ویرگول
ورودثبت نام
شایان مرشدی
شایان مرشدی
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

گرنیکا؛ تلنگری برای بازخوانی یک واقعه تاریخی

«تا به حال شده یک نقاشی را با تمام وجودتان حس کنید؟

اگر نه، باید فکری به حال خودم کنم. عجیب است که اغلب نقاشی‌های مرا در خود غرق می‌کند که مربوط به اسپانیا است. حداقل اکنون، قرار نیست تا همه آن‌ها را برایتان رو کنم. می‌خواهم از گرنیکا بگویم که این روزها آن را برخاسته از خاک می‌بینم. این متن، گوشه‌ای از حالِ این روزهای من است.»

گرنیکا؛ اثر پیکاسو. این اثر اشاره به بمباران شهر  گرنیکا (1937) دارد. بمبارانی که از هر زاویه خواندنش، دردی جدید می‌افزاید.
گرنیکا؛ اثر پیکاسو. این اثر اشاره به بمباران شهر گرنیکا (1937) دارد. بمبارانی که از هر زاویه خواندنش، دردی جدید می‌افزاید.


اسب‌ها فریاد می‌زنند و مریم بر عیسای خویش می‌گرید. گویی نقاش، تمام عکس‌ها و نوشته‌های یک واقعه را بر بوم نقاشی پاشیده است. تمام حس و دردهایش را.

من، درگیر خم و راستی‌های طرح شده‌ام. گویی در عمق نقاشی، در کوچه پس کوچه‌های گرنیکا، از خباثت ژنرال فرانکو می‌نالم و از زمینی که او چیده است می‌گویم. هیتلر لبخند می‌زند بر این از هم‌گسیختگی و موسولینی با خلال دندانی، گوشت‌های جامانده میان دندان‌ها را در می‌آورد. نگاهی به تنِ چسبیده بر چوب می‌کند. فاشیست‌ها هیچ‌گاه خام‌خواری نمی‌کنند. ابتدا به آتش می‌کشند، سپس نیستت می‌کنند.

مریم بر عیسی می‌گرید؛ گاوی از سر خشم، هر آنچه برای زیستن نیاز است، ویران می‌کند. دنیای تناقض‌ها نیست، گرنیکا، یک تکرارِ تاریخی است. آن‌چه هربار فراموش می‌شود؛ و هربار، مردمانی که همزمان در آتش می‌سوزند و دندان بر پیکر هم می‌کشند. آنان هربار آرمان‌های خویش را می‌کشند.

آن سوی میدان، ژنرال فرانکو، قهقهه می‌زند بر این مردمان و لباسش را می‌تکاند. ستاره‌هایش را نوازش می‌کند و به تماشای هنرش می‌نشیند.

گرنیکا، پس از بمباران (1937).
گرنیکا، پس از بمباران (1937).


گرنیکا، می‌سوزد؛ اما هیچ‌گاه نمی‌میرد.

گرنیکا تسلیم می‌شود؛ اما ای کاش مرده بود.

این روزها، گرنیکا را زندگی می‌کنم و امروز، از روزهای تابستان 1936 است.


گرنیکاتکرار تاریخدلنوشته
آدمی اگر ننویسد، از غم می‌میرد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید