روزهای اول، تصور میکردیم با یک بحرانِ زودگذر طرفیم؛ یک چالش کوتاه که بعد از یکی دو ماه، بساطش را جمع میکند و میرود. حالا اما تعداد روزهای کروناییِ ما دارد به بیش از ۳۰۰ روز میرسد و حتی خوشبینترین تحلیلگران هم، زمانی زودتر از سال آینده را برای پایان بحران متصور نیستند. آسمان البته در همهجای دنیا یک رنگ است و نه فقط ما، بلکه تمام مردم دنیا به کرونا عادت کردهاند. اما یک تفاوت مهم میان ما و دیگران وجود دارد؛ اینکه ما علاوه بر کرونا، در این مدت به چیزهای دیگری هم عادت کردهایم؛ مثلا؟ بحران مدیریت، بیتصمیمی و بیتدبیری که شاید مهمترین شاخصههای توصیف عملکرد «ستاد ملی مقابله با کرونا» و رئیس آن باشد.
در این ده ماهی که از اعلام رسمی ورود ویروس COVID-19 به کشور گذشته، سیاستگذاران و مدیران دولتی کلکسیونی از دستورالعمل و راهحل را برای مهار این ویروس به کار گرفتند. یک روز از بیفایدهبودنِ ماسک گفتند، روز دیگر استفاده از دستکش را بیثمر دانستند، یک روز از «فاصلهگذاری هوشمند» حرف زدند، کمی بعد استفاده از ماسک را اجباری کردند و چند هفته پیش هم طرح شترگاوپلنگی را اجرا کردهاند که در ظاهر قرار بوده ترددها را کم و خیابانها را خلوت کند. در این مدت، آقایان و خانمهای مسئول گاهی با خواهش و تمنا از مردم درخواست میکردند در اجرای این طرحها همکاری کنند، گاهی دست به دامن پلیس میشدند و حالا امیدهایشان برای مهار بحران را در پیامکدادن به مردم و اخذ جریمههای سنگین مالی جستوجو میکنند. در میانه این آشِ شورِ مدیریتی اما جای یک چیز خالی است؛ یک عنصر که میتواند قوامبخش تصمیماتِ مسئولین باشد و نیست: اقتدار.
مدیریت بحران، مدیر مقتدر میخواهد. مدیری که مشورتهایش را سر صبر و حوصله انجام دهد و «یک» تصمیم «جامع» و «شفاف» را برای مهار همهگیری به مردم اعلام کند. تصمیماتِ مسئولین مدیریت بحران در کشور ما اما نه جامع بود، نه شفاف و نه واحد. ما با ملغمهای از دستورات و نظرات مواجه بودیم و هستیم. فیالمثل در یک اظهار نظر، شرکتهای خصوصی مشمول طرح تعطیلی دوهفتهایِ ابتدای آذرماه میشوند و در اظهارنظر مسئول بعدی، نه. یا یک روز حرف از ممنوعیت تردد بینشهری است و نیمساعت مانده به اجرای طرح، خبر میرسد که برنامه عوض شده و خبری از این ممنوعیت نیست! از این دست مثالها در میان اخبارِ این ماههای کرونایی، فراوان است. مثالهایی که در کنار هم، پازلِ شلختگیِ اداره کشور در این روزهای بحرانی را پیش چشم ما کامل میکند. یک شلختگیِ زجرآور که موجهایش تا دانشگاههای کشور، از جمله دانشگاه خودمان هم رسیده و انبوهی از مشکلات را پیش پای دانشجویانی گذاشته که نمیدانند کارهای ضروریِ اداریشان را در این وضعیت بلاتکلیف، دقیقا چگونه باید پیگیری کنند.
پاندمی کرونا، مثل یک زلزله مهیب به جانِ زندگیهایمان افتاده و خیلیچیزها را زیر سایه سنگین «تعلیق» نگه داشته. با این حال اما یک امدادگرِ خوب، میتواند از زیر آوار همین زلزله مهیب، حداقلی از ثبات را به زلزلهزدگان بازگرداند. اتفاقی که به نظر میرسد کلید آن در «اقتدار» است. چیزی که حتی نشانههای آن هم در میان تصمیمات و اقدامات کسانی که باید بحران را مدیریت کنند، دیده نمیشود.