داستان تهمورس: در بند کردن دیوان و آغاز تاریخ مدون جهان
پسر بد مر او را یکی هوشمند
گرانمایه طهمورس دیوبند
بیامد به تخت پدر بر نشست
به شاهی کمر بر میان بر ببست
رمنده ددان را همه بنگرید
سیه گوش و یوز از میان برگزید
به چاره بیاوردش از دشت و کوه
به بند آمدند آنکه بُد زان گروه
یکایک بیاراست با دیو، چنگ
نبد جنگشان را فراوان درنگ
ازیشان دو بهره به افسون ببست
دگرشان به گرز گران کرد پست
کشیدندشان خسته و بسته خوار
به جان خواستند آن زمان زینهار
که ما را مکش تا یکی نو هنر
بیاموزی از ما کِت آید به بر
کی نامور دادشان زینهار
بدان تا نهانی کنند آشکار
نبشتن به خسرو بیاموختند
دلش را به دانش برافروختند
نبشتن یکی نه که نزدیک سی
چه رومی چه تازی و چه پارسی
چه سغدی چه چینی و چه پهلوی
ز هر گونهای کان همی بشنوی
استاد مالطی در برگردان عربی داستان تهمورس پس از بازگفت کوتاهی از شایستگیهای او، از بخش سوگند پادشاهی وی میگذرد و دوران آبادگری او در جهان را در شناخت توان طبیعت و جانوران در خدمت انسان بسیار کوتاه مینویسد تا به بخش بنیادین داستان برسد. از اینجا میتوان دید که اسطوره دیوان(اقوام قدیم بومی و ناشناختگان) در ایران باستان که در فرهنگ عرب با افسانه جنّیان صحرا بادیهنشینان پیوند خورده است چه اندازه در نگاه مردم عرب جذاب بوده است.
پس بخش پایهای داستان تهمورس در برگردان استاد مالطی از داستان تهمورس همانا در بند کردن سرکرده دیوان، نبرد او با لشگریان وی و شکست دادن آنان، در بند کردن سپاه دیوان و زنهار خواستن ایشان از تهمورس و سپس بنیاد این داستان از دید استاد مالطی است؛ «آغاز تاریخ مدون جهان»
دیوان در برابر بخشش جانشان به تهمورس و مردمان جهان نوشتن میآموزند و چنانچه استاد مالطی بنا به گفته فردوسی در شاهنامه آورده است سی زبان از اقوام و مردمان جهان در آن زمان در گستره فرمانروایی تهمورس پادشاه ایران گفته و نوشته میشده است.
فردوسی چند نمونه از این زبانهای گوناگون را برای ما نام میبرد ولی استاد مالطی از نام آنها درمیگذرد!
با اینهمه زیبایی کار استاد مالطی در این جمله پایانی اوست؛ «و این چنین نوشتن(خط) میان مردمان گسترش یافت» مژده آغاز تاریخ مدون جهان.
ایشان به ما از پایان داستان زندگی تهمورس و درازای دوره پادشاهی او نمیگوید ولی فردوسی کتاب زندگی تهمورس را با پاسخ به این پرسشهای خواننده داستان میبندد.