ویرگول
ورودثبت نام
شکیبا شاملو
شکیبا شاملو
خواندن ۲ دقیقه·۶ سال پیش

جام‌جهانی برای من که اهل فوتبال نیستم چه داشت؟

اهل فوتبال نیستم
اهل فوتبال نیستم


فردای روزی که بازی ایران و مراکش بود امتحان فلسفه تحلیلی داشتم. خواهرم به همراه دخترخاله‌ام به پارک رفته‌ بودند تا دسته‌جمعی فوتبال را تماشا کنند. من اما توی اتاق در حال خواندن نظریه‌ی هنر ویتگشنتاین بودم.

نیمه‌ی اول را در خانه دیدم. حین تماشای بازی هیجان زیادی دارم. استرس و همدردی زیاد. تپش قلبم به شدت بالا میرود. نمی‌توانم روی مبل بنشینم و ایستاده تماشا می‌کنم. از شدت خشمْ خون به کف دست‌هایم می‌دود و دستم گزگز می‌کند. سراپا سمبل ناسیونالیستی می‌شوم.

نیمه‌ی دوم را درس خواندم. از حجم هیاهوی تو پارک متوجه شدم که در بازی یک اتفاقی افتاده. بیرون آمدم و صحنه‌ی گل به خودی را دیدم. {خودمانیم، این ایران نبود که برنده شد- مراکش بود که باخت.} همه خوشحال بودند از اینکه ایران بازی را برده. گمانم برای خواهرم دیگر چنین فرصتی دست نمی‌دهد که اولا بازی را در پارک نمایش دهند، ثانیا جام جهانی باشد و ایران برنده شود و او شادی پس از گل مردم را از نزدیک ببیند.

 عزیز بوهدوز، بازیکن مراکشی که گل به خودی را زد
عزیز بوهدوز، بازیکن مراکشی که گل به خودی را زد

من اما در این میانه نتوانستم خوشحال باشم؛ فکرم پیش آن بازیکن مراکشی بود که گل را زد. تمام مدت سعی داشتم حجم اندوهش را تخمین بزنم. فکر می‌کردم حالا چه می‌شود... می‌خواهد چه کار کند با این دسته‌گلی که به آب داده؟ توی دلم آرزو می‌کردم هم‌تیمی‌هایش رفتار بدی با او نداشته باشند. کلنجار می‌رفتم که الان اگر من جای او بودم چه‌ واکنشی نشان می‌دادم؟

بعدها در اخبار خواندم عزیز بوهدوز، بازیکن مراکشی که این گل به خودی را زده بود، خودش را احمق نامیده و از همه عذرخواهی کرده. اینجا دیگر دلسوزیم به اوج رسیده بود! مرد حسابی چرا خودت را احمق خطاب کردی؟ «بازیه». پیش میاد! خودت را زیر سوال نبر!

چندان اهل فوتبال نیستم. هیچ بازی دیگری را هم نگاه نکردم. بعد از اتمام بازی‌های ایران، کلیپ بخش‌هایی از بازی را در اینترنت دیدم. بین کلیپ‌ها به صحنه‌ای برخوردم که انگار با خودم روبه‌رو شدم! بازیکن ایرانی پس از باخت در حال گریه کردن است و بازیکن تیم حریف او را به آغوش می‌کشد! این خود خود من بودم!

https://www.didestan.com/video/P8aPAr2V

ناخودآگاه اشک‌هایم جاری شد. چطور ممکن بود یک بازیکن خارجی، مغرور از برد تیمش در جام‌جهانی، بازیکن تیم مقابل را دلداری دهد؟ اصلا مگه داریم؟!

و بله. داریم. هنوز احساس قدرت بر احساس همدردی و انسانیت غلبه نکرده. هنوز بارقه‌ای از انسانیت را می‌توان نظاره کرد.

به پایان آمد این ویرگول، حکایت همچنان باقیست...

همیشه از فخر فروختن و فخرفروشان متنفر بودم. صمیمیت مگر چه مشکلی دارد؟ قدرت نشان دادن مگر چقدر اهمیت دارد که به افزودن دشمنانمان بی‌ارزد؟
در نهایت جام‌جهانی برای منی که اهل فوتبال نیستم این دستاورد را داشت که فهمیدم همدلی عاملی‌ست که انسان‌ها را فارغ از هر شاخص دسته‌بندی به یکدیگر متصل می‌کند.

فوتبالجام جهانیمراکشتیم ملی ایرانهمدلی
ما شکیبا بودیم و این است کلامی که ما را به تمامی وصف می‌توان کرد.
تجربه‌های شخصی که ارزش بازگویی دارند. خاطرات، تجربه‌ها و نقد و معرفی کتاب، فیلم و سریال
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید