این متن، اپیزود سی و ششم از پادکست شهرنامه است. این دومین و آخرین قسمتی است که به گودزیلا می پردازیم. متن قسمت اول: https://vrgl.ir/DSaj4
شهرنامه را با جست و جو در کست باکس بیابید.
« به نام خدا»
الهیات گودزیلا
تعبیر «الهیات» گودزیلا شاید خیلی عجیب و غریب به نظر برسد. طبیعی هم هست؛ چون کلمه الهیات را فقط سرکلاسهای دینی و درباره اعتقادات دینی شنیدهایم. برای همین ذهنمان تا بخواهد کتاب های دینی دبیرستان و دانشگاه را به گودزیلا وصل کند، دچار فلج موضعی و یا تشنج می شود. منظور ما در این جا از الهیات، معنا و اصطلاح فلسفی «الهیات» است. توضیح این اصطلاح طول می کشد و خارج از موضوع این برنامه است. ولی به طور خیلی خلاصه: الهیات یک امر یعنی پس زمینه درک کلی از جهان که در پس آن امر وجود دارد. وقتی امری برای انسان به شناخت در می آید و تبدیل به پدیدار ذهنی او می گردد، در یک جهان کلان تر و کلی تر معنای خود را پیدا می کند. پس زمینه و جهان کلان معنایی پشت سر هر امری را می توان الهیات آن امر دانست. بر این اساس همه چیز الهیات دارد. مکاتب مختلف علمی، هنری، فکری، اجتماعی، سیاسی و حتی پدیده ها همه الهیات دارند. حتی خود کفر و الحاد و آتئیسم (خداناباوری) هم الهیات دارد. خداناباور درکی از خداوند جهان و نسبت آن ها با هم دارد که می خواهد آن را نفی کند. بنابراین حتی ممکن است خداناباوران و ملحدان، الهیات های متفاوتی هم داشته باشند.
با این توضیح کوتاه برسیم به الهیات گودزیلا:
گودزیلای ژاپنی و گودزیلای آمریکایی از دو تمدن و درک الهیاتی متفاوت می آیند. بنابراین هر کدام را باید در جهان خودشان فهمید.
گودزیلای ژاپنی در واقع بازسازی اساطیر کهن ژاپنی است. در جهان اساطیری ژاپن، (مانند دیگر جهان های اساطیری) مثل اساطیر یونان یا اساطیر آریایی پیشازردشتی نیروهای طبیعت، همان خدایان هستند. این نیروها گاهی مهیب و مخربند و برای انسان مرگبار. انسان کهن اساطیری خودش را در چنبره جبر این نیروها میبیند و مجبور به انقیاد و تسلیم در برابر آنها است؛ از این رو به پرستش این نیروها می پردازد و در هنگام خطر آیین قربانی را انجام می دهد تا از آسیب خطر دور باشد.
در اوایل فیلم گودزیلای اصلی ژاپنی (1954) در جزیره اودو، جایی که برای اولین بار گودزیلا ظاهر شده مردم بدوی جزیره را می بینیم که در حال اجرای یک آیین باستانی هستند. یک رقص آیینی که در آن اژدهایی با رقص خودنمایی می کند مراسم با اهدای یک انسان به عنوان قربانی به اژدها ادامه می یابد. اژدها قربانی را می پذیرد و خشمش فرو می نشیند. این رقص آیینی در واقع یادآور داستان های کهن است که در آنها واقعاً خدایی ترسناک (همان گوجیرا یا گودزیلا) به جزیره حمله میکند و انسان ها با اهدای قربانی او را آرام می کرده اند.
حالا اگر دوباره به داستان فیلم گودزیلا نگاه کنیم، می بینیم که این فیلم در واقع بازسازی مدرن همان مراسم مذهبی است. گوجیرا به عنوان یکی از نیروهای مهیب طبیعت، به شهر حمله می کند و انسان ها پس از آنکه با قدرتش مواجه شدند، یک قربانی به «دریا» تقدیم میکنند. قربانی یعنی همان دکتر سریزاوا به عنوان وجدان دردمند و آگاه مردم، پذیرفته میشود و گودزیلا در دل دریا آرام می گیرد، تا کی دوباره طغیان کند ...
بر این اساس، سینما در واقع همان معبد است و فیلم گودزیلا همان نمایش آیینی مردم جزیره. تماشاگران سینما هم، مردمی هستند که با دیدن فیلم، مراسم مذهبی خود را به جا می آورند و پس از انجام مراسم به نوعی آرامش می رسند. برای مردم ژاپنِ پس از بمباران اتمی، انجام این مراسم مذهبی مدرن برای درمان دردهایشان بسیار لازم به نظر می رسیده است. دردهایی که به خاطر شرایط سیاسی جز در قالب هنر و نمایش نمی توانستند از آن دم بزنند.
شاید همین جا بتوان راز ماندگاری و محبوبیت گودزیلا را در برابر بسیاری از آثار سینمایی دیگر که مضامین مشابهی دارند و اتفاقاً خیلی خوش ساخت تر هم هستند. فهمید. گودزیلا با مفاهیم عمیق اساطیری لانه کرده در ناخودآگاه جمعی ملت ژاپن و همین طور بشر پیوند دارد و انسان را به عمق ناخودآگاه خویش می کشاند.
گودزیلای ژاپنی، بازسازی الهیات اساطیری و آیین های کهن شرقی در جهان مدرن است. انسان این جهان اساطیری، موجودی منفعل و تسلیم شده در برابر نیروی مهیب خدایان است. او در برابر خدایان تسلیم می شود و با اهدای قربانی رضایت خدایان را به دست می آورد. در یکی از سکانس های پایانی گودزیلا (1954) دکتر سریزاوا با چاقو لوله اکسیژن خود را کاملاً اختیاری قطع می کند که یادآور مراسم اهدای قربانی است.
اما الهیات گودزیلای آمریکایی:
جهان آمریکایی گودزیلا، جهانی است پرآشوب با هیولاهای مهیب که باید به تعادل برسد. برای نام گذاری هیولاها در این فیلم از واژه «تایتان» استفاده می شود. تایتان ها خدایان دوران آشوب (خائوس یا chaos) هستند و با پیکرهای مهیبی که دارند، جهان را به هم می ریزند و نمی گذارند به نظم برسد.
انسان مدرن با کنار نهادن ایده «نظام احسن خلقت» یا به روایت اساطیر ایرانی «رته» که در امشاسپند اردیبهشت تجلی دارد، خود را در جهانی دید که پر از «شر» است. او خود را در میان قدرت های مهیبی که غایت و هدف خاصی ندارند گرفتار می بیند. در واقع کنار گذاشتن ایده نظام احسن و غایتمندی جهان باعث شد تا زیر پای انسان به ناگهان خالی شود. در این جهان انسان است و خودش. وی به جای اهدای قربانی با تکیه به بازوی خویش و قدرتی که علم به او می دهد، باید به جنگ هیولاها و نیروهای طبیعت برود و یا در میان مشت و لگد آن ها، برای خود جایی امن پیدا کند و حتی این نیروها را با ذکاوت خود، به جایی که می خواهد هدایت کند.
جهان الهیاتی گودزیلای آمریکایی- چنین جهانی است. آدم ها در میانه زد و خورد این خدایان چموش سعی می کنند به کمک دانش، تمدن و حیات و خود را حفظ کنند.
برای فهم ریشه های الهیاتی این نگرش دنیای مدرن باید به گذشته جهان غرب سرکی بکشیم. اساطیر یونانی کمابیش چنین فضایی دارند: خدایانی قدرتمند، تمامیت خواه و مستبد که انسان را خطری برای الوهیت خویش می بیند. آن ها انسان را تنها برای بندگی و کرنش در برابر خود می خواهند و انسان آزاد قدرتمند را به هیچ وجه بر نمی تابند. پرومته خدایی است رانده شده، چرا که به انسان ضعیف، آتش را هدیه داد و باعث قدرت او شد. از این رو بر عکس دیگر خدایان که ضد انسانند، او دوستدار انسان است و باید به خاطر انسان دوستی تا پایان جهان شکنجه شود. در این جهان الهیاتی، خداگرایی و انسانگرایی ضد همدیگرند. به همین دلیل اومانیسم یا انسانگرایی غربی، همواره با خداگرایی در تضاد است.
پس از مسیحی شدن اروپائیان، همان نگاه اساطیری به آیین مسیحیت غربی نیز راه پیدا کرد. دنیا در نگاه مسیحیت غربی، جایی است سیاه، تاریک و شیطانی که باید رهایش کرد و از آن گذشت تا به سعادت رسید.
مسیح به عنوان خدا_انسان این دین، دنیا را وا می نهد، به آن مشغول نمیشود و ازدواج نمی کند. پادشاهی او در دنیای دیگر است نه در این دنیای پلید.
شکل غلیط این دیدگاه ها باعث پدید آمدن فرقه های گنوسی یا گنوسی سیزم مسیحی شد. گنوسیها یا ناستیکها (در تلفظ انگلیسی) این دنیا را شر مطلق و حتی در برخی نحله ها آفریده اشتباهی یک خدای شر می پندارند. از نظر آنان باید از این دنیا گذشت و در ورای آن نور و خیر را یافت. آیین مانی یکی از غلیط ترین شکل های دشمنی با جهان است که با آیین زرتشتی مخلوط شده است.
غرب مدرن به ظاهر در دشمنی با کلیسا شکل گرفت اما در واقع هیچ گاه جوهر الهیاتی مسیحیت یعنی سیاهی و پوچی دنیا را کنار نگذاشت. مسیحیت میگفت دنیا پوچ و سیاه است، پس باید آن را وانهیم و به آخرت بیاندیشیم. اخلاق مسیحی به همین دلیل از نظر نیچه اخلاق ضعیفان است: غرب مدرن هم می گوید: دنیا پوچ و سیاه و بی هدف است. اما برعکس مسیحیت دیگر به آخرت کاری ندارد. (ممکن است باور هم داشته باشد اما کاری به آن ندارد). انسان مدرن می گوید ماییم و همین دنیای سیاه و بی هدف. پس باید خودمان دنیای خودمان را بسازیم.
در گودزیلای آمریکایی، دائماً به اساطیر و پرستیده شدن هیولاها به عنوان خدایان اشاره میشود در فیلم گودزیلا، پادشاه هیولاها، سریزاوا برای قربانی کردن خودش، به معبدی باستانی که در عمق دریا برای گودزیلا ساخته شده است می رود و با انفجار بمب هسته ای این خدای بیهوش را بیدار می کند.
با تمام تفاوت ها بین گودزیلای ژاپنی و آمریکایی- نهایتاً جهان الهیاتی آنها بسیار شبیه هم است. در هر دو، جهان در سیطره نیروهای مهیب است و انسان موجودی گرفتار.
البته انسان این دو فیلم خیلی با هم فرق دارد. انسان گودزیلای ژاپنی کاملاً تسلیم است و انسان آمریکایی سرکش و مبارزه طلب. شاید بهترین تفاوت میان این دو جهان را دانشمند اسطوره شناس شرقی فیلم آمریکایی «گودزیلا، پادشاه هیولاها» می گوید:
اژدها کشی مال اسطوره های شماغربی هاست، ما شرقی ها یاد گرفته ایم با اژدها به صورت مسالمت آمیزی زندگی کنیم.
حالا که بحث به این جا رسید، خوب است آن را به بحث های شهرنامه و تاریخ اساطیری ایران وصل کنیم. به خاطر سیطره سیاسی و فرهنگی غرب، ما معمولاً خودمان را «شرقی» می نامیم. انسان غربی وقتی به بقیه جهان مینگرد، آن را در سمت شرق خود میبیند. از نظر متفکرین غربی، جهان غیر غربی جهانی است تعطیل و بدون تاریخ. از این رو او همه را با هم «شرقی» می نامد. شرق نزدیک، شرق میانه و شرق دور. ما هم که در دویست سال گذشته تحت سیطره این نگاه شرق شناسانه، به خودمان نگاه کرده ایم، خودشرق انگاره شده ایم. حال آن که ما نه شرقیم و نه غرب. ایران «سرزمین میانه» است. داستان نام گذاری پسران فریدون در قسمت یازدهم فصل دوم شهرنامه این ماجرا را توضیح می دهد. در فصل های بعدی شهرنامه هم به صورت مفصل به آن خواهیم پرداخت.
مهم ترین وجهی که شرق و غرب را از سرزمین میانه جدا می کند، الهیات آن و نسبت انسان با جهان است. انسان ایرانی به «نظام احسن» یا همان «رته» باور دارد اما منقاد و تسلیم نیست. در طرح نظام احسن ایرانی، انسان بازیگر اصلی میدان نبرد خیر و شر است. او باید با شر بجنگد و او را فرسوده کند تا نهایتاً در آخر الزمان، خیر بر شر چیره گردد.
این نکته را در مقایسه با اساطیر غربی در اسطوره ایرانی بخشیده شدن آتش به هوشنگ میتوان به خوبی دید. در این اسطوره آتش به هوشنگ بخشیده می شود اما نه با عصیان در برابر خدایان مانند اسطوره پرومته یونانی، بلکه خداوند آتش را به او هدیه می کند تا قدرتمند شود و قدرت او به کار آبادی جهان بیاید. هوشنگ پس از کشف آتش آن را موهبتی ایزدی قلمداد می کند:
بگفتا فروغی است این ایزدی پرستید باید اگر بخردی
انسان غربی و شرقی در بند جهان و نیروهای آن است اما الهیات ایرانی انسان را فراتر از بندهای طبیعت و جهان می بیند.
چون زین بگذری مردم آمد پدید شد این بندها را اسرا سر کلید
در قرآن این ماجرا به صورت نمادین در داستان حضرت ابراهیم (ع) آمده است. مردم زمان او خورشید و ماه و ستارگان یعنی «جهان» را می پرستیدند. ابراهیم از پرستش ستارگان و ماه و خورشید و در واقع نیروهای جهان منصرف می شود و می گوید کسی را می پرستم که جهان را آفریده است نه خود جهان را. ابراهیم بنده و گرفتار جهان نیست. او در پی جهان آفرین است.
یکی از مهم ترین وجوه حفظ مفهوم ایران پس از اسلام را باید در پیوند و شباهت داستان انسان و نسبت او با جهان الهیات زرتشتی و الهیات اسلامی دانست.
بحث در این باره زیاد است و برنامه ای درباره «گودزیلا» خیلی شاید محل مناسبی برای ادامه نباشد. از این جا به بعد برنامه را خودتان ادامه دهید و به این فکر کنید که «گودزیلای ایرانی» چگونه می تواند باشد؟ مفهوم «دیو» در داستان های ایرانی که به نوعی نیروی شرّ جهان است چه رابطه ای با انواع و اقسام گودزیلا در شرق و غرب جهان دارد؟ خیلی خوشحال می شویم اگر نتیجه فکرهای خودتان را در کامنت ها برای ما بفرستید.
قاسم قربانی
پادکست شهرنامه
فصل دوم
-