همه ماجراها و درگیری های خودم برمی گرده به اتخاب رشته دبیرستان
از انجام کارهای فرهنگی و هنری لذت میبرم، دوست دارم آخر هفته ها برم تئاتر و سینما، دوست دارم باشگاه کتابخوانی تاسیس کنم، دوست دارم رویداد های خانه اندیشمندان علوم انسانی شرکت کنم، دوست دارم کتاب بخونم ولی
از زیست خوشم میاد، از تشریح دل و روده و قلب خوشم میاد، از شیمی باز یکم کمتر ولی بدم نمیاد، از فرمولاش از فرمولای فیزیکم بدم نمیاد
دلم میخواست یه آدم باشم که فقط یه انتخاب داشته باشه، ولی مشکل اینه که من هر انتخابی میتونم بکنم.
الان، بدجور باید عجله کنم برای تصمیمم..توی مصاحبه و امتحان یه مدرسه علوم انسانی خیلی خوب که همه تعریفشو میکنن قبول شدم، حتی الان کلاس تابستونی های اجباریشم میرم ولی هنوزم تکلیفم معلوم نیست!
نصف آدمای دور و برم میگن که برو انسانی، هم راحت تری هم اینکه به روحیه ات میخوره و این حرفا
میگن نمیخواد حالا انقدر به رشته دانشگاهی و این حرفا فکر کنی و بعدا سرنوشته که مشخص میکنه
ولی من نمیتونم برم توی رشته ای که معلوم نیست با چه شغل و مدرکی ازش قراره بیام بیرون، مامانم حقوق خونده، بدم نمیاد از این رشته ولی خیلی هم مطمئن نیستم، خیلی از افراد فامیلمون روانشناسی خوندن، اونم مطمئن نیستم..از جامعه شناسی، نمیدونم! از پزشکی خوشم میاد ولی عاشق و کشته مرده اش نیستم، این در مورد دندون پزشکی و داروسازی هم صدق میکنه، از زیست شناسی خب دوسش دارم! ولی اونم مطمئن نیستم.
از معماری هم خیلی خوشم میاد، ولی باید از ریاضی و هنر رفت، خیلی از ریاضی خوشم نمیاد، توش بد نیستم ولی علاقه ندارم، هنر، هنرم خیلی دوست دارم ولی معمولا به چشم سرگرمی بهش نگاه کردم ولی واقعا بدم نمیاد گرافیک و معماری بخونم!
کتابای رشته های مختلفو نگاه کردم، حتی نمیفهمم از کدوم قراره خوشم بیاد و بدم بیاد !
تا چند وقت پیش، مطمئن بودم میرم تجربی ، بعدشم پزشکی
قبل از اون به مباحث بازی سازی علاقه پیدا کرده بودم و میخواستم برم هنر
نمیتونم به ته ته فلبم نگاه کنم، نمیتون بفهمم به چی علاقه داره، عقلمم که خود درگیری داره، زبون هیچکدومشون رو دقیقا نفهمیدم..اوه خدا، چیکار کنم. فقط دلم میخواد یکی بیاد قلبمو دربیاره ببینه توش چیه