سلام..از «ادوارد تیچنر»، روانشناس آلمانی که، صدو یازده سال پیش، واژهٔ آلمانی Einfühlung رو به امپاتی Empathy برگردوند،تا همین علامه دهخدای خودمون که توی یکی از روزهای عمرش بین سالهای ۱۲۵۷تا۱۳۳۴،همدلی رو: وفاق و یکدلی معنی کرد،و هزاران نفری که در لابلای این سَنه ها، درباره همدلی گفتند و شنیدند...شاید همگی در یک حس، مشترک بوده باشن..حتی اگه، متفاوت بیان شده باشه:
خودت رو جای کسی بذاری
واین میسر نیست مگر اینکه:
آنچنان معرفتی داشته باشی که ازخودت،خواسته خودت،اولویت های خودت،ویا شاید، تمام خودت بگذری تا؛
او بشوی..چقدر؟
دیگه یک دقیقه و یک روزش خیلی تفاوتی نمی کنه...
در موقعیت او که قرار گرفتی، می بینی:
غم او شده غم تو، شادیت هم رنگ شادی اونه...حالا دیگه مثل او فکر می کنی.اصلا انگار داری با کفش های او راه میری..
حالا دیگه نه از قضاوت سطحی و عجولانه خبری هست،نه اَنگ و تهمت و افترا...چرا؟
چون...الان تو هم هستی..
دیگه سرزنشش نمیکنی،شماتتش نمی کنی،بهشم حق می دی..شاید همه حقو...
همدلی یعنی،همه رو دوست داشته باشیم،و اگرنه،
باهاشون مدارا کنیم..
نمیگم تحمل کنیم..چون شأن آدمها بیشتراز اونیه که تحملشون کنیم..
همدلی یعنی عشق یعنی احترام.
یعنی محبت..همون محبتی که:
خار رو گل می کنه..سرکه رو مُل..
تلخ رو شیرین.و مس رو زَرین..
درد رو صافی و شافی....
مرده رو زنده و شاه رو بنده...
و همین محبت هم نتیجه دانشه..
این محبت هم نتیجهٔ دانشست
کی گزافه بر چنین تختی نشست
و هیچ کس بیهوده بر تخت همدلی ننشسته..
تخت نشینیت مبارک، همدل
پ ن: میگن من همدل خوبیم.
مدیونین اگه فکر کنین من خود شیفته هستم..?