زمانی که سرپرست محتوای شرکتی که در آن کار میکنم با من تماس گرفت تا باهم درباره کار صحبت کنیم، وسط اتوبان قزوین-کرج بودم و ماشینمان واشر زده بود. با جدیت تمام گفتم «کی بیام برای مصاحبه» اما او با مهربانی گفت:«همینو میخواستم بگم». آمد و شد من از خانه تا ونک چندبار ادامه داشت تا اینکه در شرکت استخدام شدم. آن روز از خودرو و دنیای خودرو میترسیدم چراکه با آدمهای متخصص در این زمینه همکار شده بودم و من تنها چیزهای ابتدایی را میدانستم، حتی یک بار هیبرید را آنقدر بد و اشتباه تلفظ کردم که دوست داشتم گریه کنم. آن روز کسی به روی من نیاورد و کسی به من نخندید. تا اینکه به خودم آمدم و دیدم وارد دنیای پیچیده خودرو شدهام و درباره خودروها مینویسم. این دنیا مرا با چیزهای جدید آشنا کرد؛ با شکستها و موفقیتها. برای همین نه خسته شدم و نه کم آوردم. هزار بار اشتباه کردم، خواندم، نوشتم تا اینکه توانستم به خودم بفهمانم «تو میتوانی چیزهای جدیدی یاد بگیری». اینها را نوشتم تا بگویم دنیا چیزهای زیادی جلوی چشمان ما قرار میدهد فقط کافی است با آن به درستی برخورد کنیم و دست از تلاش برنداریم. جایی خواندم که نوشته بود
«ما تولید کنندههای محتوا ممکن است چیزی را بلد نباشیم اما ممکن نیست چیزی را یاد نگیریم...»