در زندگی هیچ تجربهای بهاندازهٔ «مادری» نمیتونه توی تمام ابعاد زندگی یه انسان تأثیر بذاره. این رو بدون تردید میگم....
بدن ما زنها از دهدوازده سالگی شروع میکنه به آمادهکردن زمینه برای بچهدارشدن؛ حالا ما چه بچهدار بشیم، چه نشیم، چه بشیم و از بچهمون دور بمونیم، چه مادریمون به رسمیت شناخته بشه چه نشه، چه یهدونه بچه بیاریم چه ده تا! تمام عمر یه بدن عجیب و غریب با تغییرات هورمونی عجیبتر داریم که حتی یک زایمان تا همیشه اون رو تحتتأثیر قرار میده و بعد از اون هم هر تصمیمی داشته باشیم بدنمون این دور بهنظرم باطل رو تا پنجاهسالگی ادامه میده! 🤦
حالا ما زنهایی که از حدود بیستسی سال پیش وارد اجتماع شدیم و نقشهای مردانه رو هم به عهده گرفتیم و با چالشهای اجتماعی بیشتر نسبت به مردها و چالشهای اقتصادی برابر با مردها داریم کار میکنیم و میخوایم روی پای خودمون بایستیم «مادری» کجای زندگیمونه؟
- یه غریزه و خواست شیرین زنانه که روش پا میذاریم تا موقعیت اجتماعیمون ارتقا پیدا کنه.
ـ یه چالش عجیب و غریب همراه با تمام نقشهای مردانه و وظایف همسرانه که توی دنیای مردسالار اغلب ما رو از پا در میاره و مجبور میشیم یه بخشش رو بیخیال بشیم.
ـ یه بهانه برای اینکه بشینیم توی خونه و زندگی و عمرمون رو فدای بچهها کنیم و وقتی بزرگ شدن ازشون طلبکار باشیم!
ـ دلیلی که باهاش از زیر کار در بریم و بار رو بندازیم روی همکارهای مجردمون یا مادرها و مادرشوهرهامون که فکر میکنیم بیکارن!
این لیست رو میشه همینطور با گزینههایی که هنوز نمیدونیم مثبتن یا منفی، به نفعمون هستن یا به ضررمون، ادامه داد، اما بخش دردناک این داستان اینه که
زن و مرد و مدیر و کارمند و پدر و مادر و خانواده در جامعهٔ ایرانی هنوز درک درستی نسبت به زن مادر شاغل، مادر خانهدار، مادر خانهدار شاغل، مادر مجرد خانهدار، مادر مجرد شاغل و... مشکلات و دغدغههای مربوط به هر کدوم از این دستهبندیها نداره...
کاش بفهمیم حتی زن مجردی که سر کار درگیر پیاماس شده و تحمل هیچکس رو نداره، مادر بالقوهایه که کار رو به تشکیل خانواده ترجیح داده و تصمیم گرفته از قالب زن سنتی بیرون بیاد و کاری بکنه....
مادری هم که به بهانهٔ بچهش از زیر کار در میره محصول همون ناآگاهی دوران گذار جامعه و سیستمیه که هنوز سازوکاری برای «کار زنان» نداره....
شما چی فکر میکنید؟
ارادت
شیدا در راه