امروز صبح با انرژی از خواب بیدار شدم.
و در راه هایده شنیدم و به آسمون خیره شدم و چندتا عکس هم گرفتم که در اینستاگرام منتشر کنم.
الان با خودتون میگید : وَووو خب جونت درآد چیش گَس بوده؟
یکی از همکار هام اخراج شده،یعنی قرار بوده از فروردین اخراج بشه اما ترجیح داده خودش بره تا با احساس بهتری بره.(البته این نظر منه!)
خب باید بگم باوجود اینکه خیلی حرصم میداد و گاهی اوقات دلم میخواست بدون خجالت با انگشتم پاسخگو باشم اما واقعا از رفتنش ناراحتم چون در هر حالتی اینجا بود و به خندیدن های بلند بلندشششش که کل شرکت میشنید و به سلام های پر انرژی 20 ساله اش و به کل کل های نوجوانانه اش عادت کرده بودیم.
کلا از رفتن آدمها خوشم نمیاد،با اینکه ایمان دارم خدا مقصدی برای رفتن ما داره ، اما هر وقت کسی میره یک جای خالی از خودش میگذاره ، که قطعا زمان اون جای خالی رو سُمباده میزنه اما خب سخته دیگه،نیست؟
در نهایت همه این حرفها یک چیزی مثل سوزن خیاطی زهر دار میره توی جا سوزنی آدم.
چی؟
نداشتن اخلاق حرفه ای در اکثر فضاهای کاری ایران.
یعنی اصلا کسی نمیدونه حرفه ای خداحافظی کردن یعنی چی،نه مدیر نه کارمند.
گاهی اوقات که 80% مواقع هم هست مدیریت برخورد حرفه ای با پرسنلش نداره که اونها آموزش ببینند و متوجه بشن رفتن از محیط حرفه ای شبیه کات کردن با پارتنرت نیست که با یک پیامک بگی : بای فور اِوِر.
یه قرار داد مینویسیم که اگر به جای کلمه تف بریزیم روی کاغذ ارزشمندتره از بس یک طرفه و غیر منصفانه و غیر حرفه ایه.چهارتا سفته از آدم میگیرند که انگار خلبان گُلدن تایپ استخدام میکنند،از طرفی منِ کارمند رو با فرهنگ و قانون و درخواست سازمانی خودشون آشنا نمیکنند اما سر بزنگاه یقه ات رو میگیرن که این چه شکر قهوه ای بود تو خوردی؟؟؟
به امید روزی که کار در ایران از حالت برده داری و زرنگ بازی دربیاد و کمی حرفه ای و سالم باشه،خونه اول ما محل کاره و خونه هامون لَشاب خونه است،جایی که در آن لَش میکنیم و گاهی هم جنگ اعصاب داریم.
روابط خونه رو کمی سخت تر میشه کنترل کرد ولی محیط کار رو میشه با ضوابط و چفت و بَست محکم کاریش کرد.
ببخشید خیلی حرف زدم
اگر شما هم غُری نقی شکایت فُحشی ناسزایی در باب کار دارید بریزید بیرون.