روزنامه شریف
روزنامه شریف
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

انباری پر از سوزن

کنار آمدن با انبوه اضطراب‌آور خواندنی‌ها و شنیدنی‌ها و دیدنی‌ها
کنار آمدن با انبوه اضطراب‌آور خواندنی‌ها و شنیدنی‌ها و دیدنی‌ها


الیور برکمن (Oliver Burkeman)،، روزنامه‌نگار انگلیسی و ستون‌نویس گاردین و نویسنده سه کتاب است که جدیدترینِ آنها، با عنوان «چهار هزار هفته: مدیریت زمان برای انسان‌های فانی» در سال ۲۰۲۱ منتشر شده است. او در این کتاب بر ضرورت پذیرش حقیقت فناپذیری‌مان تأکید می‌کند و شیوه‌هایی که ما در رفتار و ذهنیت‌هایمان آن را از یاد می‌بریم را بررسی می‌کند. به باور او ما با پذیرش درست این حقیقت می‌توانیم به گزینش‌هایی عاقلانه دست بزنیم، در حالی که عاقبت انکارش صرفا اضطراب و درماندگی‌ست. این مقاله از وبلاگ شخصی او انتخاب و ترجمه شده است.

حدس می‌زنم که شما هم مثل من توده‌ای بزرگ (یا معادل دیجیتال آن) از کتاب‌ها و مقاله‌هایی دارید، با این امید که فرصتی برای خواندن‌شان بیابید، و نیز احتمالا، ردیفی طولانی از پادکست‌هایی که مشتاق‌اید بشنوید، اگر فقط فراغتش را پیدا کنید. می‌دانم، این هم از آن دسته مشکلاتِ خاصِ جهان‌اولی‌هاست. اما از آن مواردی‌ست که ارزش تأمل دارد، زیرا که نمونه کوچکی‌ست از اشتباهی که در سطح گسترده‌تری دامن‌گیر ماست و ساختن یک زندگی رضایت‌بخش و پربار را برای‌مان بیش از حد با اضطراب و پریشانی همراه می‌کند: مشکلِ تعدد بیش از حد سوزن‌ها (در انبار کاه).

جالب است بدانیم که در ابتدای تاریخ اینترنت، اضافه‌بار اطلاعات عموما یک مشکل موقتی تلقی می‌شد. بله، درست است که ما در آن زمان دست‌خوش سِیلی از مطالب و ایمیل‌ها و اخبار بی‌ربط و نامناسب بودیم، اما این قرار نبود زیاد طول بکشد، زیرا که به زودی فناوری بهتری می‌داشتیم تا با نادیده گرفتن بقیه، دقیقا آنچه می‌خواهیم را برایمان بیابد. به قول کلِی شرکی که از پیشروان خوش‌بینی به فناوری‌ست، معضلِ اصلی اضافه‌بار اطلاعات نبود، بلکه ناکامی در پالایش کردن (filter) بود. ما به روش‌های پیشرفته‌تری نیاز داشتیم که نهایتا هم آن را یافتیم که محتوای اینترنتی را از مطالب بی‌ربط پالایش کنیم و آنچه مطلوب است را بیابیم. و پس از این بود که از آن درماندگی رهایی می‌یافتیم.

اما مشکل به اینجا ختم نشد. مطمئنم که اینجا با من هم‌دل‌اید که مشکل توده خواندنی‌هایتان اصلا مشکلی از جنس ناکامی‌ در پالایش نیست. این‌طور نیست که گرفتار سیلی از چیزهایی باشید که اهمیتی به آنها نمی‌دهید و در یافتن آنچه مفید است به کمک نیاز داشته باشید. بلکه مشکل، درماندگی در برابر انبوه چیزهایی‌ست که واقعا می‌خواهید که بخوانید. تمام آن کتاب‌های روی میز کنار تخت، تمام آن نشانه‌های مرورگر یا مقاله‌های ذخیره‌شده، همگی به نظر می‌آیند که دقیقاً مناسب شما باشند، یا برای موفقیت حرفه‌ای‌تان ضروری، یا حاوی آموزه یا حکمتی که از دریافت آن سود خواهید برد. مشکل، همان‌طور که نیکلاس کارِ (Nicholas Carr) منتقد توضیح می‌دهد، ناکامی در پالایش نیست، بلکه برعکس، کارآمدی در پالایش است. در جهانِ عملا بی‌نهایت اطلاعات، هر چه در جدا کردن سوزن‌ها از کاه موفق‌تر و کارآمدتر باشی، بیشتر و بیشتر زیر انبوه بی‌پایان سوزن‌ها دفن خواهی شد.

بنابراین مسئله من، از حیث اطلاعات، دیگر مسئله یافتن سوزن در انبار کاه نیست. بلکه، به قول نیکلاس کار، مواجهه‌ای روزانه‌ با «انباری مملو از سوزن» است.

نکته فراگیرتر و اساسی‌تر در اینجا این است که در بسیاری از موارد دیگری هم که ما این مشکل درماندگی را داریم، از همین جنسِ مشکل «سوزن‌های متعدد» است. آنها هم متضمن تلاشی هستند برای تقسیم زمان و توجه محدودمان بین تعداد زیادی از چیزهایی که آن‌ها را، به حق، طلب می‌کنند.

سنگ‌های درشت خیلی زیاد است، بیش از ظرفیت ظرف

متأسفانه، بیشتر توصیه‌ها درمورد بهره‌وری و مدیریت زمان، در تضاد با آنچه گفته شد، مبنی بر همان رویکرد سوزن در انبار کاه است. هدف، کارآمدتر و منضبط‌تر شدن، یا بهتر شدن در اولویت‌بندی‌ست، با این نویدِ ضمنی که شاید بتوانی آن‌قدر از اضافات بیهوده زندگی بکاهی تا زمان برای کارهای بامعنا باز شود. در بسط همان استعاره قبلی: هدف کاهش اندازه توده کاه است تا تمرکز بر یافتن سوزن‌ها آسان شود.

قطعا این تکنیک‌ها هم جایگاه و نقش خودشان را دارند، اما در نهایت، برای مشکل سوزن‌های بی‌شمار راه‌کاری نداریم، غیر از اینکه این واقعیت را بپذیریم که این مشکل قابل حل نیست؛ که هیچ‌گاه نخواهی توانست که به همه‌چیز برسی. این، مسئله بازتنظیم لیست کارها (to-do list)، طوری که برای همه «سنگ‌های درشت» (*) جا باز شود، نیست، بلکه پذیرش این است که به وضوح تعداد سنگ‌هایی که باید در ظرف جا داد، بیش از حد زیاد است. بنابراین چاره‌ای نداری غیر از اینکه بکوشی و تصمیم بگیری که چه چیزی، در میان انواع علایق خلاقانه یا اهداف زندگی یا مسئولیت‌هایت، بیشترین اهمیت را دارد و همان را انجام دهی، با پذیرش اینکه بقیه چیزهایی که آن‌ها هم اهمیت دارند را به‌ناچار داری کنار می‌گذاری.

حالا، در رابطه با بحثِ اضافه‌بار اطلاعات، معنای این حرف‌ها این می‌شود که با انبوه خواندنی‌هایت مانند یک رودخانه رفتار کنی (جریانی که از کنارت می‌گذرد و از قسمت‌هایی از آن می‌توانی چیزهایی را برگزینی و برداری) به جای یک سطل آب (که مسئولیت خالی کردنش را داری). هر چه باشد، بعید است در برابر تمام کتاب‌های کتابخانه ملی که نخوانده‌ای حس درماندگی داشته باشی، نه به این خاطر که تعداد آنها کم است، بلکه به این خاطر که هیچ‌گاه به ذهنت خطور نکرده که شاید خواندن همه آنها وظیفه‌‌ات باشد.

مواجهه این‌گونه با زندگی قطعا انتخاب‌های دشواری را می‌طلبد، اما اینکه آهسته آهسته درک کنی که هیچ‌گاه گزینه دیگری غیر از این نداشته‌ای رهایی‌بخش نیز هست،. سرزنش خودت برای ناکامی در پاک کردن فهرستی (از کتاب‌های نخوانده، کارهای ناتمام، آرزوهای محقق‌نشده) که ذاتا هیچ‌گاه پاک‌شدنی نبوده، فایده‌ای ندارد. من دوست دارم آن‌ را تکنیک بهره‌وری‌ای به شمار بیاورم که زیرآب تمام تکنیک‌های بهره‌وری دیگر را می‌زند: بالأخره پذیرفتن و درونی کردن نتایج این واقعیت که آنچه حقیقتا غیرممکن است، انجام‌شدنی نیست.

*: اشاره به داستانی از استفن کاوی، نویسندۀ کتاب «هفت عادت مردمان موثر»، با این پند که برای جای دادن همه در ظرف، اول باید سنگ‌های درشت را قرار داد، سپس خرده‌سنگ‌ها، ماسه‌ها و سرانجام آب. و اگر این ترتیب رعایت نشود، جا دادن سنگ‌های درشت که همان وظایف و پروژه‌های مهم و اصلی زندگی فرد هستند در نهایت ممکن نخواهد بود.


ترجمه: محمدصدرا محمودی


دانشگاه شریفروزنامه شریفکتابالیور برکمنمدیریت زمان
روزنامه شریف/ اخبار راستکی دانشگاه صنعتی شریف را از روزنامه دنبال کنید.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید