
از دوست بزرگوارمان، تکنولوژی، نهایت تشکر را دارم که مانند اسبی پرهیجان و وحشی میدود و ما مدام باید لهله بزنیم تا نهایتِ دمش را برای لحظهای لمس کنیم. و این اسب عزیز مدام برای بشر سردرگم ممکن است سؤالاتی را ایجاد نماید که مغز را به درد آورد و یکی از آن سؤالها معنای نوشتن در عصری میباشد که مثلاً چتجیپیتیِ گرامی زحمت نوشتن را بر عهده گرفته است. من چرا بنویسم وقتی او هست؟
برای این سؤال راههای مختلفی وجود دارد. میتوانیم سراغ حرفهای گوگولیمگولی برویم که: «او حس ندارد و از فرطِ جان، کلامش بیرون نمیآید.» و یا با ایجاد وفاقی بگوییم: «میتوانیم با هوش مصنوعی دوست شویم و با هم نوشتن را پیش ببریم.» و یا عینکی تاریک بر چشم بزنیم و بگوییم: «وای، الان است که هوش مصنوعی قلم از دست بگیرد و با پسگردنیای ما را مرخص کند.»
با کمال احترام به همهٔ این رویکردهای رفتاری، من میخواهم از دریچهای دیگر به ماجرا نگاه کنم. انحصارِ نتیجه در محصولِ قابل لمس شاید از جمله خلقیات انسان مدرن باشد؛ اینکه از نویسنده کتابی قوی میخواهد تا نتیجه را به دست خوانندگان برساند و کیف آنها را بطلبد، و یا متنی نوشته شود که در کل از نظر کیفیت قوام زیادی داشته باشد. اما بیایید کمی از اتمسفر فکری کنونی فاصله بگیریم و از خود بپرسیم که مثلاً: «آیا یک خطاط در ۵۰۰ سال پیش نیز اینگونه فکر میکرده است؟» آیا اگر به او دستگاهی میدادیم که میتوانست به بهتر نوشتن کمک کند و خیال خود را از زحمت دست زدن به هنر راحت کند، قبول میکرد؟
نمیدانم؛ شاید هم قبول میکرد و من را ضایع، ولی از دل همین افراد کسانی پیدا میشدند که خط را به مثابهٔ سلوکی میدانستند که میتواند آنها را به سعادت برساند.
یعنی این فعالیت من لزوماً قرار نیست محصولی ملموس داشته باشد، بلکه راهی است برای رشد دادنِ من در راستای رسیدن به خداوند. پس میشود به کار، بهجز محصول ملموس، مزیتهایی را نیز برشمرد. برای مثال، اگر همین نوشتن را در نظر بگیریم، آیا تنها متنی که محصولِ تراوشِ ماست اهمیت پیدا میکند، یا خودِ این سیر نوشتن مثلاً به تأمل و تفکر ما کمک میکند؟ یا نوشتن میتواند فرصتی باشد برای داوری عقاید خودمان و هزار «یا»ی دیگر...