ویرگول
ورودثبت نام
شاهپور عظيمی
شاهپور عظيمی
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

کودکانه

اندکی در مایه‌های شعر کودکان

***

از لب طاقچه، عکسی باز اومد، تو دلم نشست‌

نمک پاشیدی رو زخم دلم‌

آتیشم زدی، دودش رف هوا

تا پشت اون کوه

که یه عروسک

با موی بافته

چشای آبی

زار می‌زد که وای

بابام نیومد

دیبه نکنه

اونور ایستاده تا بازم بیاد

منو ببره تا ته شبی

که همه می رن

خواب ببینن

که سحر شده

گلا واشدن

دیبه مرده و بابا اومده

با صدای چی؟ زین و زین و زین

چک و چک و چک

زنجیر پاها

همه واشدن

مرداب سیاه

سیاه و سفید

دور و دور و دور

رفت و برنگشت

خدا نکنه بازم بخوابم

ببینم تو خواب

بازم بیدارم

خدا نکنه بازم بخوابم

شعرکودکانشاعریاحمد شاملو
نویسنده، استاد دانشگاه، تحلیلگر سینما، مترجم کتاب‌های سینما، ادبیات، روانشناسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید