در بیشتر نسخههای شاهنامه این بخش نیز با نام «گفتار اندر آفرینش مردم» آمده است ولی زمانی که شما سراسر این بند پرشکوه را در ستایش انسان و جایگاه بلند او در جهان هستی میخوانید یکبار هم با واژه آفرینش روبرو نمیشوید. این البته به این معنی یا برداشت نیست که فردوسی خداناباور بوده است. خواست من برجستهکردن آزاداندیشی فردوسی است که نخواسته باورها یا ناباوریهای خود را در دیباچه کتابش که سرآغاز گفتگوی او با خوانندگانش است به آنها القا کند. یک سخن پیراسته و خردمندانه بر بنیاد آزاداندیشی انسانی
تنها در جایی که فردوسی بر نادانی و دوریگزینی بخشی از مردمان جهان از سرچشمه آگاهی و خرد میتازد به خوانندهاش یادآوری میکند که
تو را از دو گیتی برآوردهاند
به چندین میانجی بپروردهاند
نخستین فطرت، پسین شمار
تویی خویشتن را به بازی مدار
همین و بس.
ما در سراسر این بند آموزنده و زیبا کوچکترین نگاهی از فردوسی خردمند به داستان خلقت آدم از گل، استخوان دنده او و ساختهشدن حوا از آن، باغ عدن و افسانه مار و برنشاندن زن در نماد گمراهکننده مردمان جهان از روز ازل تا ابد نمیبینیم.
فردوسی هوشیار و اندیشمند ما هرگز ارج شاهنامه والای خود و جایگاه بیمانند و یگانه مردم(انسان) را در جهان هستی به اساطیرالاولین سامی نمیآمیزد.
او بزرگمرد خردگرایی است که در آغاز این بخش زیبا در ستایش مردم چنین میسراید
چو زین بگذری مردم آمد پدید
شد این بندها را سراسر کلید
سرش راست بر شد چو سرو بلند
به گفتار خوب و خرد کاربند
پذیرنده هوش و رای و خرد
مر او را دد و دام فرمان برد
کسی که چنین ستایش شکوهمندی درباره انسان میسراید هرگز او را در رده گمراهی راندهشده از باغ عدن به جرم دستیافتن به درخت آگاهی فرونخواهد کاست.
پیش از این نیز در بخش «ستایش خرد» خواندیم که درخت دانش و آگاهی برای فردوسی چه مایه ارزشمند و گرانمایه و جانافزاست و بر شدن(دست یافتن) بر آن چه جایگاهی در اندیشه خردگرای فردوسی دارد. این نگاه دانشبنیان البته هرگز دستیابی انسان بر آگاهی و هوشیاری و شناخت را گناهی نابخشودنی و نشانه گمراهی و مایه عذابی برای راندهشدن از درگاه خداوند نمیداند. خدای فردوسی، خداوند جان و خرد است. اهورامزدای ایرانیان باستان که راه رسیدن به او نه از خلسه بیخردی و افسون نادانی که از خردورزی و شناخت و آگاهی میگذرد.
در پی این بخش چند رج(بیت) آمده است که به پندار این شاگرد و پژوهش چندتن از استادان شاهنامهپژوه مانند دکتر خویی و استاد جنیدی افزودههایی(الحاقیات) بر این بخش شاهنامه هستند
چو خواهی که یابی ز هر بد رها
سر اندر نیاری به دام بلا
نگه کن بدین گنبد تیزگرد
که درمان ازویست و زویست درد
نه گشت زمانه بفرسایدش
نه آن رنج و تیمار بگزایدش
نه از جنبش آرام گیرد همی
نه چون ما تباهی پذیرد همی
ازو دان فزونی و زو هم نِهار*
بد و نیک نزدیک او آشکار
با اینکه این بخش برای نمود بارز تقدیرگرایی با بنمایه اندیشه خردگرای فردوسی که در دیباچه شاهنامه به روشنی بازتاب دارد هماهنگ نیست و بنا به پژوهش برخی استادان از افزودههای بر دیباچه شاهنامه است ولی باز هم از زیبایی سخن و پندآموزی تهی نیست.
*نِهار: کاستی