هم ناامید از کسب مجوز انتشار در ایران بودم و هم نسبت به چاپ نخست در جایی جز ایران رضایت نمیدادم. میخواستم کتاب را با همین محتوا، در کتابفروشیهای همین انقلاب ببینم. از روزی که مقدمهای برایش نوشتم تا به امروز، پنج سالی گذشته؛ در این پنج سال بارها رونوشتهای مختلفی از کتاب به وزارت ارشاد رفته و با انبوهی از ممیزیهای جورواجور برگشت خورده. برخی را پذیرفتم و بر عدم پذیرش دیگریها پافشاری کردم. پذیرفتم چون خللی در موضوع اصلی کتاب وارد نمیکرد، و اصرار کردم بر آنهایی که انگیزهام برای پژوهش و نوشتن در باب حقوق دگرباشان جنسی بود.
پس از رفتوآمدهای بسیار و به لطف تلاشهای استاد خوبم جناب آقای دکتر جلالیان، کتاب مجوز چاپ گرفت. گفتند موضوعش حساس است و خیلی تبلیغش نکن، من هم تبلیغ نمیکنم، نمیدانم شاید در جایی که از سند ۲۰۳۰ یونسکو هم داستانی برای بلوا میسازند، نگارش کتابی در باب حقوق دگرباشان جنسی هم خود بهانهای دیگر است برای بلوا! این نوشتار هم تنها ابراز خوشحالی است از اینکه بالأخره چاپ شد. به قول مادرم که همیشه میگوید:
«صبر و ظفر هر دو دوستان قدیماند ... بر اثر صبر نوبتِ ظفر آید»
ضمن سپاس از تمامی دوستانی که با پیامهای پرمهرشان خوشحالم کردند، بخشی از مقدمهی کتاب را اینجا بازنشر میکنم.
ویرجینیا ولف درست میگفت که «چیزهای واقعی بسیار فراتر از جنسیتاند ...» و شاید آنچه برای پژوهشگر ایرانی حوزهی جنس و جنسیت مایه نگرانی باشد، افتادن در دام تقلیلگراییهاست، تقلیلگرایی در هر نوعی بد است و از نوع جنسیِ آن بدتر از همه. شاید نورمن میلر همینجا و در همین نقطه بود که نوشت: «نویسنده بودن جَنَم میخواهد» البته او یادش رفت بگوید جَنَم مردانه یا زنانه! شاید هر دو! یا شایدم هیچکدام!
فرهنگ جنسی بخشی از فرهنگ و آداب و سنن هر ملتي است. فرهنگ جنسی به معنای شکل زندگی و روابط بين زن و مرد در جامعه، تقسيم قدرت بين دو جنس در اجتماع، شيوهی برخورد با اقليتهای جنسی، تنشها، روابط و قوانين نوشته و نانوشتهی حاکم بين دو جنس و علائم و اشارات مربوط به آنهاست. از زاويهی ديدگاه فرهنگی و نوع نگاه ما به انسان است که فرد نسبت به خود، ديگران و کل جامعه، موضع میگیرد. از همینروی شاید بیراه نباشد که ادعا کنیم بیطرفی در فرهنگ جنسی همچون بیطرفی در هر موضع ديگری، توهمی بيش نيست.
تمایز میان مردانگی / زنانگی تابعی است از چارچوب پیشینی که در ادراک حسی ما فعالیت دارد. این پیشادراک حسی در یکایک ادراکات بهطور مستقل و جدا، زمینهای برای پیکربندیهای متفاوت جنسی-جنسیتی را ایجاد میکند. شاید انتظار بر این باشد که چارچوبهای ذهنی و ادراکی پیشینمان با تمایزگذاریهای بایولوژیک جنسی یا جنسیتی مطابقت داشته باشد؛ ولی در برخی موارد اینچنین تطابقی را شاهد نیستیم. تجارب و مشاهداتی بهمانند خطاهای ادراکی مربوط به جنسیت، گاه غافلگیرمان میکند. پیشادراک جنسی در تجارب حاد جنسی بهمانند مبدل پوشی و در برخورد با آثاری که توهم جنسی را آشکار میسازند، قابلتشخیص هستند. زنانگی - مردانگی بهعنوان یک «معنا» پیش از در اختیار داشتن تمایز سازمانهای جنسی در رفتار انسان وجود دارد. گرچه اساس جهان معنای ما همان سازمانهای جنسی است ولی مادامیکه درصدد تشخیص آن نیستیم، تشخیص معنای جنسیت در قالب ادراکات دیگری روی میدهد. آنچه ما بهعنوان مقولهبندی جنسی و بهعنوان یک معنا قصد میکنیم بدون در نظر گرفتن منبع طبیعی (ارگان جنسی)، در گفتار روزمره وجود دارد. هیچیک از ما در پی بررسی زیر لباسهای هم نیستیم! بلکه نشانههای ادراکی دیگری در تجربهی جنسی ما وجود دارد که جنسیت به آنها اطلاق میگردد. درواقع معنای جنسیت در این سطح از نشانهها قرار دارد. ولی بااینهمه بررسی این ادراکات نشان میدهد که فضای معنایی که جنسیت را شکل میدهد، حاوی خطای سیستمی است که در مواجهه با موضوعات حاد جنسی، این خطا ظاهر میشود. در این مواردِ ویژه مشخص میشود که مقولهبندی در سطح معنایی سیر میکند که همواره شکننده و دارای اختلال است. پیشادراک بهعنوان یک پیشداوری برای آسان ساختن چنین تشخیصی شکل میگیرد ولی خود میتواند تبدیل به یک پارازیت در مواجهه با دیگری شود. انتظار این است که این ساختار پیشین با توسعه فناوریهای جنسی جدید و گسترش آشکارسازی گرایشهای «دگرباشانه»، گرفتار چالشی جدی شود. این تحولات تا حد بسیاری ساختار پیشادراک جنسی را دگرگون ساخته است ولی یک وجه محتمل این رویداد این است که اَشکال منعطفتری از پیش ادراک تولید شود که هنوز ساختار دوتایی سازوکار معنایی جنسیتی را حفظ کند، هرچند با خطای ادراکی کمتر. موارد نقضی که به یک نظام معرفتی وارد میشود، ممکن است درون نظام معنایی پیشین بازتعریف گردد و همچنان ساختار پیشین حفظ شود. در قیاس با مباحث فلسفهی علم این مسئله شبیه به تضاد ابطالگرایی کارل پوپر و دیدگاه برنامهی پژوهشی ایمره کالاتوش است. اولی معتقد است که با موارد نقض نظریه معرفتی پیشین نقض میشود و دومی بهجای نظریه از عنوان «برنامهیپژوهشی» بهره میبرد. برنامهی پژوهشی با صِرف موارد نقض جای خود را به یک پروژه دیگر نمیدهد بلکه تنها حاضر میشود با تغییر بخشهایی از دیدگاهش، هستهی سخت پروژهی خویش را نگاه دارد.
در باب حقوق دگرباشان جنسی متنی در ایران که بهصورت تخصصی و جامع به این قشر از افراد جامعه بپردازد و نیز با تأکید بر حقوق بینالملل، وجود ندارد؛ بلکه تنها بهصورت پراکنده و تنها از دیدگاه فقهی در پارهای از مجلات و یادداشتها بدان پرداخته شده است. روشن است که این اثر از ضعف و ایراد تهی نبوده، لذا بر خود فرض میدانم تا از تمامی اساتید، دانشجویان، پژوهشگران و خوانندگان گرامی ضمن عذر تقصیر، یادآوری و پیشنهادهای بایسته را درخواست دارم.
تکیهبر تقوی و دانش در طریقت کافری است ... راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش