نویسنده:رویا احمدیان
ماجرای من و کانون مهدویت میثاق به دوران دبیرستان برمیگردد. به دغدغه شناخت دین و ارتباط خود با دین که بعد از پرس و جو از معلم دینی و مطالعه کتابهای مختلف به شاهکلید رسیدم: امام زمان زنده و ناظر اعمال ما.
وقتی وارد دانشگاه شدم با دیدن پوستر اردوهای قم وجمکران با کانون میثاق آشنا شدم. با اینکه خانواده به راحتی اجازه اردوهای شبانه روزی را نمیدادند توانستم یکبار با کانون به اردو بروم. تجربه جذابی بود. هیچ کدام از دوستانم امکان همراهی نداشتند. با نفری که کنارم نشسته بود دوست شدم و کل راه صحبت کردیم. زیارت دلچسبی بود که هنوز با گذشت شش سال تک تک لحظات آن را در ذهن دارم.
کم کم سعی کردم در کانون میثاق فعالیت کنم. نیمه شعبان برای شادباش عید در دانشگاه گل و شیرینی پخش میکردیم و حس خوب میلاد امام زمانمان را با جملات دلنشینی که به گلها آویزان بود به هم دانشگاهیهایمان منتقل میکردیم. نشریه مشتاق از نشریههای فعال آن سالها بود که به دلیل علاقهام به مطالعه، به تیم آنها پیوستم و با آنها همکاری کردم.
بعدتر به کانونهای فرهنگی و فوق برنامه دیگر پیوستم؛ اما الان که به گذشته نگاه میکنم برای امام زمان کار کردن و تلاش برای به ياد امام بودن و معرفی ایشان به سایرین در این کانون که به نام مهدویت است حال دیگری داشت. انشاءالله خدا توفیق دهد تا هرجا هستیم موجب خرسندی ایشان شویم.