علی عباسی کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی دارد و به عنوان مشاور در اداره امور دانشجویان شاهد و ایثارگر دانشگاه مشغول به کار است. البته عباسی با مرکز مشاوره دانشگاه هم تعامل دارد و بعضا دانشجوها را به مرکز مشاوره ارجاع میدهد. از سوی دیگر در ترمهای اخیر عباسی با بچههای نشریه داد هم همکاری داشته و در سلسلهجلساتی که نشریه داد برگزار کرده، موضوعات و مفاهیم روانشناسی را برای دانشجوها ارائه داده که معمولا استقبال خوبی هم از آن شده است. برای پرونده ویژه این شماره از روزنامه سراغ او رفتیم و گفتوگوی کوتاهی درباره عشق و ارتباط عاطفی و حواشیاش داشتیم.
چرا بچهها به سمت ارتباط صمیمی و عاطفی با یک فرد دیگر از جنس مخالف میروند؟ به دنبال رفع چه نیازی هستند؟ نیاز عاطفی؟ نیاز جنسی؟ یا چیز دیگری هم وجود دارد؟
دلایل متفاوت است ولی میتوان به سه دلیل کلی اشاره کرد. دلیل اول نیاز عاطفیست. نوع ارتباط و عواطفی که یک نفر با جنس مخالف تجربه میکند، قابل جایگزینی با ارتباط دیگری نیست؛ چه ارتباط با پدر و مادر و خانواده و چه ارتباط با دوستان همجنس. شرایط و ماهیت ارتباط با فردی از جنس مخالف که از نظر فکری به ما شبیه است و به او علاقهمند هم هستیم، با هر ارتباط دیگری متفاوت است. ما مجموعهای از نیازهای اولیه روانی داریم که بقای ما به آنها بستگی دارد و رفع نشدن آنها، مشکلات روانی متعددی میتواند ایجاد کند که از جمله آنها نیاز به دلبستگی، دوست داشتن و دوست داشته شدن است. رابطه عاطفی و عاشقانه با یک فرد دیگر نوعی پاسخ به نیاز به دلبستگیست. بعد دوم بحث جنسیست. در فرهنگ و عرف ما به نیاز جنسی با دید منفی نگاه میشود و میل جنسی به جنس مخالف برچسب و انگ میخورد و به رسمیت شناخته نمیشود. البته به رسمیت نشاختن این میل و نیاز، به سرکوب آن یا ارضایش از راههای ناسالم منجر میشود. بدون تردید یکی از محرکهایی که انسانها را به سمت رابطه با جنس مخالف میکشاند، میل و نیاز جنسیست. مورد سوم که کمتر به آن توجه میشود، تغییر ارزشها در جامعه و عرف و فرهنگ است. در فرهنگ سنتی و مذهبی ما ازدواج در سنین پایین و عدم تشکیل رابطه قبل از ازدواج ارزش به شمار میآید اما در فرهنگ غربی، برقراری رابطه در سنین جوانی خودش ارزش حساب میشود، یعنی اگر مثلا شخصی به سی سالگی برسد و تجربه رابطه نداشته باشد، این سوال را ایجاد میکند که مگر چه مشکلی وجود داشته که او تاکنون نتوانسته در برقراری رابطه موفق باشد، دقیقا برعکس فرهنگ سنتی و مذهبی ما. در ایران امروز، ارزشهای سنتی و مذهبی دارد جای خودش را به ارزشهای غربی میدهد. الآن تشکیل رابطه نوعی ارزش و نشانه توانمندی به حساب میآید و همین دلیل دیگری برای کشیدن شدن افراد به سمت رابطه است. اگر هم دلیل اصلی نباشد، یک نوع تسهیلگر و انگیزه خواهد بود و نشانهاش هم در برقراری رابطه در بین نوجوانان و حتی کودکان قبل از سن بلوغ دیده میشود؛ جایی که نیاز عاطفی و جنسی وجود ندارد.
نیاز عاطفی و جنسی در ازدواج هم میتواند تأمین شود ولی ازدواج تعهد و مسئولیتی به دنبال دارد که در رابطه کمتر است. این هم میتواند دلیلی باشد برای اینکه یک دانشجو نخواهد زیر بار آن تعهد و مسئولیت برود و رابطه را بهجای ازدواج انتخاب کند؟
بله، همینطور است. شرایط اقتصادی و اجتماعی ما هم پرفشار است و هم پرتلاطم و غیرقابلپیشبینی و مردم حس میکنند کنترلی روی شرایط ندارند. در چنین شرایطی آدمها از تضمین و تعهد دادن و مسئولیت پذیرفتن اجتناب میکنند. از سوی دیگر برای دانشجوها آینده تحصیلی و کاری هم تا حدی مبهم است و مسیرهایی مثل اپلای و ادامه تحصیل در خارج از کشور روبهروی آنها وجود دارد که میتواند در رفتن به سمت ازدواج مانع باشد. اما اینها تنها عوامل نرفتن به سوی ازدواج نیست؛ مثلا تعهد دیگر در فرهنگ و جامعه ما خیلی ارزش به شمار نمیآید. بنابراین آدمها ترجیح میدهند اول شناخت خوبی از طرف مقابلشان بدست آورند و مدتی با او وارد رابطه شوند و اگر حس کردند با هم سازگاری خوبی دارند و با هم زوج خوبی تشکیل میدهند، ممکن است به سمت ازدواج بروند، چرا که شناخت نسبت به سازگاری و تعهد ارزش مهمتری به حساب میآید. از سوی دیگر تشکیل رابطه در جامعه مورد پذیرش بیشتری قرار گرفته و آدمها راحتتر به آن تن میدهند، در واقع نگرشها نسبت به آن عوض شده است. بنابراین لزوما رابطه قبل از ازدواج به معنای فرار از ازدواج نیست و نوعی سبک زندگی جدید است، افراد روابطی را با افراد مختلف تجربه میکنند تا به شخص ایدهآلشان برای ازدواج برسند. نگاه خانوادهها هم نسبت به یکی دو دهه قبل تغییر کرده و حتی بعضا مشوق بچهها برای برقراری این نوع رابطه هستند؛ حالا یا نگرش خانوادهها عوض شده که البته زمان بیشتری نیاز دارد و یا به اجبار واقعیت را پذیرفتهاند و تسلیم هنجارهای نسل جدید شدهاند.
هزینههای مالی و زمانی و تعهد و مسئولیتی که برقراری ارتباط عاطفی به دنبال دارد، ممکن نیست زندگی فرد را تحت تأثیر قرار دهد و آسیبهایی به دنبال داشته باشد؟
هم برقراری ارتباط و هم عدم برقراری آن بر زندگی یک جوان تأثیر میگذارد. برقراری ارتباط، هم میزانی از تعهد را به دنبال دارد، هم هزینه مالی و زمانی و هم جروبحثهای گاهوبیگاه و ... از سوی دیگر نیازهایی هم جوان حس میکند که در این ارتباط میتواند برطرف شود و رفع نشدن آنها میتواند مشکلاتی در پی داشته باشد. اگر طرفین شناخت خوبی از یکدیگر نداشته و توانایی حل مسئله را کسب نکرده باشند، آسیبهایی میتواند دامنگیر افراد شود.
ختم شدن یک رابطه به ازدواج یا جدایی عاطفی دو نفر و پایان رابطه بین آنها چه تأثیراتی رویشان خواهد داشت؟
اگر رابطه منجر به ازدواج شود، پتانسیل مشکلات و حاشیهها و جروبحثها افزایش پیدا میکند و در عین حال عمق و صمیمیت ارتباط هم بیشتر میشود. اگر ازدواج مسیر درستش را طی کند، میتواند تأثیرات مثبت زیادی در ارتباط بین دو فرد داشته باشد. از سوی دیگر جدایی عاطفی تأثیرات قابل توجهی روی دو فرد دارد. شکست عاطفی لزوما یک دوران سوگواری به دنبال خواهد داشت که به اشکال مختلف میتواند طی شود. اگر روابط عاطفی قوی بین دو نفر شکل گرفته باشد، این دوران شش ماه تا یک سال هم ممکن است طول بکشد. البته اگر فرد رویکرد درستی انتخاب نکند و با این دوران با شیوه درست روبهرو نشود، این تأثیرات میتواند مدت زمان بیشتری هم خودش را نشان دهد و حتی تا همیشه با فرد باقی بماند. با اتخاذ تصمیمهای درست میتوان از این دوران در مدت زمان نسبتا کوتاه و با اثرات بلندمدت ناچیز عبور کرد. در هر صورت جدایی یا شکست عاطفی تأثیراتش را روی فرد دارد و اگر کسی میگوید با شادی و خوشی و راحتی از یک رابطه خارج شده، یا هیچوقت عاطفهای در رابطهاش شکل نگرفته و یا قبل از جدایی آن عاطفه از بین رفته است و به همین خاطر به راحتی میتواند جدایی را تجربه کند.
اینکه میگویند پسرها زود عاشق میشوند و در یک نگاه دلبسته میشوند ولی دخترها مدت بیشتری طول میکشد تا به طرف مقابل علاقهمند شوند، فقط ناشی از ظاهربینی پسرهاست و اینکه برای دختر ملاکهای دیگر جز ظاهر اهمیت دارد؟
این موضوع بیشتر به فرهنگ و اجتماع برمیگردد و ربطی به طبیعت و ژنتیک دختر و پسر ندارد. پسرها و دخترها نیازهای روانی متفاوتی دارند اما این گزاره که پسرها زود عاشق میشوند ولی دخترها مدت زمان بیشتری برای عاشق شدن نیاز دارند، جای چالش دارد و بیشتر به موانع فرهنگی برمیگردد؛ فرهنگ و عرف جامعه ابراز علاقه از سوی دخترها را نامطلوب میداند ولی برای پسرها این موضوع صادق نیست. از سوی دیگر در فرهنگ ما دخترها باید منتظر بمانند تا پسری به آنها ابراز علاقه کند و فرصتهای پیشرویشان کمتر است، در حالی که دست پسرها بازتر بوده و هر زمانی که احساس کنند از دختری خوششان میآید، میتوانند به او ابراز علاقه کنند. بنابراین دخترها احتیاط بیشتری دارند، چون باید از بین گزینههای محدودتری انتخاب کنند و باید حواسشان جمعتر است. البته این فرهنگ هم در حال تغییر است و الآن دیگر برای دخترها و پسرها تفاوتی نمیکند که کدامشان اول ابراز علاقه کنند. بعضا این موضوع را به اولویت نیاز جنسی برای پسرها و اولویت نیاز عاطفی برای دخترها ارتباط میدهند ولی به نظر میرسد میل جنسی در دخترها اگر بیشتر نباشد کمتر هم نیستو از این نظر تفاوتی بین آنها وجود ندارد. جامعه و فرهنگ است که مانع ابراز این نیاز از سوی دخترها میشود. بنابراین میتوان حدس زد که هم دخترها و هم پسرها ممکن است در نگاه اول عاشق فردی شوند و هرچه زمان بیشتر طی شود، عمق علاقه و شناخت هم بیشتر میگردد.
عشق در یک نگاه معنی دارد؟
عشق در یک نگاه وجود دارد ولی عشق کاملی نیست و در واقع جرقه در یک نگاه است. ما معمولا یکسری فرضها و باورها و رویاهایی درباره زوج ایدهآلمان در ذهن داریم. خیلی اوقات ما با فردی مواجه میشویم که شباهتهایی با آن فرضها و باورها دارد و همین شباهت جرقهای در ما ایجاد میکند و فکر میکنیم که آدم ایدهآلمان را پیدا کردهایم، در حالی که هنوز شناختی از طرف مقابل نداریم. همچنین وجود نیاز خاصی در ما میتواند عامل این جرقه در یک نگاه باشد؛ مثلا کسی که در تمام زندگی از خشونت و پرخاشگری و توهین آسیبهای زیادی دیده، وقتی با فردی مواجه میشود که ادب و متانت زیادی دارد، همین یک ویژگی برایش آنقدر بزرگ و مهم جلوه میکند که چشم او را به دیگر ویژگیهای طرف مقابل میبندد و عاشق آن فرد میشود، چرا که دنبال و در واقع تشنه آن ویژگی بوده. البته آن جرقه عشقی در یک نگاه کافی نیست تا زمانی که به شناخت کاملی از طرف مقابلمان برسیم. در واقع تا چندماه ما عاشق آن تصویر شکلگرفته در ذهن خودمان هستیم و بعد از آن خود واقعی طرف مقابل را میبنیم و یا عاشق او میشویم و یا خوشمان نمیآید و رابطه تمام میشود.
بین عشقهای اول و بعدی تفاوتی وجود دارد؟ آیا عشق اول قدرت بیشتری دارد؟
عشقهای دوم و سوم معمولا در یک حالت مقایسهای با عشق اول قرار میگیرد و همین تفاوت آنها با عشق اول است. البته عشق اول معمولا عمق زیادی هم پدا میکند، چرا که فرد تشنه برقراری رابطه است و حس بهتری از آن پیدا میکند که در عشقهای بعدی این موضوع دیگر صادق نیست و تجربه عشق قبلی وجود داشته است.