شهرنامه _ قاسم قربانی
شهرنامه _ قاسم قربانی
خواندن ۳۲ دقیقه·۷ ماه پیش

گودزیلا در برابر اوپنهایمر؛ یک ماجرا از دو زاویه؛ قسمت اول

https://castbox.fm/vb/702375313

https://castbox.fm/vb/702375313

سلام

من قاسم قربانی هستم و شما شنونده مثبت شهرنامه هستید. توی مثبت شهرنامه از خط اصلی شهرنامه که تحلیل شاهنامه و تاریخ اساطیریه فاصله می گیریم و به سراغ تحلیل پدیده های دیگری می ریم که ارزش بررسی و فکر کردن دارن.

اولین قسمت مثبت شهرنامه رو اختصاص دادیم به یکی از مشهورترین هیولاهای تاریخ سینما یعنی گودزیلا. در نگاه اول شاید به نظر برسه این هیولای هفتاد ساله صرفا برای سرگرمیه و چیز چندانی برای تحلیل و فکر کردن نداره. اما با کسب اجازه از محضر جناب فردوسی، به نظرم گودزیلا هم مثل داستان های شاهنامه مصداق این ابیات حکیم توسند:

تو آن را دروغ و فسانه مدان

به یکسان روشن زمانه مخوان

از آن چند اندر خورد با خرد

دگر بر ره رمز معنی برد

گاهی عمیق ترین اندیشه ها تو دل دم دستی ترین پدیده ها قرار گرفتند. پس اگر شما هم مثل من عاشق رمزگشایی از پدیده ها و دیدن رازهای مخفی شون هستید، با این برنامه همراه بشید و بیاین با هم زل بزنیم توی چشمای مهیب گودزیلا و ببینیم چی داره که برامون تعریف کنه.

گودزیلا در سرتاسر جهان برای همه مردم از پیر و جوان و زن و مرد اسمی آشناست. این هیولای مشهور برای اولین بار در سال هزار و نهصد و پنجاه و چهار یعنی هفتاد سال پیش بر روی پرده سینماهای ژاپن ظاهر شد؛ زمانی که 9 سال از حمله اتمی وحشتناک امریکا به هیروشیما و ناکازاکی و کشته شدن صدها هزار ژاپنی گذشته بود. ساخت و پخش گودزیلا که البته ژاپنی ها بهش گوجیرا می گفتند، هم زمان بود با دوره ای که امریکاییها مشغول ازمایشهای اتمی توی ابهای نزدیک به ژاپن بودند. آزمایشهایی که باعث کشته شدن بسیاری از دریانوردان ژاپنی شده بود و همینطور ابها و ماهیها و حیوانات اون ناحیه رو به شدت الوده کرده بود و باعث شده بود که بسیاری از مردم تحت تاثیر تشعشعات این ازمایشها دچار بیماری های وحشتناک و انواع و اقسام سرطان ها و بیماری های خطرناک بشن

ژاپنی ها که شکست خورده ی جنگ جهانی بودن و به لحاظ امنیتی کاملا تحت سیطره امریکایی ها قرار داشتن نمیتونستن به صورت رسمی اعتراضی به این مسائل داشته باشن. اینجا بود که سینما به کمک اون ها اومد. برای ملتی که بیشتر از هر مردم دیگه ای در طول تاریخ وحشت و ترس سلاح های مخوف پیشرفته رو با تمام وجود لمس کرده بودن، گودزیلا استعاره ای شد از حمله ی اتمی و وحشت حاصل از اون. در واقع گودزیلا از خاکستر حاصل از بمباران اتمی و ازمایشهای اتمی متولد شد. توی داستان هم میبینیم که گودزیلا یک موجود باستانیه که ازمایش های اتمی باعث جهش ژنتیکیش می شه و اون رو تبدیل به یک موجود مهیب و وحشتناک و ترسناک می کنه. گودزیلا خودش تشعشعات اتمی داره و این تشعشعات رو به خودش جذب می کنه. این همون استعاره گودزیلا از بمب اتمه. انگار که خود بمب اتمیه.

این هیولا همینطور بدون هدف راه میره و معلوم نیست کجا میره. فقط راه میره و هر چی که بر سر راهش هست رو تخریب میکنه دقیقا مثل بمب اتم.

توجه به معنای اسم این هیولا برای شناخت بهتر گودزیلا می تونه بهمون کمک کنه. توی نسخه اصلی اسم هیولا «گوجیرا»ست. درباره معنای گوجیرا دو روایت وجود داره. توی روایت اول، گوجیرا حاصل ترکیب دو نام کوجیرا به معنای نهنگ و گوریا به معنای گوریله. این اسم به ما می گه که با یه موجود آب زی بزرگ مواجهیم که مثل گوریل توی خشکی راه می ره و نعره های وحشتناک می زنه.

در روایت دیگه که در فیلم شین گودزیلا گفته می شه، معنای گوجیرا هست: نشانه خدا! البته خدا توی فرهنگ و اساطیر ژاپنی با خدا در فرهنگ دینی توحیدی ما بسیار متفاوته. در اساطر ژاپنی، خدایان متعددی وجود دارند که برخی از اون ها خیر هستند و برخی شر. خدایان ژاپنی چیزی شبیه به «ارواح» هستند. البته ارواحی که جسم هم دارند. توضیحش یه کمی سخته و محل بحث ما هم نیست. اجالتاً توی این معنا از گوجیرا، با یک نیروی خبیث باستانی مواجهیم که برای عذاب بشر اومده و طبیعتاً مبارزه با خدایان از طاقت بشر خارجه.

گوجیرا وقتی به دنیای خارج از ژاپن، از جمله آمریکا پا گذاشت، اسمش تبدیل شد به: گودزیلا. وجود کلمه god به معنای خدا در ترکیب گودزیلا و ماهیت این هیولا که شبیه هیچ موجود زنده دیگری نیست و همین طور، شکست ناپذیریش در مقابل سلاح های عادی بشری، باعث می شه که معنای دوم خیلی به ماهیت گودزیلا نزدیک تر باشه.

گودزیلا رو نمی شه فقط یه وجهی دید. بیدار شدن و تغییر شکلش که حاصل از آزمایشهای هسته ایه و همین طور نفس اتمی ویرانگرش که هر چیزی رو تخریب میکنه، اونو به نماد بمب اتم تبدیل می کنه. در عین حال، گودزیلا یه موجود باستانی منزویه که برای خودش در اعماق اقیانوس زندگی می کرد. این انسان جاه طلب بود که بیدارش کرد و برای همیشه تغییرش داد، از این جهت، نماد زخم هاییه که انسان بر پیکره طبیعت وارد کرده و حالا حیات خودش رو هم به خطر انداخته. دردی که تو وجود گودزیلا هست و در نوع حرکاتش ظهور کرده، می تونه بیان گر نوعی خود ویرانگری هم باشه. گودزیلا به خاطر به دست آوردن غذا یا هر دلیل انسانی و حیوانی دیگه، توی شهر راه نیفتاده؛ بلکه اون جاست، چون انگار داره از درون درد می کشه و این درد، منجر به ویرانگری می شه.

گودزیلا یه جور عذاب برای ژاپن هم هست. ژاپنی هایی که به مدت سالها، در حق میلیون ها انسان بی گناه در شرق آسیا ستم کردند و اونها رو استعمار کردند و نهایتا چوب جاه طلبی شون رو خوردند. هم سنهای من فیلمهای بروسلی رو که توی اونها با ژاپنی های ستمگر مبارزه می کرد حتما یادشونه. لقب بروسلی اژدها بود و توی خیلی از فیلمها نهایتا توسط ژاپنی ها دستگیر می شد. فیلم توی خیال کودکانه من، با اعدام بروسلی تموم می شد. از این جهت می تونیم خوشحال باشیم که گودزیلا انتقام اژدها رو از ژاپنی ها گرفته.

جمع بندی این حرفها این که گودزیلا بازتاب ترس، غم، عذاب وجدان و ترومای مردم ژاپن بعد از حمله ی اتمیه. ترسی که بسیار فراتر از یک فاجعه طبیعیه. خودتون رو بذارین جای ملتی که ناگهان با انفجار اتمی مواجه می شه. یه نور کور کننده و بعد نابودی مطلق. اونهایی که توی انفجار کشته شدند، بدترین اتفاق براشون نیفتاد. فاجعه بدتر برای کسانی بود که با انواع بیماری های حاصل از تشعشعات باید مواجه می شدند. چنین چیزی بیش از اون که به یه اتفاق زمینی شباهت داشته باشه، مثل یه بلای آسمانیه.

این فقط ژاپنی ها نبودند که با وحشت بمب روبرو شدند؛ بلکه ترس اونها رو می شه بازتاب وحشت مردم دنیا دونست؛ چرا که زخم حمله ی اتمی از ناحیه مردم ژاپن بر پیکره بشریت وارد شد. درسته که این مردم ژاپن بودند که بیش از بقیه نوع بشر این ترس رو تحمل کردن اما، آثار این معادله وحشت، نظم بعدی جهانی رو برای کل مردم دنیا رقم زد.

اولین و مهمترین شخصیت فیلم خود گودزیلاست که درباره ش صحبت کردیم و باز هم صحبت خواهیم کرد. دسته دوم از شخصیتهای فیلم مردم عادی هستن که در برابر گودزیلا جز ترس و فرار کاری از دستشون بر نمیاد. دسته سوم نظامی ها هستن. کسایی که تلاش میکنن با هر چی که دارن از تفنگ و توپ و تانک و هواپیما گودزیلا رو از بین ببرن؛ اما خب حمله هاشون هیچ تاثیری نداره و هیچ اسیبی به هیولا از ناحیه ی حمله های اونها وارد نمیشه. اونها ناامیدانه به سمتش شلیک می کنن اما این شلیک ها فقط باعث میشه که گودزیلا وحشی تر و ویران گر تر بشه و با نفس اتمی معروف خودش، اول نظامی ها و بعد هم کل شهر رو به آتش بکشه.

دسته چهارم که مهم ترین ادمای فیلم هستن دانشمندان. توی فیلم ما دو تا دانشمند میبینیم. نفر اول پروفسور یامونه. یک دیرین شناس که هیجان زده است از این که با یه موجود ناشناخته مواجه شده. اون یه جورایی توی یه دوراهی عشقی با گودزیلا قرار می گیره و ناراحته که چرا همه می خوان موجود به این نازی رو بکشن. چرا نمی خوان بیشتر بشناسنش و از عجایب خلقت سر در بیارن. یامونه در واقع نماینده کنجکاوی علمی دانشمنداست که دوست دارن یه پدیده رو تا اخرش بررسی بکنن و ببینن که چی توش میگذره.

دانشمند دوم که به نوعی قهرمان فیلمه، دانشمندی به نام دکتر سریزاوا است. سه ریزاوا از عواقب وحشتناک کشفیات علمی بسیار میترسه. اون که توی جنگ یک چشم خودش رو از دست داده بسیار نگرانه که کشفیات علمی در اینده چه بر سر بشر خواهند اورد. در واقع این دو نفر نماینده احساسات متضاد دانشمندان در برابر کشفیات خطرناکند: یکی امید و کنجکاوی و یکی ترس. امید و کنجکاوی در شخصیت یامونه مجسم شده و ترس در سریزاوا. اجازه بدین همین جا ماجرای سریزاوا رو متوقف بکنیم بعدا بهش برمیگردیم و مفصل درباره ش صحبت میکنیم.

گودزیلا در سال های بعد و با موفقیت فوق العاده ی فیلم اصلی در گیشه، کم کم از اون اثر تکان دهنده که بازتاب وجدان جمعی یک ملت بود، تبدیل به یک سرگرمی شد و از اون هیبت ترسناک و سیاه اولیه ش خارج شد. حتی توی یه برهه ای اصلا تبدیل به ژانر کودکانه شد. توی فیلمهای بعدی گودزیلا که بدون محاسبه سریالها و کارتون ها و انیمه ها، تعدادش بیش از سی تا است، کم کم سر و کله ی هیولاهای دیگه هم پیدا شد و گودزیلایی که در اون فیلم اصلی به شهر حمله میکنه و دشمن مردمه به جای حمله به شهرها علیه هیولاهای دیگه شروع کرد به جنگیدن:

گودزیلا علیه گیدورا

گودزییلا علیه مکا گودزیلا

گودزییلا علیه موترا

گودزیلا، پادشاه هیولاها

و

و

و

حتی گودزیلا توی یکی از این فیلمها، با کینگ کنگ هم دست و پنجه نرم کرد. (نسخه آمریکایی رو نمی گم. بعدا به نسخه های آمریکایی هم می رسیم).

گوزیلا توی این سری از فیلم ها دیگه اون هیولای گولاخ بی تربیت که همین طور الاف و بی هدف توی شهر پرسه می زد و زنجیر می چرخوند و به زن و بچه مردم حمله می کرد نبود. کم کم با آدما دوست شد، حتی بچه هم پیدا کرد و برای خودش تشکیل خانواده داد. خلاصه در طول پنجاه سال، کلی ماجرا طی کرد و تبدیل شد به یکی از معروف ترین شخصیتهای سینمایی در سر تا سر جهان. کمتر نمونه مشابهی وجود داره که تونسته باشه با این قوت، وارد فرهنگ عامه مردم سرتاسر جهان بشه. اون هم به عنوان تولید یک کشور آسیایی.

القصه، گودزیلا به مدت نیم قرن، روی پرده سینما هنرنمایی کرد و جیب کمپانی های سینمایی سازنده ش رو حسابی پر پول کرد. از اون جایی که هر آغازی توی این دنیای فانی و گذرا، یه پایان هم داره، توی اوایل قرن بیست و یکم، دیگه به نظر می رسید که کف گیر گودزیلا به ته دیگ اصابت کرده و دیگه هر چی می شده، شیره جونش بیرون کشیده شده و حرفی برای گفتن نداره. فیلمهای گودزیلا دیگه تکراری شده بودند و چنگی به دل نمی زدند و طبیعتا توی گیشه، یکی پس از دیگری شکست می خوردند. حتی یک بار آمریکاییها در سال 1998 سعی کردند در این جعبه پول رو باز کنند و شانسشون رو یه محکی بزنند، اما نتیجه فاجعه بود. گودزیلای آمریکایی سال 1998، فقط اسمش شبیه گودزیلا بود و بیشتر شبیه به یه سرقت سینمایی بود تا یه اثر جدی. تا امروز هم طرفداران سری گودزیلا معمولا این فیلم رو بدترین گودزیلای تاریخ در کل هفتاد ساله ش می دونن. هیولایی که نه قیافه ش شبیه گودزیلاست و نه مدل رفتاری و ویژگی هاش.

توی اوایل قرن 21 به نظر می رسید که دوران بازنشستگی این هیولای پیر، فرارسیده و باید بره تو اعماق اقیانوسها، زباله اتمی سق بزنه. بعد از پنجاه سال، به مدت یک دهه، ساخت فیلمهای سینمایی گودزیلا به کلی متوقف شده بود و این مشهورترین هیولای دوران معاصر، به خواب فرو رفته بود. تا این که استودیو لجندری و برادران وارنر حوالی سال 2014 تصمیم گرفتند که هیولا رو دوباره بیدار کنند. اونا از اشتباه سال 98 درس گرفتند و سعی کردند گودزیلای آمریکایی، تو استانداردهای شبیه به گودزیلای اصلی قرار بگیره. نتیجه کار با استفاده از جلوه های ویژه پیشرفته توی گیشه موفق بود. آمریکایی ها همیشه اثبات کردن که اگه یه ایده پول ساز دستشون بیفته تا شیره شو کامل نکشن، دست از سرش بر نمی دارن. موفقیت گودزیلا 2014 به این معنا بود که هیولا باید از بازنشستگی برگرده و همچنان نقش اول یه سری از فیلمها باشه اما این بار توی آمریکا و با روایت اونها.

گودزیلا که از ژاپن بار و بندیلشو بسته بود و مهاجرت کرده بود به آمریکا، مجبور شد مطابق میل و اراده آمریکایی ها، تغییر ماهیت بده و بازیگر روایت اونها بشه. البته توی این مهاجرت، گودزیلا تنها نبود. بلکه شخصیت دکتر سریزاوا، هم همراهش سر از سینمای آمریکا در آورد. تا امروز گودزیلا توی 4 فیلم از دنیای سینمایی هیولایی مانستر ورس ظاهر شده و نقش اول یه روایت جدید آمریکایی از هیولاهاست.

گودزیلای ژاپنی استعاره از وحشت و خطر بمب اتم، عذاب وجدان و درد و غمی عیق بود. طبیعی هم بود. چون ژاپنی ها با بمب اتم از سر وحشتناکش مواجه شده بودند. اما آمریکاییها، به عنوان مهاجمین اتمی، کسانی بودند که بهره بمب اتم رو برده بودند و تونسته بودند به کمک وحشت حاصل از اون، معادله امنیتی دنیای بعد از جنگ جهانی رو ترسیم کنند.

توی فیلمهای امریکایی گودزیلا دیگه خطری برای بشریت و کره ی زمین نیست بلکه موجودیه که تعادل رو بر روی کره زمین داره برقرار میکنه و مدافع انسان در برابر خطرات دیگره.

بعد از به کارگیری بمب اتم توسط آمریکا، بقیه قدرتهای دنیا هم دست به کار شدند تا هر چه سریع تر به این بلای جهنمی مجهز بشن. اون معادله امنیتی که باعث شد به مدت چندین دهه، ابرقدرتهای شرق و غرب به اندازه نابودی چندین باره حیات بر روی این کره خاکی، سلاح هسته ای بسازن و بمب هایی رو آزمایش کنن که حتی دیدن فیلمهاش هم مو رو بر تن آدم سیخ می کنه، این بود که اگر طرفهای مستعد جنگ، سلاحی در اختیار داشته باشند که بتونه طرف دیگه و یا اصلا کل دنیا رو به جهنم تبدیل کنه، بازدارندگی کامل شکل می گیره و دیگه هیچ طرفی به دیگری که این سلاح رو در اختیار داره حمله مستقیم نخواهد کرد. اون وقت قدرت ها مجبورند که فکر جنگ با همدیگه رو از سر بیرون کنن و عاقلانه تر با هم رفتار کنن. نهایتا اگه خواستند به منافع همدیگه حمله کنند، می تونن توی سرزمینهای دیگه مثل ویتنام و کره و افغانستان به صورت غیر مستقیم با همدیگه دست و پنجه نرم کنند. توی این معادله، بمب اتم در عین وحشتناک و مهیب بودن، محور تعادله.

گودزیلای سری آمریکایی در عین این که مهیب و خطرناکه و خیلی از آدمهای بی گناه رو هم لای دست و پاش له می کنه و همچنان گاهی توی شهرها شروع به پرسه زدن و تخریب می کنه، اما کار اصلیش اینه که بره سراغ هیولاهای اتمی دیگه ای که می خوان چرخه حیات رو از تعادل خارج کنن و اونها رو شکار کنه. گودزیلای آمریکایی، دشمن انسان نیست، بلکه موهبتیه که به انسان بی پناه در برابر قدرتهای شرور اعطا شده. توی گودزیلای 2014، سروکله دو تا هیولای اتمی به نام موتو پیدا میشه که از تشعشعات اتمی تغذیه می کنند و اگه جلوشون گرفته نشه، زمین رو نابود می کنند. گودزیلا، که در ابتدا انسان های سطحی فکر می کنند، دشمنه و کلی بد و بیراه بهش می گن و حتی سعی می کنن اونو از بین ببرن، می ره به جنگ این هیولاها و بعد از یه فصل بزن بزن هیولایی مهیب، نشون می ده که دود از کنده بلند می شه و تعادل رو به زمین بر می گردونه.

از اون جایی که همراه گودزیلا، شخصیت بسیار مهم دکتر سریزاوا هم وارد سری آمریکایی می شه، خوبه که دو تا روایت ژاپنی و آمریکایی رو با توجه به این شخصیت کلیدی با هم مقایسه کنیم.

دکتر سریزاوا توی فیلم گودزیلای ژاپنی یه دانشمنده که توی جنگ یک چشم خودش رو از دست داده و آسیب جنگ به عنوان یک یادگاری دائمی باهاش هست. در واقع اسیبی که از جنگ دیده حتی چهره اش رو عوض کرده و همیشه باهاشه و نمیتونه اون رو فراموش بکنه. سریزاوای ژاپنی که مثل خود گودزیلا، زخم خورده جنگه و زخم چهره ش رو کریه و بدمنظر هم کرده، توی وحشت و انزوا زندگی میکنه و خودشو از مردم پنهان میکنه. اون همیشه توی زیرزمین خودشه و یه ترس دائمی احاطه ش کرده.

سریزاوای فیلم ژاپنی استعاره ای از دانشمندانیه که با اون روی مهیب و کریه علم اشنا شدن و وجدانشون باعث جنایتی که در حق بشریت کردن آزرده است. در واقع دانشمندان با اختراع بمب اتم چیزی رو به صحنه اوردن که یک وحشت دائمی بر سر حیات بر روی کره زمین گسترده. دانشمندان به خاطر این ترس و وحشتی که برای دنیا ایجاد کردن خودشون دچار یک عذاب وجدان شدن. سری زاوا نماینده این عذاب وجدان دانشمنداست.

توی فیلم میبینیم که سریزاوا یک ماشین اخترع کرده که میتونه اکسیژن رو در شعاع بزرگی کاملا از بین ببره. او این اختراع رو از چشم همه مخفی کرده تا مبادا به دست انسان های نااهل بیفته. وقتی که مردم ژاپن در برابر گودزیلا مستاصل میشن و هیچ کاری ازشون برنمیاد، سریزاوا بالاخره تصمیم میگیره که از این سلاح علیه گودزیلا استفاده بکنه. اما اون نگرانه که اگه سلاحشو آشکار کنه، بلایی بدتر از گودزیلا برای مردم اتفاق بیفته. برای همین تمام نوشته ها و تحقیقاتش رو از بین میبره در پایان هم وقتی خودش به صورت داوطلبانه سلاح را علیه گودزیلا به کار میبره به صورت قهرمانانه ای به زندگی خودش پایان میده تا مبادا خودشش زنده بمونه و بعد مورد سواستفاده ی ادمای نااهل

و قدرت ها و سیاستمداران قرار بگیره.

بنابراین با از بین رفتن تحقیقاتش و مرگ خودش اون سلاح وحشتناک برای همیشه از بین میره. دکتر سریزاوا با مرگش عقوبت گناه دانشمندان رو برای به وجود اوردن گودزیلا یا همون بمب اتم پس میده و مثل مسیح با قربانی کردن خودش دانش رو تطهیر میکنه. در واقع دانشمندان بودن که گودزیلا رو با بمب اتم و ازمایش های اتمی به وجود اوردن و خودشون هم باید با قربانی شدن این موجود رو از بین میبردن. سکانس پایانی گودزیلای ژاپنی صحبت های دانشمند دیگر فیلمه یعنی همون دکتر یامونه که به افق خیره شده و میگه: اگه ما به ازمایش های اتمی ادامه بدیم گودزیلاهای دیگری متولد خواهد شد...

اما بریم سراغ دکتر سری زاوای سری امریکایی.

دکتر سریزاوا که کن واتانابه بازیگر مشهور ژاپنی نقشش رو بازی میکنه به طور اشکارا از همون سریزاهای فیلم اصلی گرته برداری شده. سریزاوای فیلم امریکایی از ازمایش های اتمی روایتی کاملا طرفدارانه انجام میده. توی تیتراژ فیلم و اواسط فیلم گودزیلای دو هزار و چهارده با توضیحیحات دکتر سریزاوا متوجه می شیم که ازمایش های اتمی دوره جنگ سرد اصلا یک قدرت طلبی دیوانه وار نیست بلکه اینها درواقع عملیاتهایی بوده که برای از بین بردن گودزیلا اتفاق افتاده.

دیالوگ سریزاوای آمریکایی

این سخنان سریزاوا به صورت اشکاری یه استعاره خیلی واضح از توجیه ابرقدرت های هسته ای برای تولید و گسترش سلاحهای اتمی و همون معادله تعادل وحشته. سریزاوای سری امریکایی دائما میگه که ما باید به گودزیلا ایمان داشته باشیم. گودزیلای امریکایی در عین اینکه وحشی و بی ملاحظه و بسیار مهیبه اما نهایتا توی بزنگاهها انسان رو از دست هیولا های دیگه نجات میده. در واقع فلسفه نگاه مثبت روایت امریکایی به گودزیلا اونه کهاگه گودزیلا از بین بره هیولا های دیگه میان مارو میخورن پس باید گودزیلا داشته باشیم که هیولاهای دیگه مارو نیان بخورن خیلی خوبه ها! توی فیلم گودزیلا، پادشاه هیولاها که فیلم دوم سری امریکاییه روایت کمی تغییر می کنه. یه هیولای مهیب سه سر به نام گیدورا سر و کله ش پیدا می شه. هیولایی که از جنس بقیه هیولاهای اتمی که گودزیلا، رئیسشونه نیست و از خارج زمین اومده.

گودزیلا از گیدورا شکست میخوره و به خواب فرو میره گیدورا که اون تعادل رو به هم ریخته اگر زنده بمونه حیات رو در کره زمین از بین خواهد برد. در حالی که گودزیلا و باشگاه هیولاهای اتمی تحت امرش باعثت تعادل بودند. اینجاست که سری زاوای سری آمریکایی هم مثل همنوع ژاپنیش داوطلب میشه تا خودشو قربانی بکنه. البته نه به عنوان قربانی برای تطهیر دانش، بلکه متناسب با روایت جدید آمریکایی. سریزاوا یه بمب هسته ای به عنوان غذا و انرژی مورد نیاز گودزیلا با خودش حمل می کنه و میره کنار هیولا که زخمی و خسته است. سریزاوا فداکارانه بمب رو در کنار گودزیلا منفجر میکنه و خودش میمیره اما گودزیلای قهرمان بیدار میشه و می ره سراغ گیدورای شیطان صفت و مثل همیشه بشریت رو نجات میده.

اخرین وصیت سریزاوا به یکی از شخصیتهای داستان که معتقده باید با گودزیلا مبارزه کرد و هیولاها رو از بین برد اینه: از مبارزه با هیولا دست بردارید و دوسش داشته باشید!

من وقتی این صحنه رو دیدم ناخوداگاه یاد شاهکار ماندگار استنلی کوبریک کارگردان نام اشنای هالیوودی افتادم؛ یعنی فیلم دکتر استرنجلاو. که البته اسم کاملش اینه: دکتر استرنج لاو: چگونه ترس از بمب را کنار بگذاریم و آن را دوست داشته باشیم! یک کمدی سیاه درباره خطر تسلیحات هسته ای. اسم فیلم از اسم یک دانشمند دیوانه میاد به نام دکتر اسنرنج لاو که یک دانشمنده که توی یه جلسه فوق سری و مهم در پنتاگون حضور داره.جلسه ای که در اون، رئیس جمهور آمریکا و مقامات بلندپایه در حال بررسی حمله ی اتمی قریب الوقوع و ناخواسته ای هستن که قراره کل دنیا رو از بین ببره. اسم دکتر استرنج لاو از دو بخش تشکیل شده استرنج و لاو. استرنج یعنی شگفت انگیز و لاو هم یعنی عشق. البته توی فیلم متوجه میشیم که در واقع این شگفتی شگفتی مهیبیه و در واقع اشاره به ا اون حیث ترسناک بمب داره و لاو همون عشق دانشمندان به بمبه. در واقع اون دو تا دانشمندی که توی فیلم گودزیلا بودن توی شخصیت دکتر استرنج لاو تبدیل به دو بعد شخصیت یک آدم واحد میشن. توی فیلم دائما این دو بعد دارن با هم مبارزه میکنن و باعث میشن که حالات دکتر سنج لاو، احوال دو قطبی دیوانه واری باشه. شخصیتی که گاهی استرنجه و گاهی لاوه. گاهی نگران از هم پاشیدن جهانه و گاهی عاشقانه، وحشتناک ترین سلاح هسته ای ساخته شده که توی فیلم اسمش «ماشین قیامت»ه رو ستایش می کنه.

(توی پرانتز بگم که بازیگر نقش دکتراسترنج لاو، یعنی پیتر سلرز، توی فیلم، سه تا نقش جدا از هم رو بازی می کنه: ژنرال نیروی هوایی انگلیس، رئیس جمهور آمریکا و دکتر استرنج لاو. گریم و بازی سلرز اون قدر ماهرانه است که به این راحتی نمیشه این نکته رو تشخیص داد. شخصیت اول، از بمب هراسانه و تمام تلاشش رو می کنه تا جنگ اتمی اتفاق نیفته. رئیس جمهور آمریکا که در ابتدا بسیار هراسانه از اتفاقی که داره می افته اما در ادامه به تردید می رسه، و دکتر استرنج لاو که در پایان فیلم، وقتی دنیا به ورطه جنگ هسته ای می افته و نابودیش شروع میشه، پای معلولش شفا پیدا میکنه، از روی ویلچر پا می شه و می گه: حالا می تونم راه برم! پرانتز بسته)

اگر که فیلم گودزلای ژاپنی رو بذاریم در کنار گوزله های امریکایی می بینیم که توی نسخه اصلی ژاپنی از بمب میترسیم اما توی گودزلای امریکایی اون رو با وجود ترسناک بودنش، دوست داریم. پس در واقع اگر از گوجیرای ژاپنی سفر کنیم به سمت گودزیلای امریکایی دیگه یاد میگیریم که ترس از بمب رو رها بکنیم و اون رو دوست داشته باشیم. البته باید توجه بکنیم که توی فیلم دکتر سنج لاو این مسئله به صورت یک کمدی سیاه عرضه میشه یعنی خودمون میبینیم که این یک طنزه انگار. یه چیز اغراق شده ای رو میخواد به ما نمایش بده. دوست داشتن بمب توی فیلم دکتر سنج لاو یک امر خیلی بزرگ نمایی شده است. ما می دونیم کارگردان داره مبالغه می کنه ما توی فیلم گودزیلای امریکایی به عنوان یک امر حقیقی به عنوان یک ضرورت بدون اینکه اصلا حس کمدی داشته باشه به ما ارائه میشه و اصلا وحشت کار هم همینجاست. یعنی در واقع توی سری امریکایی گودزیلا خیلی راحت به ما گفته میشه که گودزیلا رو دوست داشته باشیم! در واقع گودزیلاهایی که استعاره ای بود از وحشت نوع بشر از سلاح هسته ای و انسان رو انذار میداد از اینکه این وحشت بخواد گسترش پیدا بکنه و ما رو به یاد خطرات و غمی که توی این ماجرا وجود داره می انداخت توی فیلم امریکایی تبدیل میشه به ضرورتی که رسما به بشر پیشنهاد داده میشه و و این خیلی وحشتناکه.

در کنار وحشتناک بودن خیلی عجیبه که چطور از هفتاد سال پیش که حمله ی اتمی صورت گرفته و نتایجش جلو چشم ادماست مسیری طی میشه که ما خیلی عادی تخمه دستمون میگیریم پفیلا میخوریم و فیلمی رو میبینیم که بهمون داره میگه که بمب اتم چیز خوبیه. اصلا از این که دست یه سری ابرقدرتهاست نگران نباشین. نه تنها جای نگرانی نیست، بلکه خیلی هم خوبه.

من یکی که از خطرناک بودن این ایده که لابلای این فیلمهاست، به خودم می لرزم. واقعا از ته دل دعا می کنم و امیدوارم که هیچ وقت، اون اتفاق شوم سال 1945 هیروشیما و ناکازاکی، در هیچ کجای این کره خاکی تکرار نشه اما فکر می کنم لااقل ما ایرانی ها به به عنوان یکی از محتمل ترین اهداف احتمالی حمله گودزیلا، اگر بخواد اتفاق بیفته خیلی نباید با خیال راحت و با خوردن چیپس و پفک به این فیلمها زل بزنیم! باید اون حس فیلم اصلی رو فراموش نکنیم و بیش از هر چیزی متوجه فاجعه بودن گودزیلا باشیم.

موسیقی فاجعه

برای فهم دقیق تر ماهیت گودزیلا و چرایی تفاوت روایت ژاپنی و آمریکایی، از نظریه های علوم سیاسی می تونیم بهره بگیریم. استیفن والت یکی از اساتید بسیار مشهور روابط بین الملل توی دانشگاه هاروارده و در کنار جان مرشایمر از نظریه پردازان اصلی مکتب رئال پولیتیک یا واقع گرایی محسوب می شه. از نظر والت، آخرین جنگ بزرگ هر ملت، یکی از عناصر شکل دهنده هویت ملی و عامل اصلی الگوی رفتاری جمعی سیاسی اونها در عرصه بین الملله. مثلا از نظر والت، آخرین جنگ بزرگ روسها، جنگ جهانی دومه. حادثه تکان دهنده برای روس ها این بود که ارتش آلمان نازی از دشتهای اوکراین، به صورت برق آسا خودشون رو به شهرهایی مثل لنینگراد و استالینگراد رسوندن و چیزی تا فتح مسکو فاصله نداشتند. روسها در این مناطق میلیون ها کشته دادند تا بتونن کشورشونو حفظ کنن. تجربه تاریخی نبرد استالینگراد، باعث شد که روسها، روی اوکراین به طور فزاینده ای حساس باشن. والت با استفاده از همین نظریه و با رصد فعالیت های آمریکایی ها در اوکراین و این که از این ناحیه می خوان به روسها فشار بیان، سالها پیش از جنگ اوکراین، پیش بینی می کنه که این جنگ اتفاق خواهد افتاد. چون روسها نسبت به هرچی چشم پوشی بکنن، نمی تونن از فعالیت رقبا در اوکراین، غافل بشن و حتی اگر هزینه های فراوان هم بدن، وارد جنگ خواهند شد.

یا مثلا در مورد ایران میگه که آخرین جنگ ایرانیها، جنگ با عراق بعثیه. ایرانی ها در این جنگ، ناگهان خودشون رو تنهای تنهای تنها یافتند. در حالی که برای خرید ساده ترین اسلحه ها با مشکل مواجه بودند و حتی سیم خاردار هم بهشون داده نمی شد. اینه که از قبل این تجربه تاریخی ملی، فهمیدند که باید روی پای خودشون بایستند و نوعی از جنگ نامتقارن و تجهیزات کاملا ساخت داخل ابداع کنند. پهپادها و موشک ها و قایق های کوچک تندرو و نوع سازمانهای رزمی ایران، همه از دل این تجربه تاریخی بیرون اومدن. البته من اینو به فرمایش آقای والت اضافه کنم که ایرانیها، توی این ماجرا، هویت و تجربه تاریخی خودشون رو هم به صحنه آوردن و به ابداع نوع جدیدی از جنگ ارزان قیمت و مستقل دست زدند. شاید براتون جالب باشه که رد نوع جنگیدن و تسلیحات ایرانی رو توی شاهنامه و تاریخ ایران باستان تا به امروز میشه دنبال کرد. شاید یه روزی توی مثبت شهرنامه در این باره یه برنامه ساختیم.

از نظر والت، ملت ژاپن و همین طور آلمانیها، تحت تجربه شکست در جنگ جهانی دوم، دچار یک خودهراسی و عذاب وجدان جمعی شدند؛ عذاب وجدان بابت جنگ افروزی که نهایتا منجر به آسیب مهیب به خود شد. ردپای این خودهراسی رو به خوبی می شه در هویت گودزیلا و همین طور دکتر سریزاوا و حتی عموم مردم توی فیلم مشاهده کرد. مردم توی فیلم گودزیلا، انگار به کسی معترض نیستند و به چیزی بد و بیراه نمی گن. فقط مستاصل و درمانده ان و منتظرن تا در آتش نفس اتمی گودزیلا بسوزند. یه جورایی انگار قبول دارن که مستحق این رنج وحشتناکند.

در مقابل، آمریکایی ها، برنده جنگ جهانی بودن و پیروزی توی جنگ و به خصوص شاهکار تسلیحاتی شون یعنی بمب اتم، یک اعتماد به نفس فوق العاده به همراه حس رهبری جهان رو بهشون داده بود. گودزیلای آمریکایی، می تونه بازتولید همین حس اونها باشه.

بعد از این که سری آمریکایی روانه بازار شد، ژاپنی ها که دیدند، نور دیده شون، جلوی چشمشون داره تغییر ماهیت می ده، تصمیم گرفتند که هیولای پیچیده قصه ما رو به اصل هویتش برگردونن. این بود که توی این سالها دو تا بازسازی فوق العاده از گودزیلا روانه سینما کردند. شین گودزیلا یه معنای بازخیز گودزیلا توی سال 2016 و گودزیلا منهای یک تو سال 2023. ژاپنی ها با این دو تا فیلم نشون دادن که دود از کنده بلند می شه و این اونها هستند که صاحب اصلی این هیولا هستند. گودزیلای این دو تا فیلم همون گودزیلای مهیب و وحشتناک اولیه است که به شهرها حمله می کنه و با نفس اتمیش همه چیزو نابود می کنه. حتی موسیقی فیلم و صدای گودزیلا هم همون صداهای فیلم هفتاد سال پیشه.

البته این سری جدید گودزیلای ژاپنی یه تفاوت جدی به فیلم اصلی داره. اونم این که، مردم ژاپن توی این فیلمها دارن از اون خودهراسی خارج می شن و می خوان روی پاشون بایستن و با گردن افراشته با گودزیلا مبارزه کنن. توی داستان شین گودزیلا که در زمان حال می گذره در ابتدا هیات دولت رو می بینیم که با احتیاط بی مورد و کاغذ بازی هاش و وابستگی امنیتی و نظامی به جامعه بین الملل (آمریکا)، فرصت از بین بردن گودزیلا رو از دست می ده. وقتی آمریکایی ها با بمب افکنهاشون به مبارزه با گودزیلا میان، هیولا از همیشه مهیب تر می شه و با نفس اتمیش توکیو رو به آتش می کشه. شهر نابود می شه و حتی نخست و زیر و بسیاری از وزیران کشته می شن. دولت جدید اضطراری ژاپن از دولت قبلی هم ضعیف تره. این جاست که آمریکاییها تصمیم می گیرن با حمله هسته ای به ژاپن، گودزیلا رو از بین ببرن. اما یه گروه کوچک که از یاغی ها و حرف گوش نکن های سیستم دولت تشکیل شده یه راه حل برای از بین بردن گودزیلا پیدا می کنن. دولت باید بین نابودی ژاپن توسط جامعه بین الملل (آمریکا) و یا ریسک عملیات گروه یاغی ها یکی رو انتخاب کنه. نخست وزیر موقت، احتیاطشو کنار می ذاره و کارو می ده دست این جوون های یاغی. اونا هم موفق می شن گودزیلا رو متوقف و خاموش کنن.

شین گودزیلا نشون داد مثل این که واقعا گودزیلا به اصل خودش برگشته و البته ژاپن انگار داره از اون ترومای وحشتناک جنگ جهانی در میاد و تصمیم داره که به عنوان یک ملت، خودشو ری برند کنه! باید منتظر موند و دید که روایت شین گودزیلا تا چه حد، بر واقعیت منطبقه.

گودزیلا منهای یک دوباره بر می گرده به سالهای اول پس از جنگ و بازسازی ژاپن. اسم فیلم کنایه از اینه که جنگ و بمب اتم ژاپن رو به صفر تبدیل کرد و گودزیلا بردش به منهای یک. قهرمان این فیلم یه خلبان کامیکازی یا همون انتحاری خودمونه که از جنگ جون سالم به در برده اما همیشه با عذاب وجدان زندگی می کنه. ادامه فیلم رو نمی گم تا خودتون ببینید بالاخره این ژاپنی انتحاری خودهراس خود ویران گر، در پایان فیلم چه تصمیمی می گیره و چه اتفاقی می افته.

تا این جا گودزیلای ژاپنی رو با گودزیلای آمریکایی مقایسه کردیم. اما اگه فکر می کنید،گودزیلای امریکایی رو به خوبی شناختید اشتباه میکنید هنوز درباره گودزیلای اصلی امریکایی صحبت نکرده ایم. اگه هویت گودزیلا رو با بمب اتم مرتبط بدونیم که واقعا هم هست، از نگاه قربانی یعنی ملت ژاپن یه هیولاست که همه چیزو تخریب میکنه. آمریکا تخریب بمب اتم رو هرگز ندیده. بنابراین از نگاه آمریکایی، باید دنبال چیزی یا کسی باشیم که بمب رو در کمال آرامش و خونسردی می سازه و با غرور منفجر می کنه. چیزی یا کسی که هیولا نیست، بلکه یه قهرمانه. با این اوصاف وقتشه که گودزیلای اوریجینال آمریکایی رو معرفی کنم: اپنهایمر! فیلمی بر اساس واقعیت، ساخته کریسوفر نولان، برنده هفت اسکار از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر مرد.

اوپنهایمر داستان دانشمندیه که مسئول پروژه ساخت اولین بمب اتمه. اون اشتیاق سیری ناپذیری به ساخت و تکمیل بمب داره. حتی زمانی که این احتمال توسط یکی از دانشمندان گروهش مطرح میشه که ممکنه انفجار اولین بمب زنجیره ای از واکنشها رو پدید بیاره که کل کره زمین از بین بره، اون متوقف نمیشه و ریسک نابودی زمین رو می پذیره. آخه این بمب قراره خود شیطان یعنی هیتلر و آلمان نازی رو بفرسته به جهنم. اپنهایمر توی فیلم اون قدر شیفته ساخت بمبه که حتی وقتی در آستانه ساخت بمب، قبل از این که آزمایش بشه و به کار گرفته بشه، خبر خودکشی هیتلر و تسلیم آلمان نازی رو می شنوه، با امید می گه: ولی هنوز ژاپنی ها هستند و تسلیم نشدن!

در لحظه اولین انفجار اتمی تاریخ که در واقع یک آزمایشه برای این که ببینن بمب کار می کنه یا نه، اپنهایمر که داره از پشت عینک مخصوص ضد تشعشع به انفجار نگاه میکنه نمیتونه خودشو کنترل بکنه. از شوق و هیجان عینک رو برمیداره و مستقیم با چشم های غیر مسلح زل میزنه به اون انفجار پرهیجان و اون قارچ زیبای اتمی. سراسر وجود اپنهایمر پر از شوق میشه و چشمهاش از هیجان می درخشه و با غرور به مخلوق آتشین خودش خیره می شه.

بیاید لحظه انفجار بمب در دو فیلم گودزیلا و اپنهایمر رو با هم مقایسه کنیم.

توی فیلم گودزیلا منهای یک وقتی هیبت و عظمت خوفناک نفس اتمی گودزیلا نمودار میشه مردمی که از ترس در حال فرار بودند، کپ می کنن، سرجاشون میخ کوب می شن و پیش از این که بمیرن، تسلیم می شن.انگار تمام اراده معطوف به حفظ حیاتشون سرکوب شده و نابودی محتوم خودشون رو پذیرفتن. مردم می ایستن و نظاره گر فرود اومدن عذاب بر سرشون می شن.

همین لحظه توی فیلم اوپنهایمر به این شکل روایت میشه: هیچ تصویری از انفجار نیست. فقط خبرش به اپنهایمر و مردم آمریکا می رسه. موجی از غرور و افتخار همه رو فرا می گیره. حتی خیلی ها از شادی و غرور اشک می ریزن. مردم مثل یک قهرمان، خالق بمب رو در بر می گیرن و تشویقش می کنن. باور کنید، این خود خود گودزیلاست. اصل جنسه. یعنی اگه گودزیلاها می خواستند خاطره اولین حمله شون رو تبدیل به فیلم کنن و برای خودشون پخش کنن، یه همچین چیزی می ساختند.

فیلم اوپنهایمر دقیقا در نقطه مقابل سریزاوای فیلم اصلی قرار داره سریزاوا نماد عذ اب وجدان و سرافکندگی دانشمندان هست از این کاری که کردن. وجود سریزاوا به ما میگه که این اتفاق نباید در اینده تکرار بشه. ما میبینیم که سریزوای فیلم خودش رو از بین میبره تا مبادا از اختراعش و از اون دانشش در جهت اهداف منفی استفاده بشه. اما ا پنهایمر کسیه که خودشو کاملا اگاهانه در خدمت این پروژه قرار میده و اصلا احساس شعف و شادی میکنه از اینکه این اتفاق افتاده.

عذاب وجدان و شرمندگی عمومی از این فاجعه ساخته بشر، نمی تونه کشته های مستقیم انفجار و دیگر مقتولین و آسیب دیده های حاصل از اقتدار بمب در هشتاد سال گذشته در سرتاسر جهان رو زنده کنه اما شاید در آینده بتونه مانع از تکرار فاجعه بشه و یا لااقل سخت تر و محدودترش کنه. متاسفانه گودزیلای آمریکایی همین عذاب وجدان و ترس عمومی رو هم می خواد از بشریت بگیره.

اپنهایمر در ادامه آروم آروم می فهمه که نمیشه، خالق وحشت باشی اما خودت اون رو تجربه نکنی. اینه که شرمندگی و عذاب وجدان خورنده ای به سراغش میاد که باید بارشو تا آخر عمر تحمل کنه. فیلم او رو به پرومته تشبیه می کنه. تایتانی که آتش رو از خدایان دزدید و به آدمیان داد و مجبور شد شکنجه های سنگین خدایان رو تحمل کنه. من اگه بودم، به فاوست تشبیهش می کردم. دانشمندی که روحش رو در ازای قدرت به شیطان فروخت اما شیطان چیزی جز پیشمانی و حسرت بهش نداد. البته فیلم با نشون دادن لجنزار سیاستمداران، سعی داره یه جورایی دانشمند متهور قصه ما رو تبرئه کنه و همچنان صورت قهرمانش رو با کمترین خدشه نگه داره. طبیعی هم هست. ابرقدرتی آمریکا از خاکستر انفجار بزرگ زاده شد و بهتره که خیلی گردی بر خالق این قدرت ننشینه.

پیشنهاد می کنم، اول فیلم گودزیلا منهای یک و یا گودزیلای اصلی رو ببینید و بعد تا وقتی که هنوز تحت تاثیر درد و هیبتش هستید، اپنهایمر رو ببینید. مشاهده درد و رنج اولی و حس غرور و افتخار دومی (با چاشنی کمی عذاب وجدان) خودش به اندازه ده تا گودزیلا، آدم رو می ترسونه از زندگی در دنیای کنونی. و التبه این نکته رو به ما گوشزد می کنه که کنترل گودزیلا، بمب اتم و چیزهایی در این سطح، یه توهمه.

توی فیلم دکتر سنج لاو سکانس فوق العاده ای وجود داره از لحظه ای که ژنرال امریکایی بمب اتم رو میخواد از هواپیما رها بکنه؛ - بمبی که اگر بیفته دنیا توسط یک سلاح هسته ای خیلی مخوف به اسم ماشین قیامت نابود خواهد شد. اون ژنرال امریکایی وقتی بمب به صورت عادی رها نمیشه خودش سوار بمب میشه و بهش ضربه میزنه و وقتی بمب از هواپیما بیرون میافته ما اون ژنرال امریکایی رو میبینیم که کلاه کابوئیو دستش گرفته و شبیه گاو چرونا که میخوان اون گاو رویا اون اسب وحشی رو رام بکنن سوار بمب شده و حرکاتی مثل اونا انجام میده. اون تصور میکنه که میتونه بمب رو رام بکنه اما واقعیت اینه که بمب رام شدنی نیست.

اونچه که شنیدید ویژه برنامه مثبت شهرنامه با عنوان «گودزیلا در مقابل اپنهایمر» بود. امیدوارم که خوشتون اومده باشه. حتما توی کامنتهایی که برای ما می ذارین، بهمون بازخورد بدین و بگین که دوست دارین، قسمتهای بعدی مثبت شهرنامه درباره چه موضوعاتی باشه. خیلی ممنون از این که ما رو دنبال می کنید و به دیگران هم معرفی می کنید.

گودزیلااوپنهایمرفلسفهاساطیرتحلیل فیلم
تولید کننده پادکست شهرنامه؛ بازخوانی و تفسیر شاهنامه کست باکس: https://castbox.fm/u/4716072 شناسه شبکه های اجتماعی و یوتیوب و آپارات: @shahr_naame
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید