⁃ عذرمیخواهم، پدر هستند که تماس گرفته اند، اجازه میدهید پاسخ بدهم؟
⁃ البته، راحت باش.
مثل همیشه ویدیوکال است. چند دقیقه ای صحبت میکنم. بعد از خداحافظی با پدر، دوباره برمیگردم به صحبت با استاد. سرش در کامپیوترش است.
⁃ واقعا پدرت بود؟! زبانت را که نمیفهمم، ولی از طرز نشستنت و قیافه ات، فکر کردم مثلا با یکی در سطح نخست وزیرتان صحبت میکنی!
تجربه اش را قبلا هم داشتم، برایشان این حجم از احترام ها بی معناست. بهشان میگفتند احترامهای بیجا، مثل بلند شدن جلوی پای استاد و رئیس، راه نرفتن جلوی ایشان، تعارف کردنها و اجازه گرفتنهای پی در پی، همان ها که ما نشانه ادب میدانیمشان.
گفتم:
⁃ بحث فرهنگیست، شاید هم ریشه ای مذهبی داشته باشد. مثلا دراز کشیدن جلوی پدر و مادر، بی احترامیست، یا اینکه استفاده از ضمیر مفرد خطاب به ایشان از سوی فرزندان در برخی خانواده ها قباحت دارد.
اینها را با افتخار میگفتم. نگهداشتن حرمت و حریم فیمابین پدر و مادر و فرزند افتخار هم دارد. ولی نظر استادم چنین نبود.
پاسخ داد:
⁃ عذر میخواهم ولی مگر پدرت، برده به دنیا آورده؟! که مجبور باشی جلوی پایش بلند شوی. مثلا پدر تو که احتمالا جلوی پای پدرش بلند شد، چه منفعتی برای رابطه اش با پدربزرگت داشت که الان تو بخواهی همان مسیر را طی کنی؟ از نگاه من، تمام دلیل فرزند دار شدن این است که یک “دوست” بدنیا بیاوری، رویش سرمایه گذاری کنی، عشقش بدهی که عشق ارزانی ات کند، رازدارت شود و راز دارش شوی، حرف مشترک داشته باشید، رفیق ترینت شود و در جوانی و پیری، دو هم خون، همدم یکدیگر شوند. آن وقت شما در کشورتان یا شاید هم مذهبتان، همان سرمایه گذاری مادی را میکنید ولی برای معنوی اش حد و حریم میگذارید که مثلا چه شود؟ خب پایش را دراز کند یا نکند چه اتفاقی می افتد؟ «لطفا لحظه ای به حرفم فکر کن و پیش فرض های موروثی ات را دور بریز!» اصلا معنی شأن و حرمت بین پدر و فرزند از نگاه یک ایرانی مسلمان چیست؟ جز این است که حدفاصلیست میان تو و او که با گذر زمان و استقلالت، بیشتر و بیشتر هم میشود؟ میرسد به وقتی که جفتتان تنهایید و از بهترین دوست بالقوه تان، صرفا هفتگی چند دقیقه تلفن صحبت کردن نصیبتان می شود؟
راستش را بخواهی احترامهایت به من هم کلافه کننده شده! من استادت هستم نه صاحبت! جلوی پایم بلند نشو! این فرهنگ غلط است! از این احترام گذاشتن های بیجا به اساتیدت در کشورت، چه نصیبت شد؟ من نمیخواهم این فاصله موجب شود که نتوانی سوالت را بپرسی! صد مرتبه گفته ام که با نام کوچکم صدایم کن و انقدر پروفسور بر سر فامیلی ام نبند. به منِ استاد به چشم یک رفیق یا لااقل یک مشاور نگاه کن که قرار است در یک مسیر علمی پا به پایت بیاید، همین! من حقوق نمیگیرم که احترام تو را ببینم، فاند هم به تو نمیدهم که جلوی پایم بلند شوی.
«اینجا کسی به احترام گذاشتن نیاز ندارد.»