لیدرِ کلمات
لیدرِ کلمات
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

هوا را از او بگیر، اما خنده‌ات را نه!

بنظرم بیایم از همین تیتر شروع کنیم به تشریح. میخوام این‌سری دل و روده‌اش رو بکشم بیرون. یکمی هم بیام و برداشت‌های شخصی‌ام رو قاطی این مساله کنم، تا ببینیم به کجا میرسیم.

خب، بیایم با دید منطق و عُقلایی به مساله نگاه کنیم. اون کیه که اگه هوا رو ازش بگیریم، هیچ اتفاقی براش نمی‌افته و بازم سراپا میمونه و فقط نگران خنده‌ی ماست؟ پابلو نرودا؟ قطعن نه. چون اگه هوا رو از پابلو جان بگیریم، توی سی‌ثانیه الی یک دقیقه یا شایدم دو دقیقه (اگر بر مصرف دخانیات مُصر نباشه) جان به جان‌آفرین تسلیم میکنه و دیگه نمیتونه خنده‌ی جانانش رو ببینه.

هوا، مساله‌ی اول زندگیه. البته شاید بهتر باشه نگیم زندگی، بگیم مساله‌ی اول "زنده‌موندن". زنده‌موندن هم از ابزارات لازم برای زندگی‌کردنه. حتمن بر این مساله اشراف دارید که بین زنده بودن با زندگی کردن، کلی فاصله‌ست، ولی خب، به هم مربوطند. لازم و ملزوم هم هستند. زنده باشیم، تا بتونیم زندگی کنیم. پس پابلو جان، از محضرت عذر میخوام اگه من یکمی توی جانِ مطلبت دست میبرم و به زعم خودم تفسیرش میکنم.

پابلو خیلی روحیه‌ی لطیفی داشت. روحش شاد. احتمالن الان هفت تا کفن رو باید پوسونده باشه. این جمله‌ای که در خطاب به یار جانی‌اش گفته رو ما میایم و مصادرش میکنیم. چرا؟ چون توی منطقه‌ی مصادره‌خیزی زندگی میکنیم. هرچند، مصادره‌‌ی ما، مصادره به مطلوب هست. زودتر بگذریم از بحث مصادره تا این متن هم مصادره نشده!

از دید من، پابلو این جمله رو از زبان یه درخت گفته. البته این نظر ادبیاتی بنده نیست. فقط یه نظره، واسه اینکه بتونم شادی ارواح مرحوم نرودا درختی بکارم.

شما دقت کن به جان کلام، هوا را از من بگیر! خب مشخصه درخته دیگه. درخته میگه هوا را از من بگیر، چون بازم زنده میمونه، هرچقدر هوا (که ما منظورمون از هوا، هوای عامیانه یعنی خود خود اکسیژن یا او_دو هست) رو ازش بگیری، ککش نمیگزه. تازه، خوشحال‌تر هم میشه. آلودگی و دی‌اکسید کربن بیشتری میگیره و هوای بیشتری بهمون برمیگردونه.چرا؟ خب معلومه دیگه! چون دلش میخواد ما بیشتر بخندیم. اینجاست که میگه: "... اما خنده‌ات را نه!" چقدر لطیف، نه؟ خب بایدم لطیف باشه. شما برو الان شکوفه‌هاش رو نگاه کن، کیف نمیکنی اینهمه ظرافت رو؟ دست بکش روی گل‌برگ‌هاش، اصلن روی خود برگ‌ها... بهار رو چی قشنگ میکنه؟ همین محیط سبز پیرامون‌مون، همین درخت‌ها و دشت‌ها! همین دشت زیر رو میبینی؟ که عکسش رو از حومه‌ی پاسارگاد توی تور سال 97ام گرفتم. کیف نمیکنی خدایی؟ از عکس و عکاس نه‌ها، از منظره. از تک‌درختش.

تک‌درختی حومه‌ی منطقه‌ی میراث جهانی پاسارگاد، شیراز
تک‌درختی حومه‌ی منطقه‌ی میراث جهانی پاسارگاد، شیراز

خلاصه، حیف این درخت با اینهمه مهربونی، که حواسش به ما و خنده‌ی ما هست؛ اما ما؟ ناجوانمردی میکنیم اگه بی‌توجه باشیم بهش، توی نگهداری ازش بی‌تفاوت باشیم و توی تکثیر و گسترش‌شون، بیخیال باشیم.

پس هموطن، بیا و درخت بکار، تا بیشتر بخندیم، تا هوا تازه شود (به قول سهراب‌جان). حالا که بستر به این خوبی مهیا شده، بیا و متن بنویس درباره‌ی این موجودات زبون‌بسته، تا از طرفت درخت بکارن.

درباره‌ی درخت و درختکاری، کلی مطلب و ایده هست که امیدوارم به مرور بتونم منتشرشون کنم. سبز باشید. نوروز مبارک.

پیکِ زمیندرختکاریدرختپابلو نروداپاسارگاد
تورلیدر (راهنمای گردشگری) + ویراستار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید