شروین مشایخ
شروین مشایخ
خواندن ۷ دقیقه·۵ سال پیش

ذهنیت پروژه-محور در مقابل محصول-محور

بسیار این سوال پیش می‌آید که تفاوت یک مدیر محصول با یک مدیر پروژه چیست؟ آیا در کارکرد آنهاست و یا در مهارت‌هایشان باهم متفاوت هستند؟ اگر بخواهیم این سوال را جواب بدهیم بهتر است از تفاوت ذهنیت پروژه-محور با ذهنیت محصول-محور شروع کنیم و بر اساس آن به سوالات دیگر پاسخ بدهیم، اینطور شاید دیدی عمیق‌تر نسبت به موضوع داشته باشیم.
نوشته زیر از مجموع منابع و تجربه‌های مختلف تشکیل شده. امیدوارم که استفاده کنید.

ذهنیت پروژه-محور

پروژه‌ها معمولا با یک ایده شروع می‌شوند. اگر این ایده امیدوارکننده بود، می‌توان پروژه را برای تحقق بخشیدن به آن آغاز کرد.

پروژه‌های مهم نیازمند به سازماندهی و پاسخگویی هستند، بنابر این، اینجاست که یک مدیر پروژه وارد صحنه می‌شود. یک مدیر پروژه شخصی است که در مدیریت وظایف و افراد بسیار ماهر است، اما لزوماً آگاهی یا علاقه زیادی نسبت به حوزه‌ای که فعالیت می‌کند، ندارد.

مدیر پروژه اطلاعات کافی را برای ایجاد یک برنامه جامع جمع‌آوری می‌کند. این برنامه به تفصیل دامنه عملیات پروژه(Scope)، نقاط عطف آن (Milestones)، تخمین زمانی (Estimated Time)و هزینه‌ای(Estimated Budget) پروژه را دربر دارد.
در مرحله بعد مدیر پروژه بر اساس برنامه خودش درخواست منابع می‌کند ( که شامل هزینه‌ها، نیروی انسانی و زمان تخمین زده شده است) تا بتواند پروژه را با موفقیت به پایان برساند، برای هر یک از اعضای تیم وظایفشان را به جزئیات شرح می‌دهد، در مسیر پروژه کنترلرهایی برای اندازه‌گیری کارها قرار می‌دهد و با ساخت فرایند‌ها یا استفاده از روش‌های استاندارد مدیریت پروژه ( مثل PMBOK ) تلاش می‌کند تا پروژه‌ای موفق را داشته باشد.

موفقیت در این رویکرد، به میزان نزدیک بودن خروجی نهایی به نقشه اولیه سنجیده می‌شود، اینکه چقدر در تخمین بودجه، زمان و نیرو درست عمل کرده بودیم.

این روش در ابتدا منطقی به نظر می رسد. اما نمی‌توان همه پروژه‌ها را به این سبک مدیریت کرد.گاهی اوقات پروژه‌ها به موقع، در بودجه مورد نظر و با نیرو‌هایی فوق‌العاده انجام می‌شوند اما باز هم موفق نمی‌شوند؟ نمونه‌ای از این پروژه‌ها نوکیا بود.

سالها بود که نوکیا بازار تولید تلفن‌های همراه را رهبری می‌کرد. تلفن بعد از تلفن میساخت و در ددلاین‌های سخت همیشه موفق بود. نوکیا بسیار خوب می‌دانست که چگونه یک پروژه را اجرا کند، و در پروژه‌های تکی موفق بود. اما خود شرکت چی‌؟ آیا مجموع این پروژه‌ها به زنده ماندن و پیشرفت نوکیا کمک می‌کرد؟ نوکیا که در یک نقطه از زمان یکی از بزرگترین زیرساخت‌ها را داشت، ملیون‌ها دلار دارایی سخت‌افزاری داشت و بیش از ۱۰۰ هزار کارمند برای او کار می‌کردند الان کجاست؟

اگر کسب‌وکار شما فقط از دیدگاه پروژه به موضوعات نگاه کند و تصویر بزرگتر که، محصول و ارزشی که خلق می‌کنید را نادیده بگیرد، در دنیای امروز خیلی زود می‌تواند از این رو به آن رو شود.

جالب است بدانید که کلمه "پروژه" (Project) به معنای انجام کاری قبل از(-pro) از عمل (-Ject) بود. در دهه ۱۹۵۰ میلادی با معرفی چندین تکنیک در صنایع مهندسی و دفاعی، مدیریت پروژه به جریان اصلی آن زمان تبدیل شد. از اینجا بود که تعریف "پروژه" تغییر کرد و علاوه بر برنامه‌ریزی شامل اجرای آن نیز شد و از آن زمان تاکنون در بسیاری از صنایع دیگر به صدها تکنیک، گسترش یافته است.

ذهنیت پروژه-محور، موفقیت را از "داخل به بیرون" تعریف می‌کند، موفقیت را تمرکز بر اندازه‌گیری داخلی که شامل مدیریت وظایف، کنترل کردن منابع و تمرکز بر اجرای دقیق برنامه اولیه است، می‌داند.

ذهنیت محصول-محور

چه چیزی برای مشتریان شما بیشتر ارزش‌ خلق می‌کند؟ پروژه ها یا محصولات؟ هدف ارائه پروژه‌ها نیست بلکه ارائه ارزش خلق شده، از طریق محصولات است - محصولاتی که در نهایت، مشکلات مشتریان را درست شناسایی کرده‌اند و برای آن‌ها راه‌حل‌هایی خلق می‌کنند. حال در کنار آن منجر به درآمد بیشتر و هزینه‌های پایین‌تر برای سازمان شما نیز می‌شوند.

ذهنیت محصول-محور می‌گویید، پروژه‌ها را فراموش کنید. ایده‌های تجاریتان را به یک محصول با ارزش نزدیک کنید. محصولات خودتان را به یک تیم توانمند بدهید و آنها را با اهداف تجاری معنی دار مثل پذیرش کاربران، فروش و رضایت ذینفعان آشنا کنید. مهم تر از همه اینکه به تیمتان آموزش دهید که راه رسیدن به محصول با ارزش، تلاش برای ساخت محصولاتیست که نیاز کاربران در آن‌ها دیده شده باشد و برای رسیدن به این محصول باید هرچه سریعتر آن را ساخت، به بازار ارائه داد و آن را اعتبار سنجی کرد. محصول شما زمانی خلق ارزش می‌کند که توسط بازار مخاطبانش پذیرفته شده باشد.

حال که تیم از طرز فکر مناسب برخوردار است ، سؤال بعدی که باید مطرح شود این است که: "چه محصولی را می‌توانیم برای بار اول به بازار ارائه کنیم که بیشترین تأثیر را در اهداف ما داشته باشد؟"

اینجاست که، زنجیره تولید محصول و کسب‌وکار شروع به هم ترازی می‌کنند و شکاف ارتباطی ایجاد شده بین آن‌ها کمتر و کمتر خواهد شد.

این ذهنیت یک رویکرد " از بیرون به داخل " است، که از اندازه گیری‌های بی‌وقفه خارجی برای هدایت فعالیت‌های توسعه محصول و به حداکثر رساندن ارزش آن استفاده می‌کند.

این ذهنیب ساخت نسخه‌های مکرر را ترغیب می‌کند، که منجر به بازخورد قبل از ورود به بازار می‌شود. به جای این که وظایف را گوشزد کند بر روی اهداف تمرکز می‌کند و کار را به عهده نیرو‌ها قرار می‌دهد. با کاهش میزان تعیین تکلیف، گزارشات اضافی و تصمیمات مدیریتی، از هدر رفتن منابع جلوگیری می‌کند. (یادمان باشد که این‌ رویکردها، مستندات، گزارش‌دهی و ... را حذف نمی‌کنند، بلکه برای انجام کارها ارزش بالاتری قرار می‌دهند)

جمع‌بندی

اگر بخواهیم به یک جمع‌بندی برسیم، ذهنیت پروژه-محور بیشتر از هر چیز برای پروژه‌هایی مناسب هستند که نیازمندی‌های آن‌ها از قبل تعیین شده‌اند و در طول پروژه تغییرات چشمگیری نخواهیم داشت. در این شرایط می‌توان برنامه‌ریزی دقیقی داشت و به آن پایبند بود. در این شرایط از مدیریت پروژه به روش‌های سنتی‌تر استفاده می‌شود و نگاه از داخل به بیرون هدایت میشود، ذهنیتی که بشتر مدیران پروژه دارند، ذهنیت پروژه-محور.

اما در دنیای پر تغییر امروز کمتر می‌توان تمام نیازمندی‌ها را از قبل تشخیص داد و تعهد کرد که آن‌ها در طول زمان ساخت محصول تغییری نمی‌کنند، اینجاست که رویکرد‌های جدیدتر مدیریت پروژه ( مثل چابک [Agile] و فریم‌ورک‌هایی مثل Scrum خودنمایی می‌کنند) باید استفاده کرد و نگاه را از بیرون به داخل هدایت کرد، ذهنیتی که بیشتر مدیران محصول دارند، ذهنیت محصول-محور.

این را در ذهن داشته باشید که مدیران محصول باید مدیرت پروژه بدانند و آن را به عنوان یک مهارت در خود داشته باشند، اما آن‌ها مدیر پروژه نیستند.

این بود ذهنیت پروژه-محور در مقابل ذهنیت محصول-محور، امیدواریم که این مطلب برای شما جذاب بوده باشد.اگر موردی درباره این نوشته داشتید خوشحال می‌شوم که آن را با من در میان بگذارید

مدیر محصولمدیر پروژهمحصول
من شروین مشایخ هستم، مشاور استراتژی محصول. دوست دارم بخشی از دنیای خودم رو با شما به اشتراک بگذارم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید