بارها شاهد این بودم که مدیران محصول از شرکتی، به شرکت دیگر که میروند، گیج میشوند و نقش خودشان را به درستی پیدا نمیکنند. این داستان از همان زمانِ مصاحبه تا وقتی با تیم خودشان شروع به کار میکنند ادامه دارد. نقش مدیران محصول در هر شرکت به یک شکل خاص دیده میشود ( البته با کلیاتی مشابه )، و عوامل زیادی روی آن تاثیر دارد. این نوشته سعی دارد به این عوامل اشارهای داشته باشد.
یکی از نکاتی که باید قبل از شروع مطلب ذکر کنم، این است که در نوشته پیشرو، درباره جزئیات نقش مدیر محصول هیچ صحبتی نشده ( که آن را در پستی دیگری باهم بررسی میکنیم ) و به عوامل تاثیرگذار بر روی نقش مدیریت محصول پرداخته شده است.
نوشته زیر از مجموع منابع و تجربههای مختلف تشکیل شده. امیدوارم که استفاده کنید.
اندازه کسبوکار یکی از عوامل مهمی است که میتواند تاثیری جدی بر روی نقش یک مدیر محصول داشته باشد. اندازه کسبوکار را میتوان به دو دسته کسبوکارهای بزرگ و کسبوکارهای کوچک تقسیم کرد.
یکی از نکاتی که در کسبکارهای بزرگ بسیار مهم است این است که مدیران محصول مختلف باهم در ارتباط باشند و از نقشه راه محصولی هم حتما با خبر باشند، بسیار پیش میآید که مشکلاتی مشترک دارند و میتوانند آن مضوع را باهم حل کنند و گاهی درجای دیگر این مسائل حل شده و به اشتراکگذاری تجربه بسیار کمک کننده است.
یکی از عوامل تاثیرگذار دیگر بر نقش مدیران محصول فلسفهای هست، که کسبو کارها برای محصولتشان انتخاب میکنند و آنها را میتوان به سه دسته، محصول محور (Product Driven)، مهندسی محور (Engineering Driven) و ترکیبی (Hybrid) تقسیم کرد.
در کسبوکارهایی که محصول محور هستند، تمرکز بر شناخت بیشتر مشتری است. به همین دلیل معمولا مدیران محصول شناخت کاملی از نیازهای مشتریان دارند. پس:
خوبیها:
رویکرد مشتری محور است
محصولی ساخته میشود که مشتری به آن نیاز دارد
مشکلات:
تیمهایی که مستقیما با مشتریان در ارتباط نیستند، همدلی کمتری با آنها دارند
یکی از نکاتی که معمولا در این تیمها مهم است، این است که مهندسان حس جدایی از مشتری را تجربه میکنند و این یکی از وظایف مهم مدیر محصول خواهد بود تا این موضوع را بر طرف کند.
نمونه این محصول را میتوان آمازون پرایم گفت که بر اساس نیاز مشتریها که محصول در کمترین زمان به دست آنها برسد، ساخته شد.
کسبوکارهایی که مهندسی محور هستند، تمرکز بیشتر بر حل مسائل به صورت تکنیکال دارند و رابطه عمیقی با مشتری (یا مصرفکننده) برقرار نمیکنند، پس:
خوبیها: نوآوری فنی را ارتقا میدهد بعضی اوقات مشتریان نمیدانند که چه میخواهند (یا برای آنها بسیار سخت است که خارج از چهارچوب معمول فکر کنند) مشکلات: احتمال این که محصولات ساخته شده برای کاربران جذاب نباشد به شدت بالا میرود
نمونه این محصول را میتوان عینکهای هوشمند گوگل (Google Glass) دانست، که از لحاظ تکنولوژی فوقالعاده بودند اما نیازی از کاربران را برطرف نمیکردند.
این فلسفه شاید بهترین راه حل برای اکثر کسبوکارها باشد، بهترین هر دو فلسفه قبلی را در اینجا داریم.
یکی از عوامل اصلی در تغییر نقشهای مدیران محصول، کاربران است. وظیفه اصلی مدیران محصول شناخت مشکلات و خلق ارزش برای آنهاست بنابر این با تغییر کاربر نقشها نیز تغییر میکنند. محصولات را بر اساس نوع کاربرانشان میتوانیم به سه دسته کلی محصولات B2C ، B2B و داخلی تقسیم بندی کنیم
مدیران محصول بر اساس نیازهای خاصی که هر دسته محصولی دارد باید تخصصهایی را در خودشان داشته باشند که نیازمندیهای شغلی آنها را شکل میدهد.
در این دسته محصولات مدیران محصول بیشتر به ساخت یک تجربه دیجیتال تمرکز میکنند ( مثل ساخت یک اپلیکیشن و یا وبسایت )، آنها معمولا یکی از دغدغههای اصلیشان تجربه کاربری است و همچنین درباره چرخههای خروجی (Roll-out Cycles) و فرایندها باید بدانند.
تمرکز مدیران محصول بیشتر به روی اجزا (Components)، تواناییها (Capabilities)، هزینه و زنجیره تامین است. آنها معمولا باید زمان ساخت، زمان برپاکردن (Set-up Time)، ارسال، گواهینامهها و گاهی حتی واردات و صادرات هم بدانند.
یکی از تفاوتهای اساسی با نرمافزار این است که زمانی که محصول آنها ساخته میشود، دیگر به راحتی به روز نمیشود و این به این معناست که یکی از مهمترین مسئولیتهای یک مدیر محصول این است که از اول محصول بی نقصی را بسازد.
در این محصولات تمرکز مدیران محصول به استفاده کردن از داده برای ساخت محصولاتی فوقالعاده است. آنها بسیار در دادهها و اعداد عمیق میشوند اما فقط محصول را آنالیز نمیکنند، بلکه تمرکز آنها ساخت بر روی محصولاتی است که درحال حاضر هستند و تلاش بر بهتر کردن آنها و یا متحول کردن آنهاست ( مثل ماشینهای بدون راننده و یا سیستمهای توصیه به کاربران )
مدیران محصول بینالمللی معمولا باید محصولات را به نقاط جدیدی ببرند و این بدان معناست که آنها باید دانش بسیار عمیقی از تفاوتهای بازار، تفاوتها بین رفتار کاربران، انتظارات کاربران و میزان انطباق آنها با محصولشان داشته باشند. همچنین باید تجربه در بینالمللی کردن محصولاتشان هم داشته باشند، مثل نیازهای خاصی که در بازارهای دیگر است و یا دانش عمیق درباره فرهنگ کشورهای مختلف.
امیدواریم که این مطلب برای شما الهام بخش باشد.
اگر موردی درباره این مطلب داشتید خوشحال میشوم که آن را با من در میان بگذارید