بدون راننده) فراگیر شدن: هرجا یه ماشین دیدی، میری سوارش میشی، نشانی مقصدت رو روی صفحه لمسی وارد میکنی و چند دقیقه بعد میرسی به مقصد، پرداخت میکنی و پیاده میشی. همونجا یک نفر دیگه منتظرت هست. ضمن اینکه به تو سلام و خوشآمد میگه، به همون ماشین سوار میشه و ... آخرین نفر هم ماشین رو در مقصد خودش رها میکنه و میره خونهش. در اون زمان، خریدن خودرو احمقانهست. همین حالت رو درباره باغ و ویلا، مسکن، اسباب و وسایل هم میشه کمابیش تصور کرد.
حتی درباره پول همین رو میتونید تصور کنید. از یه زمانی دیگه پول و سکه چاپ یا ضرب نمیشه، همه دارایی ها اعتباریه، صرفا اعدادی در حافظه بانک! حالا اگه در اونروز که در آیندهای نزدیک میاد، بگن: هرکسی که به اندازه کافی تلاش کنه و به جامعه خدمت کنه، صرف نظر از اینکه شغلش چیه، حسابش مثلا ۳۰۰۰ یورو شارژ میشه و نه بیشتر یا کمتر، آیا موافق هستید که پول ارزش خودش رو از دست میده؟ در واقع پولها و حق مالکیتها بر این اساس اختراع شدن که جامعه، طبقاتی هست و قرار نیست شکافهای طبقاتی پر بشه. بنابراین حق مالکیت و بیعدالتی همزادن، باهم متولد میشن و باهم میمیرن.
دانشمندان واقعی معتقد بودن که توان علمی و ایدههای حیرتانگیزشون نه مال خودشونه بلکه از دانشمندان قبلی یا سایر مخلوقات بهشون رسیده. یعنی مالکیت فکری در گذشته وجود نداشت یا کمتر بود.
اگه بهت بگن: تمام رودها و دریاهای عالَم مال توست، تمام دشتها و جنگلهای دنیا مال توست، تمام زنان زیبا و مردان جذاب در درون خود تو هستن، تمام ستارگان و منظومههاشون مال توست، باورت میشه؟ و اگه باورت بشه، آیا دیگه دلیلی برای حرص خوردن یا حرص زدن پیدا میشه؟ اینگونه جملات بارها و بارها در کلام خداوند و دوستان خدا شنیده شده: ای فرزند آدم، همه چیز رو برای تو و تو رو برای خودم آفریدم ... تو گمان میکنی که جِرم کوچکی هستی در حالیکه عالَم بزرگتر در تو پیچیده شده ... هرچه که در آسمانها و زمین هست رو تحت امر شما قرار دادم ... و و و بخوایم یا نخوایم، برای سلامتی روان خودمون و فرزندانمون، در آیندهای که فشارها بیشتر و بیشتر میشه، باید این نوع نگاه در ذهن کوچک شدهمون جا بیفته.
شماها احتمالا ندیدین ولی بنده آدمهایی رو دیدهم که بدون داشتنِ مِلک، خوشن و از بقیه آدمها خوشترن. دیدم و باهاشون زندگی کردم، خیلی حالتهاشون جالبه: آدمهایی که یک زمان خونه داشتن، شرکت داشتن، معروف بودن، پولدار بودن، ... خدا ازشون گرفت که حقایق جالبتری رو بهشون نشون بده. الان بعضی از این چیزها رو ندارن ولی از قبل آسودهترن. شاید نتونید حتی تصورشو بکنید که بدون درآمد ثابت دارن زندگی خوبی میکنن، میخورن میپوشن مهمونی میدن و میرن، هدیه میدن، سفر میرن، خونه میخرن، ... یعنی بدون اینکه از کسی بخوان، پول لازم در وقت لازم به دستشون میرسه و ... -۴-
و اما درباره مالکیت عُمر و برنامهریزی زمانی، ممکنه "عدم مالکیت" رو نپذیرید و معتقد باشید تنها دارایی هرکس زمان و عُمر عزیزش هست. به دلایل زیادی مخالفم. واضحترینش اینه که عُمر رو میخوایم برای اینکه تلاش کنیم و به چیزهایی برسیم، چیزهایی که خودشون هدف نیستن بلکه وسیلهای هستن برای یک هدف. مثلا تلاش میکنیم پولدار بشیم تا بتونیم چیزهایی بخریم و با داشتن اون چیزها راحت زندگی کنیم. حالا اگه در یه رویای صادقه بهمون بگن "تو بدون صرف کردنِ این زمان و بدون این تلاش دراز، مقدّر شده به خواستهت برسی"، چی میگی؟ یا در یه رویای دیگه خبردار بشی که "مقدّر شده در عرض ۸سال، با کار و تلاشت به خونهای که میخوای در محلههای بالاشهر بخری، برسی." اما اینم باید بدونی که "تا اون زمان، بمرور به آدمی تبدیل شدهای که این چیزها خوشحالت نمیکنه و برای به دست آوردنِ خوشحالی مورد نظر، باید باز هم تلاش کنی"... در اونصورت این ۸سال عُمر و برنامهریزی و تلاش چه فایدهای داره!؟ آیا عُمر ما از تعدادی از همین ۸سال ها تشکیل نشده؟
در پایان و بعنوان حُسن ختامِ مبحث مالکیت و شاهکلید شادی، اینو به یاد داشته باشین:
توحید کاربردی میگه: جز خداوند کسی وجود نداره، شخصِ دوم، نفرِ دوم، منِ دوم، خودمِ دوم وجود نداره. هرچه هست و هرکه هست اوست. اگه خود رو فراموش کنی، منفعتآورترین کار رو کردی. اگه میخوای بیشترین سود رو در دنیا و آخرت بکنی، راهش اینه: مالک خودت نباش.
پاورقی
-۱- اگه یه روز در جامعه شرایطی ایجاد بشه که تعداد زنها بطرز محسوسی از تعداد مردها کمتر بشه، تکلیف ازدواج کردن چی میشه؟ آیا مثلا نباید مردان جامعه موظف بشن به اینکه به ترتیب ازدواج کنن و طلاق بدن تا نوبت به ازدواج و آرامش بقیه مردان هم برسه؟
-۲- الا انّ اولیاءالله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون
-۳- خطبه همام در نهج البلاغه: ... چیزهایی که پارسایان باهاش شاد هستن، مردم رو میترسونه و برعکس.
-۴- معنی "زندگی در حد کفاف" همینه: هروقت لازم باشه کف دستت پر باشه، نه زندگی فقیرانه. و از همینجا دلیل اون دعایی که پیامبر (ص) برای یه فرد سخاوتمند کرد و برای یه فرد ثروتمند نکرد، معلوم میشه.