داستان هوشنگ (پرده دوم): عصر آهن و کشاورزی
چو بشناخت آهنگری پیشه کرد
از آهنگری اره و تیشه کرد
چو این کرده شد چاره آب ساخت
ز دریایها رودها را بتاخت
به جوی و به رود آبها راه کرد
به فرخندگی رنج کوتاه کرد
چراگاه مردم بدان برفزود
پراگند پس تخم و کشت و درود
بدان ایزدی جاه و فر کیان
ز نخچیر گور و گوزن ژیان
جدا کرد گاو و خر و گوسفند
به ورز آورید آنچه بد سودمند
برین گونه از چرم پویندگان
بپوشید بالای گویندگان
برنجید و گسترد و خورد و سپرد
برفت و به جز نام نیکی نبرد
زمانه ندادش زمانی درنگ
شد آن هوش هوشنگ با فر و سنگ
در بخش دوم و پایانی داستان هوشنگ، استاد مالطی پا به پای فردوسی، سخن را با پایه تمدنی انسان پس از شناخت آتش که همان دستیافتن به آهن است آغاز میکند.
با توانایی بدست آوردن فلز آهن از سنگ آهن در کورههای ذوب نخستین و آهنگری جنگافزارها و ابزار کشاورزی ساده، مردمان باستان پا به دوره آهن میگذارند که آغازی است بر دوران یکجانشینی انسان و تمدنهای نخستین.
استاد مالطی سپس با پیروی از اندیشه خردگرای فردوسی به بنیادیترین دغدغه تمدنهای باستانی در اقلیمهای خشک و نیمهخشکی چون فلات ایران میپردازد که همان مایه زندگی مردمان و پایه تمدنهاست: «آب»
مهار و کانالیزه کردن آبها از حوزههای آبخیزداری چون رودهای بزرگ و پرآب (که در زبان کهن پارسی به آنها دریا نیز گفته میشد) از راه رودخانهها و راهآبهای باستانی به زمینهای خشک و نیمهخشک دور از آب، از هوشمندانهترین گامهای مردمان باستان در گسترش حوزههای تمدنی خود از کناره رودها و دریاها تا دل دشتها و حتی بیابانها بود.
با بهرهگیری از نیروی آبادانی و زایندگی آب است که انسان پا به دوران کشاورزی میگذارد و تمدنهای باستانی به معنای راستین ساخته میشود.
با آغاز دوره کشاورزی، یکجانشینی مردمان در ساختار روستاها و شهرهای نخستین پدید میآید. فرآوردههای کشاورزی فراوانی و گوناگونی میگیرد و امکان فراهم کردن خوراک دام پدید میآید و مردم دنبال رام کردن و پرورش جانوران سودمندی چون گاو و گوسفند از میان گلههای وحشی و آزاد دشتها میروند و دامپروی اینبار در تمدن یکجانشینی روستاها و شهرهای باستانی و نه در کوچنشینی قبایلی پدید میآید.
سپس صنایع دستی پوشاکی و گستردنی با بهرهگیری از پشم و موی و چرم دامها ساخته میشود و ...
استاد مالطی داستان زیبای ساخت تمدنهای نخستین را به روش خود فردوسی، در دل اسطوره داستانی هوشنگ برای ما میگوید و سرانجام این بخش از تاریخ تمدنهای باستانی را با پایان دوره پادشاهی نمادین چهل ساله هوشنگ میبندد.
او نیز مانند فردوسی، در پایان زندگی هوشنگ، آبادگردی و مردمداری این مرد نمادین باستانی را که ویژگی همه رهبران و پادشاهان اسطورهای شاهنامه است یادآوری میکند و با کنایه ادبی زیبای عربی، نزدیک به دریغ خود فردوسی از مرگ این نیکمرد اسطورهای، کتاب زندگی پرشکوه او را میبندد.